moment

base info - اطلاعات اولیه

moment - لحظه

noun - اسم

/ˈməʊmənt/

UK :

/ˈməʊmənt/

US :

family - خانواده
momentum
تکانه
momentary
انی
momentous
با اهمیت
momentarily
لحظه ای
google image
نتیجه جستجوی لغت [moment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Could you wait a moment please?


    می توانید یک لحظه صبر کنید، لطفا؟


  • لطفاً یک لحظه (= لطفاً مدت کوتاهی صبر کنید).

  • He thought for a moment before replying.


    قبل از پاسخ دادن لحظه ای فکر کرد.

  • For one brief moment I thought ‘I can handle this.’


    برای یک لحظه کوتاه فکر کردم، من می توانم این کار را انجام دهم.

  • I'll be back in a moment.


    من یک لحظه برمی گردم.

  • Have you got a moment?


    یک لحظه فرصت دارید؟

  • This won't take a moment.


    این یک لحظه طول نمی کشد

  • We arrived not a moment too soon (= almost too late).


    ما یک لحظه خیلی زود (= تقریبا خیلی دیر) رسیدیم.

  • Moments later (= a very short time later), I heard a terrible crash.


    لحظاتی بعد (= مدت کوتاهی بعد)، صدای تصادف وحشتناکی را شنیدم.

  • We're busy at the moment (= now).


    ما در حال حاضر مشغول هستیم (= اکنون).


  • در همان لحظه تلفن زنگ خورد.

  • You need to be aware of what you are doing at any given moment.


    شما باید از کاری که در هر لحظه انجام می دهید آگاه باشید.

  • I agreed in a moment of weakness.


    در یک لحظه ضعف موافقت کردم.


  • از آن لحظه به بعد دیگر هرگز احساس خوبی نداشت.

  • I'm waiting for the right moment to tell him the bad news.


    منتظر لحظه مناسب هستم تا خبر بد را به او بگویم.

  • Have I caught you at a bad moment?


    آیا تو را در لحظه بدی گرفتار کرده ام؟

  • That was one of the happiest moments of my life.


    آن لحظه یکی از شادترین لحظات زندگی من بود.

  • Her finest moment came when she won Wimbledon.


    بهترین لحظه او زمانی بود که قهرمان ویمبلدون شد.

  • The film has many memorable moments.


    فیلم لحظات به یاد ماندنی زیادی دارد.

  • a great moment in the country's history


    یک لحظه بزرگ در تاریخ کشور

  • This referendum is a defining moment for our nation.


    این همه پرسی یک لحظه تعیین کننده برای ملت ما است.

  • I managed to capture the moment on film.


    من موفق شدم لحظه را در فیلم ثبت کنم.


  • از لحظه شهرت خود لذت ببرید!

  • Hurry up! He'll be back any moment now.


    عجله کن! الان هر لحظه برمیگرده

  • He might wake up at any moment.


    ممکن است هر لحظه بیدار شود.


  • این بهترین اتاقی بود که می‌توانستیم در این مدت کوتاه داشته باشیم.

  • You must be ready to leave at a moment's notice.


    شما باید برای یک لحظه آماده باشید.


  • در این لحظه نمی دانم تصمیمم چه خواهد بود.

  • The previously unfashionable Tyrol is currently having a moment.


    تیرول که قبلاً نامشخص بود، در حال حاضر لحظاتی را می گذراند.

  • Classic '70s hairstyles are having a moment once more.


    مدل موهای کلاسیک دهه 70 بار دیگر لحظه به لحظه می گذرد.

  • Sorry I was just having a moment. What time is it?


    ببخشید من فقط یه لحظه داشتم ساعت چند است؟

synonyms - مترادف
  • instant


    فوری


  • دقیقه


  • دومین

  • jiffy


    جیفی

  • flash


    فلاش

  • jiff


    جف

  • nanosecond


    نانوثانیه


  • تکان دادن

  • tick


    تیک بزنید

  • twinkling


    چشمک زدن

  • bit


    بیت

  • sec


    ثانیه


  • در حالی که

  • trice


    تریس

  • wink


    چشمک


  • ضرب و شتم


  • ترک

  • heartbeat


    تپش قلب

  • twinkle


    نفس كشيدن

  • breathing


    پلک زدن

  • eyeblink


    مدت کمی


  • ماه

  • mo


    زمان کوتاه


  • تقسیم ثانیه


  • هیچ چیز صاف


  • هیچ وقت


  • سه چشمک

  • three winks


    دو کنه

  • two ticks


    خفاش چشم

  • bat of an eye


    دو تکان

  • two shakes


antonyms - متضاد
  • age


    سن

  • unimportance


    بی اهمیتی


  • کل

  • eternity


    ابدیت

لغت پیشنهادی

badinage

لغت پیشنهادی

knob

لغت پیشنهادی

styling