not

base info - اطلاعات اولیه

not - نه

adverb - قید

/nɑːt/

UK :

/nɒt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [not] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She did not/didn’t see him.


    او را ندید / ندید.

  • It’s not/It isn’t raining.


    نیست/باران نیست.

  • It's cold isn't it?


    سرد است، نه؟

  • Don't you eat meat?


    گوشت نمی خوری؟

  • I can't see from here.


    از اینجا نمیتونم ببینم

  • He must not go.


    او نباید برود.

  • He warned me not to be late.


    او به من هشدار داد که دیر نکنم.

  • I was sorry not to have seen them.


    من متاسفم که آنها را ندیده بودم.

  • Not everybody agrees.


    همه موافق نیستند.

  • They had still not decided.


    هنوز تصمیم نگرفته بودند.

  • ‘Who's next?’ ‘Not me.’


    بعدی کیست؟ من نه.

  • ‘What did you do at school?’ ‘Not a lot.’


    «در مدرسه چه می‌کردی؟» «خیلی زیاد نیست.»

  • It's not easy being a parent (= it's difficult).


    پدر و مادر بودن آسان نیست (= سخت است).

  • It's not every day you get to meet a famous actor.


    هر روز نیست که با یک بازیگر مشهور آشنا می شوید.

  • ‘Will she be there?’ ‘I hope not.’


    آیا او آنجا خواهد بود؟ امیدوارم نه.

  • ‘Is it ready?’ ‘I'm afraid not.’


    «آماده است؟» «می‌ترسم نه.»

  • ‘Does he know?’ ‘I believe not.’


    آیا او می داند؟ باور نمی کنم.

  • I don't know if he's telling the truth or not.


    نمیدونم راست میگه یا نه

  • Whether you succeed or not depends on the how skilled you are.


    اینکه موفق می شوید یا نه بستگی به میزان مهارت شما دارد.

  • ‘Some more?’ ‘Not for me thanks.’


    «مقداری دیگر؟» «برای من نیست، متشکرم.»

  • ‘Can I throw this out?’ ‘Certainly not.’


    «می‌توانم این را بیرون بریزم؟» «مطمئناً نه.»

  • She was standing not three feet in front of me.


    او یک قدمی من ایستاده بود.


  • همه اینها می تواند در آینده ای نه چندان دور (= به زودی) اتفاق بیفتد.

  • His view on the matter was not a million miles away from (= close to) mine.


    دیدگاه او در این مورد یک میلیون مایل از (= نزدیک) من دور نبود.

  • Well that sounds like a fun evening—not!


    خوب، به نظر می رسد یک شب سرگرم کننده است - نه!

  • He didn't speak to me—not one word.


    او با من صحبت نکرد - حتی یک کلمه.

  • ‘Thanks a lot.’ ‘Not at all.’


    خیلی ممنون. اصلا نه.

  • ‘Will it bother you if I smoke?’ ‘Not at all.’


    اگر من سیگار بکشم اذیتت می کند؟ اصلا نه.

  • She not only wrote the text but also selected the illustrations.


    او نه تنها متن را نوشت، بلکه تصاویر را نیز انتخاب کرد.

  • He not only read the book but also remembered what he had read.


    او نه تنها کتاب را خواند، بلکه آنچه را که خوانده بود به یاد آورد.

  • She hasn't written—not that she said she would.


    او ننوشته است - نه این که گفته باشد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • قطعا


  • به وضوح


  • بدون شک

  • unquestionably


    مسلما


  • غیر قابل انکار

  • undeniably


    مثبت

  • positively


    به طور قطعی

  • categorically


    بدون تردید

  • undisputedly


    بی چون و چرا

  • unmistakably


    به طور غیر قابل بحث

  • indubitably


    بی شک


  • بدون سوال

  • incontestably


    فراتر از سوال

  • incontrovertibly


    غیر قابل بحث

  • irrefutably


    در واقع

  • undoubtably


    بدون استدلال

  • undoubtedly


    فراتر از هر شکی


  • برای یک واقعیت


  • برای برخی


  • مطمئنا

  • doubtlessly


  • inarguably



  • indisputably


  • unarguably


  • conclusively







لغت پیشنهادی

cantor

لغت پیشنهادی

burdens

لغت پیشنهادی

retake