natural
natural - طبیعی
adjective - صفت
UK :
US :
در طبیعت وجود دارد و توسط افراد ایجاد، ساخته یا کنترل نشده است
عادی و همانطور که انتظار دارید
a natural tendency or type of behaviour is part of your character when you are born rather than one that you learn later
یک گرایش طبیعی یا نوع رفتار بخشی از شخصیت شما در هنگام تولد است، نه چیزی که بعداً یاد می گیرید
داشتن یک کیفیت یا مهارت خاص بدون نیاز به آموزش و بدون نیاز به تلاش زیاد
به گونه ای رفتار کنید که طبیعی است و نشان می دهد شما آرام هستید و سعی در تظاهر ندارید
والد یا فرزند طبیعی یک فرد، والد یا فرزند واقعی اوست که از نظر بیولوژیکی با او مرتبط است
اگر کسی فرزند طبیعی کسی باشد، پدر و مادرش با هم ازدواج نکرده اند
با خدایان، جادو یا ارواح مرتبط نیست
بدون هیچ چیز اضافه شده برای تغییر طعم
a musical note that is natural has been raised from a flat by one semitone or lowered from a sharp by one semitone
یک نت موسیقی که طبیعی است یک نیمتون از یک نت بلند شده یا یک نیمتون از یک صدای تند پایین آمده است.
used about flowers, plants, and animals that are not controlled by people. Also used about areas of land where there are no humans
در مورد گل ها، گیاهان و حیواناتی که توسط مردم کنترل نمی شوند استفاده می شود. همچنین در مورد مناطقی از زمین که در آن انسان وجود ندارد استفاده می شود
در مورد غذا، نوشیدنی یا موادی که چیزی به آنها اضافه نشده است استفاده می شود
در مورد میوه، سبزیجات، گوشت و غیره بدون استفاده از مواد شیمیایی تولید می شود
جایی که دست نخورده است هنوز زیباست زیرا هیچ کس در آن جاده یا ساختمانی نساخته است
مکانی که دست نخورده است تحت تأثیر فعالیت های انسانی قرار نگرفته است
virgin forest or land is still in its natural state and has not been spoiled or changed in any way by humans
جنگل یا زمین بکر هنوز در حالت طبیعی خود است و به هیچ وجه توسط انسان خراب یا تغییر نکرده است
a musical note that has been changed from a flat to be a semitone higher, or from a sharp to be a semitone lower
نت موسیقی که از تخت به نیمتون بالاتر یا از تند به نیمتون پایینتر تغییر کرده است.
علامتی در موسیقی نوشتاری که این نوع نت موسیقی را نشان می دهد
توسط انسان ایجاد، ساخته یا کنترل نشده است
به عنوان بخشی عادی از یک فرآیند یا موقعیت اتفاق می افتد
همانطور که در طبیعت یافت می شود و شامل هیچ چیز ساخته یا انجام شده توسط مردم نیست
یک توانایی یا ویژگی طبیعی است که شما با آن متولد شده اید
(از یک فرد یا رفتار او) عادی و آرام به نظر می رسد
Natural food or drink is pure and has no chemical substances added to it and is therefore thought to be healthy
غذا یا نوشیدنی طبیعی خالص است و هیچ ماده شیمیایی به آن اضافه نشده است و به همین دلیل تصور می شود که سالم باشد
a parent who caused someone to be born although possibly not their legal parent or the parent who raised them
پدر و مادری که باعث به دنیا آمدن کسی شده است، اگرچه احتمالاً والدین قانونی آنها یا والدینی که آنها را بزرگ کرده است، نبوده است.
عادی یا مورد انتظار
(از یک نت موسیقی) نه تیز یا صاف
کسی که با ویژگی ها یا توانایی های مناسب برای انجام یک کار خاص متولد شده است
به گونه ای که عادی و آرام باشد
از طبیعت؛ مصنوعی یا شامل هیچ چیز ساخته یا ایجاد شده توسط افراد نیست
If food or drink is described as natural it means it has no artificial chemical substances added to it.
