five

base info - اطلاعات اولیه

five - پنج

number - عدد

/faɪv/

UK :

/faɪv/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [five] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There are only five cookies left.


    فقط پنج کوکی باقی مانده است.

  • five of Sweden’s top financial experts


    پنج نفر از برترین کارشناسان مالی سوئد

  • Ten people were invited but only five turned up.


    ده نفر دعوت شده بودند اما فقط پنج نفر حاضر شدند.

  • Do you have change for five dollars?


    پول خرد پنج دلاری داری؟

  • a five-month contract


    قرارداد پنج ماهه

  • Look at page five.


    به صفحه پنج نگاه کنید.

  • Five and four is nine.


    پنج و چهار می شود نه.

  • Three fives are fifteen.


    سه پنج تا پانزده.

  • I can't read your writing—is this meant to be a five?


    من نمی توانم نوشته های شما را بخوانم - آیا این قرار است یک عدد پنج باشد؟

  • The bulbs are planted in threes or fives (= groups of three or five).


    پیازها به صورت سه یا پنج (= گروه های سه یا پنج تایی) کاشته می شوند.

  • We moved to America when I was five (= five years old).


    زمانی که من پنج ساله بودم (= پنج ساله) به آمریکا نقل مکان کردیم.

  • Shall we meet at five (= at five o'clock), then?


    آیا ما باید در ساعت پنج (= ساعت پنج) همدیگر را ببینیم؟

  • Start your five a day with a banana for breakfast.


    پنج روز خود را با یک موز برای صبحانه شروع کنید.

  • Give me five!


    بزن قدش!

  • I work nine to five.


    من نه تا پنج کار می کنم.

  • a nine-to-five job


    یک شغل نه تا پنج

  • Five four three two one blast-off!


    پنج، چهار، سه، دو، یک، انفجار آف!

  • I work five days a week.


    من پنج روز در هفته کار می کنم.

  • We work five days a week.


    ما پنج روز در هفته کار می کنیم.

  • a five-room apartment


    یک آپارتمان پنج اتاقه

synonyms - مترادف
  • fivesome


    پنج نفری

  • quintet


    پنج گانه

  • quintette


    پنج قلو

  • quintuple


    پنج تایی

  • quintuplets


    دوست داشتنی

  • quintuplicate


    پنج ساله

  • cinquain


    cinque

  • quintuplet


    فویل سینکی

  • quinquennial


    لیمریک

  • quinquennium


    لوستروم

  • quintain


    پنتاکل

  • cinque


    پنج ضلعی

  • cinquefoil


    پنتاگرام

  • limerick


    پنتا متر

  • lustrum


    کونکونکس

  • pentacle


  • pentad


  • pentagon


  • pentagram


  • pentameter


  • pentangle


  • quincunx


antonyms - متضاد
  • continuation


    ادامه

  • continuity


    تداوم

  • closure


    بسته

لغت پیشنهادی

aberdeen

لغت پیشنهادی

desolate

لغت پیشنهادی

grandparent