reality
reality - واقعیت
noun - اسم
UK :
US :
آنچه در واقع اتفاق می افتد یا حقیقت دارد، نه آنچه تصور می شود یا تصور می شود
این واقعیت که چیزی وجود دارد یا در حال وقوع است
وضعیت اشیا آنطور که هستند، نه آنطور که تصور می شود
یک واقعیت
برنامه های تلویزیونی درباره مردم عادی که در موقعیت های واقعی فیلمبرداری می شوند نه بازیگران
وضعیت واقعی اشیا، یا حقایق دخیل در چنین حالتی
در واقع به این معناست که واقعاً چه اتفاقی افتاده یا وضعیت واقعی چیست
اکنون که موانع بین شرق و غرب از بین می رود، این چشم انداز به واقعیت تبدیل خواهد شد.
بچه های کوچک اغلب نمی توانند تفاوت بین خیال و واقعیت را تشخیص دهند.
واقعیت هایی وجود دارد که نمی توانم آنها را تغییر دهم.
As it turned out they had all the problems one would reasonably expect given their experiential reality.
همانطور که معلوم شد، آنها با توجه به واقعیت تجربی، تمام مشکلاتی را داشتند که به طور منطقی انتظار می رفت.
دلن به عنوان فرار از واقعیت به مواد مخدر روی آورد.
But I have suggested that these three viewpoints express different ways of knowing and relating to one complex multi-layered reality.
اما من پیشنهاد کردهام که این سه دیدگاه راههای متفاوتی را برای شناخت و ارتباط با یک واقعیت پیچیده چند لایه بیان میکنند.
در نتیجه، دوز سنگینی از واقعیت بر کمپین بوکان نازل شده است.
But it refers to a religious reality that is so basic and so universal its equivalent has been found almost everywhere.
اما به واقعیتی مذهبی اشاره دارد که بسیار اساسی و جهانی است تقریباً در همه جا معادل آن یافت شده است.
اما واقعیت زیست شناسی بسیار پیچیده تر است.
او حاضر نیست با واقعیت روبرو شود.
شما با واقعیت ارتباط ندارید.
واقعیت این است که پول کافی برای پرداخت این پروژه وجود ندارد.
به نظر می رسید که آنها ازدواج کاملی داشتند اما واقعیت بسیار متفاوت بود.
به سختی می توانم خود را با واقعیت این شرایط وفق دهم.
او باید این واقعیت را بپذیرد که زمان او در این شغل به پایان رسیده است.
آیا سفر در زمان هرگز به واقعیت تبدیل خواهد شد؟
دفتر بدون کاغذ هنوز با واقعیت فاصله دارد.
در کودکی آنها واقعیت های سخت زندگی را تجربه کردند.
این تصمیم نشان دهنده واقعیت های شرایط سیاسی است.
سیاستمداران نباید واقعیت های اقتصادی را برای منافع سیاسی کوتاه مدت نادیده بگیرند.
پنج سال طول کشید تا ایده او به واقعیت تبدیل شود.
پول کلید تبدیل رویاها به واقعیت است.
یک ستاره تلویزیون واقعیت
نمایش واقعی بازمانده
از نظر ظاهری او مطمئن به نظر می رسید، اما در واقع او به شدت عصبی بود.
در حقیقت، انسان و دایناسور هرگز به طور همزمان روی زمین زندگی نمی کردند.
رسانه ها او را شاد و موفق معرفی می کنند، اما در واقعیت زندگی سختی دارد.
او درک نسبتاً ضعیفی از واقعیت دارد.
او هیچ توهمی در مورد واقعیت اساسی زندگی ارتش ندارد.
فکر نمیکنم او واقعیت شرایط را درک کند.
بیشتر کمدی ها بر تحریف واقعیت تکیه دارند.
تصور اکثر مردم از این بیماری ارتباط چندانی با واقعیت ندارد.
نقاشان در آن زمان عمدتاً به بازتولید واقعیت بیرونی توجه داشتند.
او دیر یا زود باید با واقعیت روبرو شود.
فیلم نوعی واقعیت جایگزین را به تصویر می کشد.
ما با واقعیت وحشتناکی مواجه بودیم که جایی برای زندگی نداشتیم.
کتابی که واقعیت زندگی در زمان جنگ را به تصویر می کشد
واقعیت های عملی اداره خانه کودکان
واقعیت های سخت اقتصادی زندگی در دوران دانشجویی
این رمان واقعیت های خشن نژادپرستی و زندگی در جاده ها را توصیف می کند.
actuality
واقعی بودن
وجود داشتن
materiality
مادی بودن
حقیقت
realness
امرار معاش
subsistence
اساسی بودن
substantiality
عملی بودن
practicality
مورد
یقین - اطمینان - قطعیت
certainty
واقعیت
factuality
چیز بودن
thingness
جسمانی بودن
زندگی واقعی
corporeality
جهان واقعی
اینجا و الان
واقعیت زندگی
verity
سند - سند قانونی
ماده
زندگي كردن
deed
متریال سازی انگلستان
دنیای واقعی
تحقق ایالات متحده
materialisationUK
واقعیت واقعی
چیزهای مستقیم
materializationUS
میله های برنجی
چیست
brass tacks
فانتزی
delusion
توهم
illusion
سرزمین پریان
fairyland
غیر واقعی بودن
irreality
داستان
خیال پردازی
بی صداقتی
reverie
دروغ
unreality
شکست
phantasy
از دست دادن
dishonesty
forfeit