properly
properly - به درستی
adverb - قید
UK :
US :
به درستی یا به نحوی که درست تلقی شود
به طور کامل یا کامل
واقعا
می گفت که فلانی حق دارد کاری را انجام دهد
به درستی یا به شکلی رضایت بخش
از نظر اجتماعی و اخلاقی قابل قبول باشد
به نحوی که برای یک موقعیت خاص مناسب باشد؛ مناسب
به نحوی که صحیح تلقی شود; به درستی
به گونه ای که از استانداردهای قابل قبول اجتماعی پیروی کند
Surely manufacturers who offer these products and recommend them of use as a priming support for oils have done their research properly?
مطمئناً تولیدکنندگانی که این محصولات را ارائه میکنند و استفاده از آنها را به عنوان پایه اولیه روغنها توصیه میکنند، تحقیقات خود را به درستی انجام دادهاند؟
او مرا متهم کرد که کارم را درست انجام نمی دهم.
او این سوال را مطرح می کند که آیا آزمایش ها به درستی انجام شده است یا خیر.
اگر موتور پس از سرویس اخیر به درستی تنظیم نشده است، به استفاده از بدون سرب ادامه دهید.
شاملو مقابل او ایستاد و برای اولین بار درست به قربانی خود نگاه کرد.
پیدا کردن کفش های مخصوص دویدن که به درستی مناسب باشند می تواند مشکل باشد.
مطمئن شوید که درب به درستی بسته شده است.
عدم برخورد صحیح با تامیل ها هزینه هولناکی را به همراه داشته است.
بررسی دقیق موضوع زمان بر است.
In fact I damn nearly lost early on because I found it hard to concentrate properly on her defence strategy.
در واقع من خیلی زود باختم چون تمرکز درست روی استراتژی دفاعی او برایم سخت بود.
However the insurer probably will inspect the new house carefully to be sure that it is properly retrofitted against earthquakes.
با این حال، احتمالاً بیمهگر خانه جدید را به دقت بررسی میکند تا از مقاومسازی مناسب آن در برابر زلزله مطمئن شود.
For this reason any purchaser will wish to see that all documents in the chain of title are properly stamped.
به همین دلیل هر خریداری مایل است ببیند که تمام اسناد موجود در زنجیره عنوان به درستی مهر شده اند.
این شرکت نتوانسته بود کارگران خود را به درستی آموزش دهد.
چقدر پول نیاز داریم تا کار را به درستی انجام دهیم؟
The television isn't working properly.
تلویزیون به درستی کار نمی کند
نوزاد برای کمک به عملکرد صحیح ریه هایش روی دستگاه تنفس مصنوعی گذاشته شد.
مطمئن شوید که نامه به درستی نشان داده شده است.
کسب و کارها باید اطمینان حاصل کنند که کارکنان به درستی در مورد نحوه استفاده از سیستم های جدید آموزش دیده اند.
Paine believed that 'Liberty, properly understood, consists in the power of doing whatever does not injure another.'
پین معتقد بود که آزادی، به درستی درک، در قدرت انجام هر کاری است که به دیگری آسیب نمی رساند.
تو که اول به من نزدیک شدی کاملا درست عمل کردی.
این بچه ها کی رفتار درست را یاد می گیرند؟
او قدرت هایی را که به درستی متعلق به مجلس بود، غصب کرده بود.
موضوع، به بیان درست (= واقعاً) یک علم نیست.
هنوز به درستی کار نمی کند.
من برای این آب و هوا لباس مناسب نمی پوشم.
به نظر من باید آن را به جایی ببرید تا درست تعمیر شود.
بیا، ایوی، درست صحبت کن - تو دیگر بچه نیستی!
بیشتر سبزیجات را باید با چنگال خورد، اما مارچوبه را می توان با انگشتان دست خورد.
اگر از گیاهان به درستی مراقبت شود، در این آب و هوا رشد می کنند.
To learn to speak a language properly you have to live in the country where that language is spoken.
برای یادگیری صحیح صحبت کردن به یک زبان، باید در کشوری زندگی کنید که آن زبان در آن صحبت می شود.
من از شما انتظار دارم در رستوران رفتار مناسبی داشته باشید.
correctly
به درستی
appropriately
مناسب
acceptably
قابل قبول
befittingly
به شایستگی
correspondingly
متقابلا
fittingly
بر این اساس
suitably
به اندازه کافی
accordingly
به طور مشروع
adequately
درست
duly
به خوبی
legitimately
منطقی
خوب
accurately
نابجا
aptly
تبدیل شدنی
nicely
به طور متجانس
reasonably
به صورت تزئینی
rightly
دقیقا
رضایت بخش
appositely
بسيار خوب
becomingly
شایسته
congruously
صادقانه
decorously
عاقلانه
قابل عبور
satisfactorily
کاملا
alright
decently
faithfully
judiciously
passably
improperly
نادرست
inappropriately
نامناسب
incorrectly
به اشتباه
wrongly
نادقیق
inaccurately
اشتباه
unfittingly
نابجا
erroneously
بد
mistakenly
نامتجانس
faultily
به طرز ناجور
inaptly
ناشیانه
به طور ناکافی
unsuitably
ناعادلانه
incongruously
به ناحق
awkwardly
بی جهت
clumsily
غیر قابل توجیه
inadequately
غیر قابل قبول
unseemly
بی احتیاط
unfairly
به طور ناقص
unjustly
نامطلوب
unduly
بدون شایستگی
wrongfully
ناقص
unjustifiably
غیر قابل تحمل
unacceptably
به طرز فجیعی
imprudently
deficiently
unsatisfactorily
undeservedly
flawed
inexcusably
intolerably
egregiously