used

base info - اطلاعات اولیه

used - استفاده شده

N/A - N/A

juːst

UK :

juːst

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [used] در گوگل
description - توضیح

  • کثیف است یا در نتیجه استفاده دیگر در شرایط خوبی نیست

  • cars, clothes etc that have had one or more previous owners


    اتومبیل، لباس و غیره که یک یا چند مالک قبلی داشته اند

  • shows that a particular thing always happened or was true in the past especially if it no longer happens or is no longer true


    نشان می دهد که یک چیز خاص همیشه اتفاق افتاده یا در گذشته صادق بوده است، به خصوص اگر دیگر اتفاق نیفتد یا دیگر درست نباشد


  • با چیزی یا کسی آشنا بودن


  • با چیزی یا کسی آشنا شدن

  • that has already been put to the purpose it was intended for; not new


    که قبلاً به هدفی که برای آن در نظر گرفته شده بود، قرار داده شده است. جدید نیست


  • قبلاً متعلق به شخص دیگری بوده یا به هدفی رسیده است. جدید نیست

  • used goods, cars, etc. have belonged to someone else and are not new when you buy them


    کالاهای مستعمل، ماشین و غیره متعلق به شخص دیگری بوده و در هنگام خرید جدید نیستند

  • This huge Portland bookshop is crammed with more than 1 million new and used books organized into 122 subject areas.


    این کتابفروشی بزرگ پورتلند مملو از بیش از 1 میلیون کتاب جدید و دست دوم است که در 122 حوزه موضوعی سازماندهی شده اند.

  • He made his money buying and selling used cars.


    او پول خود را از خرید و فروش خودروهای دست دوم به دست آورد.

  • a used syringe


    یک سرنگ استفاده شده

  • used tissues


    بافت های مورد استفاده

  • This is difficult as we are not used to doing it preferring to keep these approaches in separate compartments.


    این دشوار است زیرا ما به انجام آن عادت نداریم، ترجیح می دهیم این رویکردها را در بخش های جداگانه نگه داریم.

  • Since I am used to doing the teasing, this is a novel experience.


    از آنجایی که من به انجام طعنه عادت دارم، این یک تجربه بدیع است.

  • It sounds obvious but some people are really not used to moving fast.


    بدیهی به نظر می رسد، اما برخی از مردم واقعاً به حرکت سریع عادت ندارند.

example - مثال
  • She used to live in Glasgow.


    او قبلاً در گلاسکو زندگی می کرد.

  • She used to love dancing, but she doesn't do it any more.


    او قبلاً عاشق رقص بود، اما دیگر آن را انجام نمی دهد.

  • You don't come and see me like you used to.


    مثل سابق نمی آیی و مرا می بینی.

  • When we were younger, we used not to be allowed to drink coffee.


    وقتی کوچکتر بودیم، اجازه نداشتیم قهوه بنوشیم.

  • We're used to tourists here - we get thousands every year.


    ما در اینجا به گردشگران عادت کرده ایم - هر سال هزاران گردشگر دریافت می کنیم.

  • She was not used to speaking Cantonese.


    او عادت نداشت کانتونی صحبت کند.

  • Eventually you'll get used to the smells of the laboratory.


    در نهایت به بوی آزمایشگاه عادت خواهید کرد.

  • I just can't get used to getting up early.


    من نمی توانم به زود بیدار شدن عادت کنم.


  • یک بلیط هواپیما استفاده شده

  • The blackmailers demanded to be paid in used £20 notes.


    باج گیران خواستار پرداخت اسکناس های 20 پوندی مستعمل شده بودند.

  • I could only afford a used car (= one that has already been owned by others).


    من فقط می توانستم یک ماشین دست دوم بخرم (= ماشینی که قبلاً متعلق به دیگران بوده است).

  • We’re looking for a used car in good condition.


    ما به دنبال یک ماشین دست دوم سالم هستیم.

  • The website advertises used cars.


    این وب سایت خودروهای دست دوم را تبلیغ می کند.

synonyms - مترادف
  • secondhand


    دست دوم

  • previously owned


    قبلا متعلق به

  • second-hand


    castoff

  • castoff


    قدیمی

  • old


    مورد علاقه

  • preloved


    از قبل متعلق به

  • pre-owned


    دست من پایین

  • hand-me-down


    بازیافت شده

  • recycled


    پوشیده

  • worn


    پیش بینی کرد

  • foreowned


    دستها پایین

  • handed-down


    تقریبا جدید


  • منتقل شد

  • passed down


    پرت کردن

  • preowned


    جدید نیست

  • cast-off


    گذشت

  • handed down


    رسیدن به من


  • اجرا کردن

  • passed on


    مغازه کثیف

  • reach-me-down


    غیر جدید


  • منتقل شده

  • shopsoiled


    به ارث برده

  • unnew


    خیریه

  • passed-on


    فروش درهم و برهم

  • inherited


    مشتق


  • ثانوی

  • jumble-sale


    کاوش-فروش

  • derivative


  • secondary


  • rummage-sale


antonyms - متضاد
  • new


    جدید

  • unused


    استفاده نشده

  • brand-new


    کاملا نو


  • تازه

  • mint


    نعناع

  • pristine


    تر و تازه

  • intact


    سالم

  • untouched


    دست نخورده

  • untried


    امتحان نشده

  • virgin


    باکره

  • brand spanking new


    نام تجاری جدید

  • spanking new


    کتک زدن جدید

  • spic-and-span


    اسپیک و دهانه

  • spick-and-span


    خوشه و طول


  • هوشمندانه

  • well-preserved


    به خوبی حفظ شده است


  • خوب

  • unworn


    پوشیده نشده

لغت پیشنهادی

blinked

لغت پیشنهادی

introduce

لغت پیشنهادی

likelihood