forget
forget - فراموش کردن
verb - فعل
UK :
US :
فراموشی
فراموشکار
فراموش شدنی
فراموش نشدنی
از روی فراموشی
به طور فراموش نشدنی
به یاد نیاوردن حقایق، اطلاعات، یا افراد یا چیزهای گذشته
یادت نره کاری رو که باید انجام بدی
به یاد نداشته باشید چیزی را که نیاز دارید با خود بیاورید
دست از فکر کردن یا نگرانی در مورد کسی یا چیزی
دیگر به کسی یا چیزی اهمیت ندادن یا به آن توجه نکردند
از برنامه ریزی برای انجام کاری دست بردارید زیرا دیگر ممکن یا معقول نیست
به یاد نیاوردن چیزی یا کسی
وقتی می گویید چیزی را فراموش کرده اید استفاده می شود
چیزی را که در گذشته اتفاق افتاده به خاطر نیاورد
if something that you must do slips your mind you forget to do it because you are busy thinking about other things
اگر کاری که باید انجام دهید از ذهنتان خارج شود، آن را فراموش می کنید زیرا مشغول فکر کردن به چیزهای دیگر هستید.
used to say that someone forgets what you tell them very quickly because they are not interested or do not listen properly
معمولاً میگفتند یک نفر خیلی سریع آنچه را که به او میگویید فراموش میکند، زیرا علاقهمند نیست یا به درستی گوش نمیدهد
قبلاً می گفت که شما ناگهان نمی توانید چیزی را در زمانی که به آن نیاز دارید به خاطر بسپارید
عمدا سعی کنید به چیزی غم انگیز یا ناخوشایند فکر نکنید
to make yourself stop thinking about something that stops you concentrating or makes you angry sad or nervous
کاری کنید که به چیزی فکر نکنید که مانع تمرکز شما می شود یا شما را عصبانی، غمگین یا عصبی می کند
to stop thinking about something sad or unpleasant that happened to you in the past so that you can continue with your life and be happy
از فکر کردن به چیزی غم انگیز یا ناخوشایند که در گذشته برای شما افتاده است دست بردارید تا بتوانید به زندگی خود ادامه دهید و شاد باشید
برای انجام کاری که به شما کمک می کند برای مدت کوتاهی به مشکل فکر نکنید
برای فراموش کردن یک خاطره یا فکر ناخوشایند، با متوقف کردن عمدی خود از فکر کردن به آن
عمدا کسی یا چیزی را فراموش کنید و اجازه ندهید که بخشی از افکار و احساسات شما باشد
ناتوانی در به خاطر سپردن یک واقعیت، چیزی که اتفاق افتاده است، یا اینکه چگونه کاری را انجام دهیم
شامل
اینکه کاری را به یاد نیاورم
چیزی با خودت نیاورد چون یادت نبود
دست از فکر کردن به کسی یا چیزی
به شیوه ای غیرقابل قبول اجتماعی رفتار کنید زیرا کنترل احساسات خود را از دست داده اید
ناتوانی در به خاطر سپردن؛ موفق به به خاطر سپردن
To forget (about) is to stop thinking about someone or something or to stop thinking about doing something
فراموش کردن (در مورد) به معنای دست کشیدن از فکر کردن در مورد کسی یا چیزی یا متوقف کردن فکر کردن در مورد انجام کاری است
من مدام فراموش می کنم که شما به شکلات حساسیت دارید.
فردا تولدش است امیدوارم فراموش نکرده باشی
It was an experience she would never forget.
این تجربه ای بود که او هرگز فراموش نمی کرد.
در آن زمان خبرنگاران و پلیس هفته ها به خانه می آمدند تا اینکه مردم شروع به فراموشی کردند.
جنگی که کشور سعی داشت آن را فراموش کند
«چرا در جلسه نبودی؟» «ببخشید - فراموش کردم.»
در هیجان همه چیز برادر کوچکم را فراموش کردم.
مراقب باشید و نوشتن را فراموش نکنید.
یادش رفت که بگوید مهمان می آورد.
