with

base info - اطلاعات اولیه

with - با

preposition - حرف اضافه

/wɪð/

UK :

/wɪð/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [with] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She lives with her parents.


    او با پدر و مادرش زندگی می کند.


  • من در حال حاضر یک مشتری با من است.


  • یک استیک خوب با یک بطری شراب قرمز

  • a girl with (= who has) red hair


    دختری با (= که) موهای قرمز دارد

  • a jacket with a hood


    یک ژاکت با کلاه

  • He looked at her with a hurt expression.


    با حالتی دردناک به او نگاه کرد.

  • They're both in bed with flu.


    هر دو با آنفولانزا در رختخواب هستند.

  • a man with a suitcase


    مردی با چمدان

  • Cut it with a knife.


    آن را با چاقو برش دهید.

  • It is treated with acid before being analysed.


    قبل از تجزیه و تحلیل با اسید درمان می شود.

  • The bag was stuffed with dirty clothes.


    کیف پر از لباس های کثیف بود.

  • Sprinkle the dish with salt.


    ظرف را با نمک بپاشید.


  • دعوا کردن با کسی


  • تنیس بازی کردن با کسی

  • at war with a neighbouring country


    در جنگ با کشور همسایه

  • I had an argument with my boss.


    من با رئیسم بحث کردم.

  • Be careful with the glasses.


    مراقب عینک باشید

  • Are you pleased with the result?


    آیا از نتیجه راضی هستید؟

  • Don't be angry with her.


    باهاش ​​قهر نکن

  • With these students it's pronunciation that's the problem.


    با این دانش آموزان، تلفظ مشکل است.

  • He behaved with great dignity.


    با وقار بسیار رفتار کرد.

  • She sleeps with the window open.


    با پنجره باز می خوابد.

  • Don't stand with your hands in your pockets.


    دست در جیب خود بایستید.

  • She won't be able to help us with all the family commitments she has.


    او نمی تواند با تمام تعهدات خانوادگی که دارد به ما کمک کند.

  • It's much easier compared with last time.


    در مقایسه با دفعه قبل خیلی راحت تر است.

  • The meal with wine came to $20 each.


    هر وعده غذا با شراب 20 دلار بود.

  • With all the lesson preparation I have to do I work 12 hours a day.


    با تمام آمادگی های درسی که باید انجام دهم، روزی 12 ساعت کار می کنم.

  • The keys are with reception.


    کلیدها همراه با پذیرش هستند.

  • Leave it with me.


    آن را با من بگذارید.

  • She acted with a touring company for three years.


    او به مدت سه سال با یک شرکت تور بازی کرد.

  • I bank with HSBC.


    من با HSBC بانک دارم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • بدون

  • minus


    منهای

  • devoid of


    عاری از

  • sans


    با هیچ


  • به صورت پیش فرض

  • in default of


    در غیاب


  • فاقد

  • lacking


    کوتاه از


  • خواستن

  • wanting


    احتیاج به


  • مستثنی کردن

  • excluding


    کاملا بدون


  • کمتر


  • نداشتن

  • not having


لغت پیشنهادی

sink

لغت پیشنهادی

alluded

لغت پیشنهادی

weeklong