obvious

base info - اطلاعات اولیه

obvious - واضح

adjective - صفت

/ˈɑːbviəs/

UK :

/ˈɒbviəs/

US :

family - خانواده
obviously
به طور مشخص
google image
نتیجه جستجوی لغت [obvious] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • روشن

  • plain


    جلگه

  • evident


    مشهود


  • آشکار

  • manifest


    ثبت اختراع

  • patent


    قابل توجه

  • conspicuous


    تلفظ شده

  • pronounced


    شفاف

  • transparent


    قابل لمس

  • palpable


    برجسته


  • مشخص شده است

  • marked


    تصمیم گرفت

  • decided


    قابل توجه، برجسته، موثر

  • salient


    متمایز

  • striking


    پررنگ


  • قابل درک

  • bold


    قابل رویت

  • noticeable


    قابل تشخیص

  • perceptible


    قابل مشاهده

  • perceivable


    محسوس


  • قابل تشخیص انگلستان

  • discernible


    قابل تشخیص ایالات متحده

  • detectable


    غیر قابل اشتباه

  • observable


    بی چون و چرا

  • tangible


    بدیهی است

  • recognisableUK


    غیر قابل انکار

  • recognizableUS


  • unmistakable


  • indisputable


  • self-evident


  • incontrovertible


antonyms - متضاد
  • unclear


    غیر واضح

  • inconclusive


    بی نتیجه

  • imperceptible


    نامحسوس

  • inconspicuous


    مبهم

  • obscure


    قابل بحث

  • disputable


    مشکوک

  • ambiguous


    درهم

  • doubtful


    نامشخص

  • fuzzy


    اشتباه

  • indistinct


    پنهان شده است

  • mistakable


    سوال برانگیز

  • obscured


    نا معلوم

  • questionable


    نامعین

  • uncertain


    تاریک

  • unobvious


    کدر

  • vague


    ابری

  • dubious


    غیر آشکار

  • indefinite


    غیر قابل لمس

  • subtle


    غیرقابل کشف


  • غیر قابل تشخیص

  • dull


    راز

  • clouded


    روشن نشده است

  • obfuscated


    نامطمئن

  • nonobvious


  • impalpable


  • indecipherable


  • indiscernible



  • unapparent


  • unclarified


  • unsure


لغت پیشنهادی

resumed

لغت پیشنهادی

ingested

لغت پیشنهادی

angulus