یادم رفت آدرسشو ازش بپرسم
کیفم را فراموش کردم (= یادم نیامد بیاورم).
«هی، مرا فراموش نکن!» (= بدون من ترک نکن)
چیزی را فراموش نمی کنی؟ (= فکر می کنم شما فراموش کرده اید کاری را انجام دهید)
اوه، تقریباً فراموش کردم - یک تماس برای شما وجود داشت.
I'd completely forgotten about the money he owed me.
پولی را که به من بدهکار بود کاملاً فراموش کرده بودم.
من هرگز یک چهره را فراموش نمی کنم.
نام کاربری خود را فراموش کرده ام
چه کسی می تواند سخنرانی او در مهمانی سال گذشته را فراموش کند؟
او مدام فراموش می کند (که) من دیگر بچه نیستم.
I was forgetting (= I had forgotten) (that) you’ve been here before.
داشتم فراموش می کردم (= فراموش کرده بودم) (که) قبلاً اینجا بودی.
به راحتی می توان فراموش کرد که همه کشورها از این مزایا برخوردار نیستند.
من فراموش کرده ام که آنها دقیقا کجا زندگی می کنند.
یادم رفته چقدر برای آن پول پرداختند.
هرگز فراموش نمی کنم که این قطعه موسیقی را برای اولین بار می شنوم.
هیچ وقت فراموش نمی کنم که او در مراسم تشییع جنازه هق هق بی اختیار داشت.
نباید فراموش کرد که افراد در گذشته بسیار بیشتر ورزش می کردند.
سعی کنید آنچه را که اتفاق افتاده فراموش کنید.
آیا ممکن است پنج دقیقه کار را فراموش کنید؟
Forget him!
فراموشش کن!
تفاوت هایمان را فراموش کنیم و با هم دوست باشیم.
عینک را فراموش کنید به زودی صفحه نمایش رایانه شما بینایی شما را اصلاح می کند.
دیشب را فراموش کنیم، آیا؟
Forget (that) I said anything!
فراموش کن (که) من هر چیزی گفتم!
آنچه را که در گذشته شنیده اید فراموش کنید.
اگر این شغل را از دست بدهم، می توانیم خرید یک ماشین جدید را فراموش کنیم.
من امیدوار بودم که بتوانید پول را به من قرض دهید. می توانید آن را فراموش کنید!
disremember
فراموش کردن
misrecollect
اشتباه به خاطر می آورد
obliviate
به خاطر نمی آورند
یاد نگرفتن
unlearn
ناتوانی در به یاد آوردن
بگذار بلغزد
به یاد نمی آورد
not recollect
به خاطر نیاوردن
پاک فراموش کن
موفق به به خاطر سپردن
به فراموشی سپرده شود
consign to oblivion
از ذهن دور کن
یک جای خالی بکش
فرار از خاطره
ناتوان از فکر کردن
فراموش کن
از دست دادن هوشیاری
از بین رفتن
قادر به تصویر کردن نیست
قادر به یادآوری نیست
قادر به یادآوری نباشند
نمی تواند به ذهن بیاورد
بگذار از حافظه بگذرد
از دست دادن مسیر
قادر به احضار نباشند
قادر به یادآوری به ذهن نباشند
از حافظه حذف کنید
از
فراموش کردن حافظه
کنار گذاشتن
یاد آوردن
به خاطر آوردن
recollect
به یاد بیاور
حفظ
relive
زنده کردن
reminisce
به یاد آوری
احضار کردن
dredge up
لایروبی کردن
dwell upon
ساکن شدن بر
flash on
فلاش روشن
muse on
موز در
reminisce about
به یاد آوری در مورد
have memories
خاطره داشته باشی
summon up
در فکر
به ذهن بیاورد
به ذهن زنگ بزن
فلش برگشتی به
به
گوش دادن به
به عقب نگاه کن
دوباره فکر کن
ذهن خود را به عقب برگردانید
به پایین خط حافظه سفر کنید
ذهن
روبرو شدن با