nothing

base info - اطلاعات اولیه

nothing - هیچ چی

pronoun - ضمیر

/ˈnʌθɪŋ/

UK :

/ˈnʌθɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [nothing] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There was nothing in her bag.


    توی کیفش چیزی نبود.

  • There's nothing you can do to help.


    هیچ کاری نمیتونی انجام بدی

  • The doctor said there was nothing wrong with me.


    دکتر گفت هیچ مشکلی ندارم.

  • Nothing else matters to him apart from his job.


    به جز شغلش هیچ چیز دیگری برای او مهم نیست.


  • هیچ هزینه ای برای ما نداشت که وارد شویم.

  • He's five foot nothing (= exactly five feet tall).


    او پنج فوت هیچ است (= دقیقا پنج فوت قد).

  • We did nothing at the weekend.


    آخر هفته هیچ کاری نکردیم.

  • ‘What's that in your pocket?’ ‘Oh, nothing.’


    «این چیه تو جیبت؟» «اوه، هیچی.»

  • I know next to nothing (= almost nothing) about art.


    من تقریباً هیچ (= تقریباً هیچ) در مورد هنر نمی دانم.

  • I used to love her but she's nothing to me any more.


    من او را دوست داشتم اما او دیگر برای من چیزی نیست.

  • Get out! It's nothing to do with you (= you have no right to know about it).


    برو بیرون! به شما ربطی ندارد (= حق ندارید در مورد آن بدانید).

  • That has nothing to do with what we're discussing.


    این ربطی به بحث ما ندارد.

  • She's always trying to get something for nothing.


    او همیشه سعی می کند چیزی را بدون هیچ چیز به دست آورد.


  • تمام آن آماده سازی بیهوده بود زیرا دیدار لغو شد.

  • I'm quite a fast worker but I've got nothing on her!


    من یک کارگر سریع هستم، اما چیزی در مورد او ندارم!

  • ‘Thanks for all your help.’ ‘It was nothing—I enjoyed it.’


    از همه کمک شما متشکرم. چیزی نبود - از آن لذت بردم.

  • Not for nothing was he called the king of rock and roll.


    بیهوده او را سلطان راک اند رول نامیدند.


  • اکنون هیچ چیز جز معجزه نمی تواند او را نجات دهد.

  • I want nothing but the best for my children.


    من چیزی جز بهترین ها برای فرزندانم نمی خواهم.

  • The trip was nothing if not varied.


    سفر اگر متفاوت نباشد چیزی نبود.

  • It was nothing less than a disaster.


    چیزی کمتر از یک فاجعه نبود.

  • It looks nothing like a horse.


    اصلا شبیه اسب نیست

  • I had nothing like enough time to answer all the questions.


    هیچ وقت برای پاسخ دادن به همه سوالات نداشتم.

  • There's nothing much in the fridge.


    چیز زیادی در یخچال نیست.

  • I got up late and did nothing much all day.


    من تا دیر وقت بیدار شدم و تمام روز هیچ کاری انجام ندادم.

  • You'll soon learn. There's nothing to it really.


    به زودی یاد خواهید گرفت واقعا هیچی نداره

  • She’ll stop at nothing to make money.


    او برای پول درآوردن از هیچ چیز کوتاه نمی آید.

  • to whisper sweet nothings in somebody’s ear


    زمزمه کردن چیزهای شیرین در گوش کسی

  • There was nothing else for it but to resign.


    چیزی جز استعفا نداشت.

  • There was a rumour she was going to resign, but there was nothing in it.


    شایعه ای وجود داشت که او می خواهد استعفا دهد، اما چیزی در آن وجود نداشت.

  • There's nothing like a brisk walk on a cold day!


    هیچ چیز مثل پیاده روی سریع در یک روز سرد نیست!

synonyms - مترادف
  • void


    خالی

  • emptiness


    پوچی

  • nothingness


    هیچی

  • nullity


    بطلان

  • nonexistence


    عدم وجود

  • blank


    جای خالی

  • naught


    هیچ

  • nihility


    پوچ بودن


  • ناشناخته

  • extinction


    انقراض

  • oblivion


    فراموشی

  • non-existence


    غیر واقعی بودن

  • unreality


    غیبت


  • بی اهمیتی

  • unimportance


    بی ارزشی

  • worthlessness


    کوچکی

  • smallness


    کوچک بودن

  • pettiness


    خالی بودن

  • nonentity


    خلاء

  • blankness


    خیال پردازی

  • vacuum


    عدم

  • vacuity


    غیر زندگی

  • imaginariness


    نبودن


  • نیستی

  • non-life


    نفی

  • non-being


    هیچ جایی

  • nonbeing


    سیاهی

  • negation


    برزخ


  • blackness


  • limbo


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

adios

لغت پیشنهادی

allergic

لغت پیشنهادی

deserving