اگر غذا یا نوشیدنی طبیعی توصیف شود، به این معنی است که هیچ ماده شیمیایی مصنوعی به آن اضافه نشده است.
جهان طبیعی (= درختان، رودخانه ها، حیوانات و پرندگان)
ما باید به حیوانات و محیط طبیعی که خانه آنهاست احترام بگذاریم.
منابع طبیعی یک کشور (= زغال سنگ، نفت، جنگل ها و غیره آن)
حیات وحش در زیستگاه طبیعی خود
زیبایی طبیعی گلها الهامبخش آزمایشهای رنگی مونه بود.
تمام مواد استفاده شده طبیعی است.
موهای من خیلی زود به رنگ طبیعی خود (= پس از رنگ شدن) رشد کردند.
لباس ها در رنگ های طبیعی گرم موجود هستند.
ماست طبیعی (= بدون طعم اضافه)
سعی می کنم یک رژیم غذایی طبیعی و بدون قند داشته باشم.
درمان های طبیعی عوارض جانبی ناخواسته ای ندارند.
ما نان را با یک عامل افزایش دهنده طبیعی درست کردیم.
مرگ به دلایل طبیعی (= نه با خشونت، بلکه معمولاً به دلیل کهولت سن)
آواز خواندن برای او به اندازه نفس کشیدن طبیعی بود.
او فکر می کرد که نابرابری اجتماعی همه بخشی از نظم طبیعی اشیا است.
او انتخاب طبیعی برای این شغل بود.
این طبیعی است که نگران فرزندان خود باشید.
این کاملا طبیعی است که شما احساس ناراحتی کنید.
طبیعی است که بخواهد پسر خودش را ببیند.
چابکی طبیعی یک گربه
فرآیندهای طبیعی یادگیری زبان
او یک توانایی طبیعی با کودکان دارد.
استعداد ذاتی دانیل در مهندسی است.
این غریزه طبیعی من بود که از خودم دفاع کنم.
هنگامی که دمای بدن شروع به کاهش می کند، تمایل طبیعی به خواب رفتن وجود دارد.
او یک رهبر طبیعی است.
او یک شورشی طبیعی است.
وقتی عصبی هستید طبیعی به نظر رسیدن دشوار است.
یک چیز واقعاً طبیعی در مورد او وجود دارد.
مادر طبیعی او قادر به مراقبت از او نبود، بنابراین او توسط یک عمه بزرگ شد.
او دختر طبیعی پادشاه جیمز دوم بود.
طبیعی
معمولی
هر روز
منظم
مشترک
عادی
commonplace
معمول
روال
استاندارد
ایجاد
established
مرسوم
customary
عادت کرده
accustomed
موجودی
habitual
غیر استثنایی
اجرا شده از آسیاب
unexceptional
میانگین
run-of-the-mill
عمومی
متعصب
رایج است
انتظار می رود
wonted
سنتی
prevalent
آشنا
expected
زود زود
ارتدکس
روزی
مشخصه
orthodox
پذیرفته شده
quotidian
غالب
accepted
prevailing
anomalous
غیر عادی
abnormal
غیرطبیعی
unnatural
غیر طبیعی
exceptional
استثنایی
heteroclite
هتروکلیت
preternatural
ماقبل طبیعی
aberrant
ناهنجار
atypical
غیر معمول
uncharacteristic
بی خاصیت
uncommon
نادر
بی رویه
untypical
عجیب
خارج از حد معمول
irregular
رسمی
خارق العاده
کتاب پرست
ادبی
یاد گرفت
bookish
فرد
غیر منتظره
learned
ناهمسان
عجیب و غریب
unexpected
نا آشنا
infrequent
به ندرت
خارج از مسیر
peculiar
شگفت آور
unfamiliar
ناپایدار
seldom
out-of-the-way
inconstant