physical
physical - فیزیکی
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به بدن کسی است تا ذهن یا احساسات او
a physical relationship involves sex rather than just friendship
یک رابطه فیزیکی به جای دوستی فقط شامل رابطه جنسی است
کسی که فیزیکی است دوست دارد مردم را زیاد لمس کند
شامل لمس کردن کسی به روشی خشن یا خشن
مربوط به اشیاء واقعی است که می توانید آنها را لمس کنید، ببینید یا احساس کنید
مربوط به قوانین طبیعی یا پیروی از آنها
علم فیزیک حوزه ای از مطالعات علمی است که با فیزیک مرتبط است
a thorough examination of someone’s body by a doctor in order to discover whether they are healthy or have any illnesses or medical problems
معاینه کامل بدن شخص توسط پزشک، به منظور کشف اینکه آیا آنها سالم هستند یا بیماری یا مشکلات پزشکی دارند.
واقعی و واقعی
مربوط به دارایی هایی است که می توان آنها را دید و لمس کرد، مانند ماشین آلات و ساختمان ها
involving shares, bonds etc where there are CERTIFICATEs (=documents showing ownership), rather than shares etc where ownership is recorded on a computer
شامل سهام، اوراق قرضه و غیره در جایی که گواهی وجود دارد (=اسناد نشان دهنده مالکیت)، به جای سهام و غیره که مالکیت در رایانه ثبت شده است.
involving COMMODITIES (=oil, metals, farm products etc) for actual or immediate delivery rather than FUTURES (=contracts for delivery at a later date)
شامل کالاها (=نفت، فلزات، محصولات کشاورزی و غیره) برای تحویل واقعی یا فوری، به جای قراردادهای آتی (=قراردادهایی برای تحویل در تاریخ بعدی)
مربوط به بدن
خشن
جنسی
مربوط به چیزهایی است که می توانید ببینید یا لمس کنید، یا مربوط به قوانین طبیعت
relating to physics
مربوط به فیزیک
an examination of a person's body by a doctor in order to discover if that person is healthy sometimes done before a person can be accepted for a particular job
معاینه بدن یک فرد توسط پزشک به منظور کشف اینکه آیا آن فرد سالم است یا نه، که گاهی اوقات قبل از پذیرش فرد برای یک شغل خاص انجام می شود.
مرتبط با بدن
وجود یا مرتبط با چیزهایی که می توان آنها را دید یا لمس کرد
connected with physics
مرتبط با فیزیک
مربوط به چیزهایی است که می توانید ببینید یا لمس کنید
برای توصیف دارایی هایی که می توان آنها را دید و لمس کرد، به عنوان مثال ساختمان ها یا تجهیزات استفاده می شود
used to describe commodities (= substances or products that can be traded) that can be bought and delivered immediately
برای توصیف کالاها (= مواد یا محصولات قابل معامله) استفاده می شود که می توان آنها را بلافاصله خرید و تحویل داد.
used to describe shares, bonds, etc. with a certificate , rather than ones that exist only in electronic form
برای توصیف سهام، اوراق قرضه و غیره با گواهی استفاده می شود، به جای آنهایی که فقط به صورت الکترونیکی وجود دارند.
روشی که بدن خود را می پوشانیم و ویژگی های فیزیکی خود را برجسته می کنیم نیز می تواند قدرت ایجاد کند.
طراحی سنتی دفتر باعث ایجاد موانع فیزیکی بین کارگران می شود.
زیبایی فیزیکی
یک درگیری فیزیکی
بسیاری از مردم بریتانیا از تماس فیزیکی با غریبه ها اجتناب می کنند.
هیچ مدرک فیزیکی برای ارتباط او با صحنه جرم وجود ندارد.
physical activity/fitness
فعالیت بدنی / تناسب اندام
همه افراد تحت معاینه فیزیکی قرار می گیرند.
ظاهر فیزیکی
physical disabilities/injuries
ناتوانی های جسمی / جراحات
این مصیبت بر سلامت روحی و جسمی او تأثیر گذاشته است.
او تمایل دارد از هرگونه تماس فیزیکی اجتناب کند.
این مرکز فعالیت هایی را برای همه افراد، صرف نظر از سن و شرایط فیزیکی ارائه می دهد.
دنیای فیزیکی
کیفیت محیط فیزیکی
خواص فیزیکی (= رنگ، وزن، شکل و غیره) مس
او از حضور فیزیکی او ترسیده بود.
آیا شواهد فیزیکی دال بر ارتکاب جرم وجود دارد؟
حضور در دو مکان به طور همزمان یک غیرممکن فیزیکی است.
به نظر می رسد هیچ توضیح فیزیکی برای آنچه آنها دیده اند وجود ندارد.
physical laws
قوانین فیزیکی
physical science/chemistry
علوم فیزیکی / شیمی
راگبی یک ورزش بسیار فیزیکی است.
بازی بسیار فیزیکی بود.
عشق فیزیکی
آنها رابطه فیزیکی دارند.
Their relationship was purely physical.
رابطه آنها کاملا فیزیکی بود.
یک کشش فیزیکی بین ما وجود داشت.
او خیلی فیزیکی نیست.
قصد همکاری دارید یا باید فیزیکی بگیریم؟
تهدید به خشونت فیزیکی
مشکل صرفا جسمی است نه روحی.
شوک تاریکی تقریباً فیزیکی بود.
physical exercise/fitness/strength/disabilities
ورزش / تناسب اندام / قدرت / ناتوانی
من خیلی آدم فیزیکی نیستم (= از فعالیت های بدنی لذت نمی برم).
داور وارد میدان شد زیرا بازی کمی بیش از حد فیزیکی شده بود.
بدیهی است که جاذبه فیزیکی زیادی بین آنها وجود داشت.
مواد
واقعی
قابل توجه
tangible
محسوس
بتن
corporeal
جسمانی
temporal
زمانی
carnal
نفسانی
incarnate
مجسم کردن
palpable
قابل لمس
جامد
tactile
لمسی
perceptible
قابل درک
sensible
معقول
قابل رویت
سکولار
secular
طبیعی
فوق العاده
phenomenal
حرکتی
kinesthetic
مادی گرا
materialistic
هدف، واقعگرایانه
قابل تأمل
ponderable
سرجوخه
touchable
بدنی
corporal
درست است، واقعی
bodily
موجود
غیر داستانی
factual
non-fictional
tactual
immaterial
غیر مادی
abstract
خلاصه
intangible
ناملموس
nonphysical
غیر فیزیکی
formless
بی شکل
imponderable
غیر قابل تصور
incorporeal
غیر جسمانی
metaphysical
متافیزیکی
nonmaterial
غیر اساسی
unsubstantial
بی بدن
bodiless
از بین بردن
discarnate
اثیری
disembodied
غیر قابل لمس
disincarnate
غیر قابل توجه
ethereal
بدون جسم
impalpable
هوادار
insubstantial
غیر متعارف
unembodied
آسمانی
airy
نامحسوس
asomatous
ذهنی
celestial
غیر زمینی
disbodied
بهشتی
insensible
معنوی
subjective
غیردنیایی
unearthly
غیر زمانی
heavenly
روانشناسی
unworldly
nontemporal