breakfast

base info - اطلاعات اولیه

breakfast - صبحانه

noun - اسم

/ˈbrekfəst/

UK :

/ˈbrekfəst/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [breakfast] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They were having breakfast when I arrived.


    آنها در حال صرف صبحانه بودند که من رسیدم.

  • She doesn't eat much breakfast.


    او زیاد صبحانه نمی خورد.

  • a big/hearty/light breakfast


    یک صبحانه بزرگ/دلچسب/سبک

  • a cooked breakfast


    یک صبحانه پخته

  • Do you want bacon and eggs for breakfast?


    آیا برای صبحانه بیکن و تخم مرغ می خواهید؟

  • We had cereal for breakfast.


    برای صبحانه غلات خوردیم.

  • a bowl of breakfast cereal


    یک کاسه غلات صبحانه

  • Julianne was sitting in the breakfast room calmly sipping a cup of tea.


    جولیان در اتاق صبحانه نشسته بود و با آرامش یک فنجان چای می خورد.

  • He's made a real dog's breakfast of these accounts.


    او از این حساب ها یک صبحانه واقعی سگ درست کرده است.

  • He's in the kitchen cooking us breakfast.


    او در آشپزخانه است و برای ما صبحانه درست می کند.

  • He treated his wife to breakfast in bed on her birthday.


    او در روز تولد همسرش در رختخواب صبحانه پذیرایی کرد.

  • Low-fat cheeses and yogurt are good breakfast foods.


    پنیرهای کم چرب و ماست از غذاهای خوب صبحانه هستند.


  • آیا چیزهای صبحانه را پاک می کنید؟

  • I always have a cooked breakfast.


    من همیشه یک صبحانه پخته دارم.

  • I'm going to have a nice leisurely breakfast tomorrow.


    فردا میرم یه صبحانه خوب بخورم

  • She was sitting at the breakfast table buttering her bread.


    سر میز صبحانه نشسته بود و نانش را کره می زد.

  • What do you want for breakfast?


    برای صبحانه چی میخوای؟

  • Jane never eats breakfast.


    جین هرگز صبحانه نمی خورد.

  • She arrived shortly after breakfast.


    کمی بعد از صبحانه وارد شد.

  • Breakfast is served in the dining room from 8.30 till 10.00.


    صبحانه از ساعت 8:30 تا 10:00 در اتاق غذاخوری سرو می شود.

  • I love to eat breakfast in bed on Saturdays.


    من دوست دارم شنبه ها در رختخواب صبحانه بخورم.

  • She usually breakfasts alone.


    او معمولا به تنهایی صبحانه می خورد.

  • They breakfasted hurriedly on coffee and toast (= ate coffee and toast for breakfast).


    با عجله بر قهوه و نان صبحانه (= قهوه و نان برشته خوردند).

  • We had scrambled eggs and toast for breakfast.


    برای صبحانه تخم مرغ و نان تست خوردیم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • abstain


    خودداری کنند


  • کاهش می یابد


  • سریع

  • forgo


    چشم پوشی


  • عبور

  • starve


    گرسنگی

  • deny oneself


    خود را انکار کند


  • بدون

  • eschew


    اجتناب


  • نگه داشتن

  • renounce


    صرف نظر کردن


  • گرسنه شدن


  • دست برداشتن از

  • forswear


    قسم خوردن

  • abstain from


    پرهیز از

  • abstain from food


    از غذا خودداری کنید

  • starve oneself


    گرسنگی دادن به خود

  • dispense with


    رها شدن از

  • refrain from food


    از خوردن غذا خودداری کنید


  • قسم بخور


  • ترک کردن

  • deny oneself food


    غذای خود را رد کند


  • چیزی نخور

  • refrain from


    خودداری از


  • بدون غذا رفتن

  • refrain from eating


    از خوردن خودداری کنید


  • مدیریت بدون


  • قطع کردن


  • اخراج کردن


  • دور از

  • macerate


    خیس کردن

لغت پیشنهادی

commensurate

لغت پیشنهادی

sleepy

لغت پیشنهادی

sequel