opportunity

base info - اطلاعات اولیه

opportunity - فرصت

noun - اسم

/ˌɑːpərˈtuːnəti/

UK :

/ˌɒpəˈtjuːnəti/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [opportunity] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Don't miss this opportunity!


    این فرصت را از دست ندهید!

  • You'll have the opportunity to ask any questions at the end.


    در پایان این فرصت را خواهید داشت که هرگونه سوالی را بپرسید.

  • I'd like to take this opportunity to thank my colleagues for their support.


    مایلم از این فرصت استفاده کنم و از حمایت همکارانم تشکر کنم.

  • The conference offers a unique opportunity for professionals to meet each other.


    این کنفرانس فرصتی منحصر به فرد برای متخصصان برای ملاقات با یکدیگر فراهم می کند.

  • The internship provides an opportunity for students to learn about the challenges involved.


    دوره کارآموزی فرصتی را برای دانش آموزان فراهم می کند تا در مورد چالش های موجود بیاموزند.

  • There was no opportunity for further discussion.


    فرصتی برای بحث بیشتر نبود.

  • There’ll be plenty of opportunity for relaxing once the work is done.


    پس از اتمام کار، فرصت زیادی برای استراحت وجود خواهد داشت.

  • At least give him the opportunity of explaining what happened.


    حداقل به او این فرصت را بدهید که توضیح دهد چه اتفاقی افتاده است.

  • career/employment/job opportunities


    فرصت های شغلی / شغلی / شغلی

  • a business/an investment opportunity


    یک کسب و کار/یک فرصت سرمایه گذاری

  • He is rude to me at every opportunity (= whenever possible).


    او در هر فرصتی با من بی ادب است (= هر زمان که ممکن است).

  • They intend to close the school at the earliest opportunity (= as soon as possible).


    آنها قصد دارند در اولین فرصت (= در اسرع وقت) مدرسه را تعطیل کنند.


  • اگر فرصتی پیش بیاید حتما می روم.

  • a window of opportunity (= a period of time when the circumstances are right for doing something)


    یک پنجره فرصت (= دوره زمانی که شرایط برای انجام کاری مناسب است)


  • این فرصت عالی برای شروعی جدید است.

  • The offer was too good an opportunity to miss.


    این پیشنهاد فرصت خیلی خوبی بود که نمی شد از دست داد.

  • She felt regret for all the missed opportunities in her life.


    او برای تمام فرصت های از دست رفته زندگی اش احساس پشیمانی کرد.

  • When the opportunity came, I seized it with both hands.


    وقتی فرصت پیش آمد با دو دست از آن استفاده کردم.


  • او فرصتی عالی برای کسب درآمد دید.

  • Students should take every opportunity to widen their experience.


    دانش آموزان باید از هر فرصتی برای گسترش تجربیات خود استفاده کنند.

  • We didn't get much opportunity to swim.


    فرصت زیادی برای شنا پیدا نکردیم.

  • We'll have plenty of opportunity to talk later.


    بعدا فرصت زیادی برای صحبت خواهیم داشت.


  • این شرکت قصد داشت هر زمان که فرصت ارائه می شود، گسترش یابد.

  • a golden opportunity to invest and export into new markets


    فرصتی طلایی برای سرمایه گذاری و صادرات به بازارهای جدید

  • The job will offer you excellent opportunities for promotion.


    این شغل به شما فرصت های عالی برای ارتقاء می دهد.

  • There are more job opportunities in the south.


    فرصت های شغلی بیشتری در جنوب وجود دارد.

  • The future will present us with both challenges and opportunities.


    آینده ما را هم با چالش ها و هم با فرصت هایی روبرو خواهد کرد.

  • This is an opportunity to learn about our heritage.


    این فرصتی است برای آشنایی با میراث ما.

  • He has had ample opportunity to apologize.


    او فرصت زیادی برای عذرخواهی داشته است.

  • Educational opportunities have increased in recent years.


    فرصت های آموزشی در سال های اخیر افزایش یافته است.

  • We are creating real opportunities for young people.


    ما در حال ایجاد فرصت های واقعی برای جوانان هستیم.

synonyms - مترادف

  • چشم انداز


  • شانس. فرصت


  • شلیک کرد


  • زنگ تفريح

  • contingency


    احتمالی


  • نشانه


  • افتتاح


  • گزینه


  • محدوده


  • مزیت - فایده - سود - منفعت


  • امکان پذیری

  • avenue


    خیابان


  • امکانات

  • forum


    انجمن

  • gateway


    دروازه

  • likelihood


    احتمال

  • outlook


    جای خالی

  • vacancy


    ظرفیت


  • اتاق آرنج

  • elbow room


    آزادی


  • آینده


  • عرض جغرافیایی

  • latitude


    نگاه کردن

  • look-in


    پریز

  • outlet


    اتاق برای مانور

  • probability


    جایگزین

  • room to manoeuvre


    ترک


  • شانس مبارزه


  • لگد زدن به قوطی



antonyms - متضاد
  • adversity


    ناملایمات

  • disadvantage


    عیب


  • شکست بد

  • catastrophe


    فاجعه

  • debacle


    افتضاح


  • شکست


  • شانس سخت


  • سختی

  • hardship


    تکان دادن

  • hitch


    عقب گرد

  • setback


    آزمایش


  • مصیبت

  • tribulation


    بار

  • affliction


    تحول ناگهانی


  • تحقیر می کند

  • calamity


    دشواری

  • cataclysm


    اشکال

  • contretemps


    مانع


  • بدبختی

  • drawback


    ممنوعیت

  • hindrance


    محدودیت

  • impediment


    تصادف

  • mischance


    مزاحمت

  • mishap


    اضطراب

  • prohibition


    بد شانسی



  • annoyance





لغت پیشنهادی

developers

لغت پیشنهادی

reliving

لغت پیشنهادی

playroom