obvious
obvious - واضح
adjective - صفت
UK :
US :
به راحتی قابل توجه یا درک است
behaving in a way that shows you want something very badly when other people think this behaviour is not suitable
وقتی دیگران فکر میکنند این رفتار مناسب نیست، به گونهای رفتار کنید که نشان دهد شما به شدت چیزی را میخواهید
something that is obvious is very easy to notice or understand – used especially when you are surprised that other people cannot notice it
چیزی که واضح است به راحتی قابل توجه یا درک است - مخصوصاً زمانی استفاده می شود که از اینکه افراد دیگر نمی توانند متوجه آن شوند شگفت زده می شوید
به راحتی متوجه میشوید که چیزی درست است، به طوری که در مورد آن مطمئن شوید و هیچ شکی نداشته باشید
به راحتی قابل توجه است، به خصوص به این دلیل که می توانید چیزی را ببینید، بشنوید، بو کنید یا احساس کنید
بسیار آسان به دلیل متفاوت بودن با چیزهای اطرافشان قابل توجه است
بسیار واضح است، به طوری که شما نمی توانید چیزی را با چیز دیگری اشتباه بگیرید
facts, ideas etc that are self-evident are obvious and true although some people may not accept them or know about them
حقایق، ایدهها و غیره که بدیهی هستند بدیهی و واقعی هستند، اگرچه ممکن است برخی از افراد آنها را نپذیرند یا درباره آنها ندانند.
use this about something that someone does which is clearly bad but which they do not seem to be ashamed of
از این در مورد کاری استفاده کنید که شخصی انجام می دهد و به وضوح بد است، اما به نظر نمی رسد از آن خجالت بکشد
بدانید که چیزی باید درست باشد زیرا می توانید علائمی را ببینید که این را نشان می دهد
دیدن، تشخیص یا درک آسان است
به راحتی قابل مشاهده، تشخیص یا درک است
مزایای حقیقت گویی آشکار است.
سعی کرد سپاسگزار به نظر برسد، اما ناامیدی او آشکار بود.
از همان ابتدا مشخص بود که والدینم از نانسی بیزارند.
But the instability of the political structures and other weaknesses were obvious in the struggles between the factions within the party.
اما بیثباتی ساختارهای سیاسی و سایر نقاط ضعف در کشمکشهای بین جناحهای درون حزبی آشکار بود.
They expressed their surprise since they like the doctors who treated them associated obvious injury with obvious pain.
آنها تعجب خود را ابراز کردند زیرا آنها، مانند پزشکانی که آنها را معالجه می کردند، آسیب آشکار را با درد آشکار مرتبط می کردند.
چرا داره میره؟ خب، واضح است، اینطور نیست؟
یک اشتباه آشکار
The solution is also obvious - please check envelopes are not too tightly packed, if in doubt use a bigger envelope!
راه حل نیز واضح است - لطفا بررسی کنید پاکت نامه ها خیلی محکم بسته بندی نشده باشند، اگر شک دارید از یک پاکت بزرگتر استفاده کنید!
There are obvious problems for the stability of the state if these different groups are in conflict with each other.
اگر این گروه های مختلف با یکدیگر درگیر شوند، مشکلات آشکاری برای ثبات دولت وجود دارد.
هیچ دلیل واضحی برای رفتار آنها وجود نداشت.
به دلایل واضح، مجبور شدیم اجرای امشب را لغو کنیم.
واضح است که پل عاشق لیز است.
واضح است که چیزی اشتباه است.
از لحظه ای که آنها به دیگران در خارج از مغازه ملحق شدند، مشخص بود که دوقلوها در حال عبوس شدن هستند.
باید برای همه آشکار باشد که باید تغییراتی ایجاد کنیم.
میدونم که دوستش نداری اما سعی کن اینقدر واضح نباشی.
او با لذت آشکار موافقت کرد.
به زودی مشخص شد که دستگاه کار نمی کند.
بدیهی است که بودجه این فیلم کم بوده است.
واضح است که نیاز به تغییر است.
برای همه آشکار بود که با کودک بد رفتاری شده است.
درس ها برای هر کسی که در اداره کار نمی کند کاملاً واضح به نظر می رسد.
از صحبت های او مشخص است که چیزی اشتباه است.
به دلایل واضح، ترجیح میدهم نامم را نیاورم.
دلایل این تصمیم بلافاصله مشخص نشد.
راه حل کاهش وزن نیز کورکورانه آشکار است - هر چه می خورید، کمتر بخورید.
معلوم نبود که چگونه می خواهند از جزیره خارج شوند.
او انتخاب واضحی برای این شغل بود.
هیچ راه حل واضحی برای مشکل وجود ندارد
این بدیهی ترین کار به نظر می رسید.
an obvious example/answer/question
یک مثال/پاسخ/سوال واضح
پایان کاملا واضح بود.
من ممکن است بدیهی را بیان کنم، اما بدون پول بیشتر، پروژه نمی تواند دوام بیاورد.
برای من کاملاً واضح بود که او دروغ می گوید.
از گفته های او مشخص است که چیزی اشتباه است.
از چهره اش پیدا بود که واقعاً ناراحت است.
ارکستر با لذتی آشکار نواخت.
او خیلی واضح گفت که می خواهد ما را ترک کنیم.
برای من واضح است که شما از شغل خود ناراضی هستید.
به طرز دردناکی آشکار می شد که آن دو هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند.
بلافاصله مشخص شد که کیف خیلی سنگین است.
ناتوانی دولت بسیار آشکار بود.
با ناراحتی آشکار کتابش را زمین گذاشت.
معلومه که ناراحت میشه
واضح است (که) او را دوست ندارد.
آنها یک فرزند کوچک دارند بنابراین به دلایل واضح به پول نیاز دارند.
روشن
plain
جلگه
evident
مشهود
آشکار
manifest
ثبت اختراع
patent
قابل توجه
conspicuous
تلفظ شده
pronounced
شفاف
transparent
قابل لمس
palpable
برجسته
مشخص شده است
marked
تصمیم گرفت
decided
قابل توجه، برجسته، موثر
salient
متمایز
striking
پررنگ
قابل درک
bold
قابل رویت
noticeable
قابل تشخیص
perceptible
قابل مشاهده
perceivable
محسوس
قابل تشخیص انگلستان
discernible
قابل تشخیص ایالات متحده
detectable
غیر قابل اشتباه
observable
بی چون و چرا
tangible
بدیهی است
recognisableUK
غیر قابل انکار
recognizableUS
unmistakable
indisputable
self-evident
incontrovertible
unclear
غیر واضح
inconclusive
بی نتیجه
imperceptible
نامحسوس
inconspicuous
مبهم
obscure
قابل بحث
disputable
مشکوک
ambiguous
درهم
doubtful
نامشخص
fuzzy
اشتباه
indistinct
پنهان شده است
mistakable
سوال برانگیز
obscured
نا معلوم
questionable
نامعین
uncertain
تاریک
unobvious
کدر
vague
ابری
dubious
غیر آشکار
indefinite
غیر قابل لمس
subtle
غیرقابل کشف
غیر قابل تشخیص
dull
راز
clouded
روشن نشده است
obfuscated
نامطمئن
nonobvious
impalpable
indecipherable
indiscernible
unapparent
unclarified
unsure