day

base info - اطلاعات اولیه

day - روز

noun - اسم

/deɪ/

UK :

/deɪ/

US :

family - خانواده
midday
ظهر
daily
روزانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [day] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • ‘What day is it today?’ ‘Monday.’


    «امروز چه روزی است؟» «دوشنبه.»

  • I go to the gym every day.


    من هر روز به باشگاه می روم.

  • We spent five days in Paris.


    پنج روز را در پاریس گذراندیم.

  • I saw Tom three days ago.


    من تام را سه روز پیش دیدم.

  • We're going away in a few days.


    چند روز دیگه میریم

  • The house should be ready in a few days' time.


    خانه باید تا چند روز دیگر آماده شود.

  • The situation has been deteriorating for the past few days.


    وضعیت در چند روز گذشته رو به وخامت بوده است.

  • Full payment must be made within 21 days.


    پرداخت کامل باید ظرف 21 روز انجام شود.

  • On that day Rosa Parks did something that changed history.


    در آن روز رزا پارکس کاری کرد که تاریخ را تغییر داد.

  • I saw her again the next day.


    روز بعد دوباره دیدمش.

  • He called me to apologize three days later.


    سه روز بعد با من تماس گرفت و عذرخواهی کرد.

  • He resigned the following day.


    او روز بعد استعفا داد.

  • We'd had this big argument the day before.


    روز قبل این بحث بزرگ را داشتیم.

  • They left the day before yesterday (= two days ago).


    دیروز (= دو روز پیش) رفتند.

  • We're meeting the day after tomorrow (= in two days).


    ما پس فردا (= دو روز دیگر) با هم ملاقات می کنیم.

  • We can't go there today. You can go another day.


    امروز نمی توانیم به آنجا برویم. میتونی یه روز دیگه بری

  • New Year’s Day


    روز سال نو

  • Take the medicine three times a day.


    دارو را سه بار در روز مصرف کنید.

  • They are producing 1.5 million barrels of oil per day.


    آنها روزانه 1.5 میلیون بشکه نفت تولید می کنند.

  • The helpline is open 24 hours a day.


    خط کمک 24 ساعته باز است.


  • چه روز زیبایی!

  • The sun was shining all day.


    خورشید تمام روز می درخشید.


  • می توانستم تمام روز بنشینم و رودخانه را تماشا کنم.

  • We spent the day gardening.


    روز را به باغبانی گذراندیم.

  • He works at night and sleeps during the day.


    او شب کار می کند و روز می خوابد.

  • Nocturnal animals sleep by day and hunt by night.


    حیوانات شب زنده روز می خوابند و شب شکار می کنند.

  • On a sunny day in June…


    در یک روز آفتابی در ماه ژوئن…

  • a seven-hour working day


    یک روز کاری هفت ساعته

  • Have a nice day!


    روز خوبی داشته باشید!

  • Did you have a good day?


    روز خوبی داشتی؟

  • Our waiter seemed to be having a bad day.


    به نظر می رسید گارسون ما روز بدی را سپری می کرد.

synonyms - مترادف
  • daylight


    نور روز

  • daytime


    روز

  • aurora


    شفق قطبی

  • cockcrow


    خروس

  • dawn


    سپیده دم

  • dawning


    سبک

  • daybreak


    صبح


  • آفتاب

  • morn


    طلوع خورشید


  • روشن

  • sun


    نور خورشید

  • sunrise


    روز بیداری

  • sunup


    روز روشن


  • ساعات روشنایی روز

  • sunlight


    ساعات نور خورشید

  • sunshine


    ساعت نور

  • waking day


    ساعت های بیداری

  • broad daylight


    به معنای روز خورشیدی

  • daylight hours


    طلوع تا غروب خورشید


  • ساعت ها نور خورشید

  • sunlight hours


    سحر تا تاریکی

  • hours of light


    اوایل روشن

  • waking hours


    دوره روزانه


  • sunrise-to-sunset


  • hours of sunlight


  • dawn-to-dark



  • diurnal course



  • crack of dawn


antonyms - متضاد

  • شب


  • تاریکی


  • عصر

  • midnight


    نیمه شب

  • nighttide


    غروب

  • dusk


    زمان خواب

  • nightfall


    غروب آفتاب

  • nighttime


    گرگ و میش

  • bedtime


    پایان روز

  • sundown


    تعطیلی روز

  • sunset


    شبانه

  • twilight


    تاریک

  • eventide


    شب نشینی

  • day's end


    ساعت ها تاریکی


  • حتی سقوط


  • غمگین

  • night-time


    مرده شب


  • تنظیمات

  • nightbreak


    تمام کردن

  • hours of darkness


    شام

  • evenfall


    دود ریزش

  • gloaming


    ساعت های کوچک


  • ساعت مسحور کننده



  • vespers


  • smokefall


  • small hours


  • witching hour


لغت پیشنهادی

deterring

لغت پیشنهادی

escalate

لغت پیشنهادی

bestow