working

base info - اطلاعات اولیه

working - کار کردن

adjective - صفت

/ˈwɜːrkɪŋ/

UK :

/ˈwɜːkɪŋ/

US :

family - خانواده
work
کار کردن
workaholic
معتاد به کار
worker
کارگر
working
کار می کند
workings
قابل اجرا
workable
غیر قابل اجرا
unworkable
بیش از حد کار کرده
overworked
دوباره کاری کردن
rework
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [working] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • جمعیت شاغل

  • working people/mothers/families


    افراد شاغل / مادران / خانواده ها


  • یک مرد کارگر

  • the working masses


    توده های کارگر


  • یک درام تلویزیونی درباره یک مرد معمولی کارگر

  • long working hours


    ساعات کار طولانی

  • poor working conditions


    شرایط کاری بد


  • من رابطه کاری خوبی با رئیسم دارم.

  • She spent most of her working life as a teacher.


    او بیشتر عمر کاری خود را به عنوان معلم گذراند.

  • recent changes in working practices


    تغییرات اخیر در شیوه های کاری

  • insights into Rembrandt's working methods


    بینشی در مورد روش های کاری رامبراند


  • یک نظریه کاری

  • Have you decided on a working title for your thesis yet?


    آیا هنوز در مورد عنوان کاری برای پایان نامه خود تصمیم گرفته اید؟

  • It's simply a working document at present.


    در حال حاضر این به سادگی یک سند کاری است.


  • موتور در حال حاضر در شرایط کار کامل است.

  • a 37-hour working week


    یک هفته کاری 37 ساعته

  • Working conditions/practices in the mill have hardly changed over the last 20 years.


    شرایط/روش های کاری در کارخانه طی 20 سال گذشته به سختی تغییر کرده است.


  • او رابطه کاری سختی با بسیاری از کارمندانش دارد.

  • These tax changes will affect 90 percent of the working population.


    این تغییرات مالیاتی 90 درصد از جمعیت شاغل را تحت تاثیر قرار خواهد داد.

  • It has taken about five years to restore the aircraft to (full) working condition/order.


    حدود پنج سال طول کشیده است تا هواپیما به شرایط کاری (کامل) بازگردد.

  • It is essential that all working components are well lubricated.


    ضروری است که تمام اجزای کار به خوبی روغن کاری شوند.

  • We have a working theory/hypothesis about what caused the crash which we will test.


    ما یک نظریه/فرضیه کاری در مورد علت سقوط داریم که آن را آزمایش خواهیم کرد.

  • She's fluent in French and English and has a working knowledge of Spanish.


    او به زبان های فرانسوی و انگلیسی مسلط است و به زبان اسپانیایی نیز آشنایی دارد.

  • Employees are unhappy with working conditions.


    کارمندان از شرایط کاری ناراضی هستند.

  • working mothers


    مادران شاغل

  • The mechanic finally got the car back in working order.


    سرانجام مکانیک ماشین را به حالت کار بازگرداند.

  • a working knowledge of English


    دانش کاری انگلیسی

  • Too many working people are piling up debt on high-interest credit cards.


    بسیاری از افراد شاغل در حال انباشتن بدهی در کارت های اعتباری با بهره بالا هستند.

  • When employers ignore health and safety regulations, working men and women are needlessly put at risk.


    هنگامی که کارفرمایان مقررات ایمنی و بهداشت را نادیده می گیرند، مردان و زنان کارگر بی جهت در معرض خطر قرار می گیرند.


  • هزینه های مراقبت از کودک می تواند بار قابل توجهی برای یک زوج شاغل با فرزندان باشد.

  • working couples/families/mothers


    زوج های کارگر / خانواده ها / مادران

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • شکسته شده

  • inactive


    غیر فعال


  • مرده

  • inoperative


    غیر کاربردی

  • nonactivated


    ناکارآمد

  • nonfunctional


    غیرعملی

  • nonfunctioning


    معیوب

  • nonoperational


    بی کار

  • faulty


    غیر عملیاتی

  • unworking


    غیر قابل اجرا

  • nonoperating


    غیر قابل استفاده

  • defective


    غیر جراحی

  • inoperable


    عملکرد نادرست

  • unserviceable


    بی اثر

  • unworkable


    بی تاثیر

  • nonoperative


    جیگر زد

  • malfunctioning


    کاپوت

  • ineffective


    خارج از نظم

  • ineffectual


    بیکار

  • inefficacious


    بلا استفاده

  • jiggered


    به درد نخور

  • broken-down


    بی ارزش

  • kaput


  • kaputt


  • non-functional



  • idle


  • useless


  • unusable


  • unfunctional


  • worthless


لغت پیشنهادی

percentile

لغت پیشنهادی

backlog

لغت پیشنهادی

ruined