hungry
hungry - گرسنه
adjective - صفت
UK :
US :
گرسنگی
با گرسنگی
میل به خوردن چیزی
بیمار یا ضعیف به دلیل نداشتن غذای کافی برای مدت طولانی
خواستن یا نیاز بسیار به چیزی
کمی گرسنه
خیلی گرسنه است و می خواهد هر چه زودتر غذا بخورد
خیلی گرسنه. گرسنگی کمتر رایج است و کمی رسمی تر از گرسنگی یا درنده به نظر می رسد
میگفت خیلی گرسنه ای
میل به غذایی که در هنگام گرسنگی دارید
بیمار یا ضعیف به دلیل نداشتن غذای کافی
نداشتن غذای کافی برای مدت طولانی و احتمالاً به زودی بدون غذا می میرد
ناسالم و لاغر است زیرا برای مدت طولانی غذای مناسب را نخورده اید
خواستن یا نیاز به غذا
داشتن یک آرزو یا میل قوی برای چیزی
داشتن یک آرزو یا میل قوی برای چیزی که بیان شده است
احساس نیاز به غذا خوردن، زیرا مدتی بوده است که شما غذا نخورده اید
داشتن یک میل قوی؛ مشتاق
داشتن یک نیاز یا آرزوی بزرگ برای چیزی که بیان شده است
داشتن یک نیاز یا آرزوی بزرگ برای چیزی
آن پرنده گم شده و گرسنه به نظر می رسد.
اگر امسال دوباره محصولات زراعی شکست بخورد، هزاران نفر گرسنه خواهند ماند.
بعد از پیاده روی طولانی مان واقعا گرسنه بودیم.
شهرهای آمریکا صدها گرسنه و بی خانمان دارد.
اولش خیلی گرسنه بودیم و پرانرژی تر.
یک بچه گرسنه
ظاهراً متوجه شده بود که من گرسنه هستم، زیرا چندین بار به من اصرار کرد که غذا بخورم.
آن روزها گرسنه بود و فاوست ها غنائم را تقسیم کردند.
آیا شما گرسنه هستید؟ ساندویچ میخوای؟
او برای چیزی گرسنه بود، اما آن را نمی دانست.
من گرسنه هستم - امروز ناهار نخوردم.
بچه های من گرسنه هستند، من به کار نیاز دارم.
I'm really hungry.
من واقعا گرسنه ام.
او خیلی احساس گرسنگی نمی کرد.
Is anyone getting hungry?
آیا کسی گرسنه می شود؟
این همه صحبت از غذا باعث گرسنگی من می شود.
هشت دهان گرسنه (= مردم گرسنه) بود که در خانه سیر کنند.
هزاران نفر به دلیل شکست برداشت امسال گرسنه هستند.
بیش از 850 میلیون نفر در سراسر جهان گرسنه هستند.
ده ها هزار کودک گرسنه در این کشور وجود دارد.
این همه باغبانی کار گرسنه است.
power-hungry corporations
شرکت های تشنه قدرت
هر دو حزب تشنه قدرت هستند.
کودک به سادگی تشنه محبت است.
ما دوست داریم از آژانس های کوچکی که تشنه کسب و کار ما هستند استفاده کنیم.
هر روز گرسنه برای یادگیری به مدرسه می آیند.
چشمانش یک نگاه گرسنه وحشی در آنها بود.
همه ما بعد از پیاده روی به شدت گرسنه بودیم.
من یک خانواده گرسنه برای سیر کردن دارم.
تا ساعت چهار احساس کردم/واقعا گرسنه بودم.
بچه ها وقتی از مدرسه به خانه می آیند همیشه گرسنه هستند.
در دنیا افراد گرسنه (= افرادی که به اندازه کافی غذا ندارند) وجود دارد.
غالباً خودش گرسنه می شود (= نمی خورد) تا فرزندانش به اندازه کافی بخورند.
حفر باغ کار گرسنه است (= باعث گرسنگی می شود).
او آنقدر تشنه موفقیت بود که برای رسیدن به آن دست به هر کاری می زد.
خبرنگاران تشنه جزئیات بودند.
power-hungry politicians
سیاستمداران تشنه قدرت
فقیر بودند و غالباً گرسنه به رختخواب می رفتند (= شبها سیر نمی شدند).
کیم آنقدر تشنه موفقیت است که برای رسیدن به آن دست به هر کاری می زند.
capital-/cash-/money-hungry
سرمایه-/نقد-/گرسنه پول
The energy-hungry transportation sector was weak .
بخش حمل و نقل تشنه انرژی ضعیف بود.
Many of its investors had been expecting the acquisition-hungry bank to move overseas for its next big deal.
بسیاری از سرمایه گذاران آن انتظار داشتند که این بانک تشنه خرید برای معامله بزرگ بعدی خود به خارج از کشور نقل مکان کند.
تحلیلگران گفتند که سرمایه گذاران تشنه هرگونه اطلاعاتی هستند که بتواند بازار را در جهتی هدایت کند.
starving
گرسنگی
famished
گرسنه
starved
نوک تیز
peckish
بسیار گرسنه
ravenous
توخالی
hollow
حریص
famishing
خالی
voracious
تغذیه نشده
خسته کننده
unfed
مبهم
edacious
پرخور
esurient
خوک
gluttonous
شکارچی
hungering
خوک زدن
hoggish
مردن از گرسنگی
hungered
محروم از غذا
piggish
هوس خوردن غذا
ravening
نیمه گرسنه
swinish
تیز مجموعه
dying from hunger
خیلی گرسنه
food-deprived
قادر به خوردن اسب
craving food
می توانست اسب بخورد
dying of hunger
سگ گرسنه
half-starved
غش از گرسنگی
sharp-set
داشتن مواد غذایی
dog-hungry
faint from hunger
having the munchies
پر شده
bloated
نفخ کرده
gorged
دره
replete
مملو از
stuffed
ترکیدن
bursting
پوشیده شده
cloyed
پر شده است
filled
لود شده
glutted
موج زد
loaded
پر کردن
surfeited
ردیف شده
سیر شده
lined
سیر کردن
sated
راضی
satiate
خوب تغذیه شده
satiated
فراوان
satisfied
کل
well fed
کافی
abundant
کامل
copious
معتدل
خودکنترل شده
در حد متوسط
خاموش شد
temperate
self-controlled
quenched