fail
fail - شکست
verb - فعل
UK :
US :
موفق نشدن در رسیدن به چیزی
انجام ندادن آنچه مورد انتظار، مورد نیاز یا خواسته است
برای قبول نشدن در آزمون یا امتحان
تصمیم بگیرید که کسی در آزمون یا امتحان قبول نشده است
اگر یک شرکت یا کسب و کار شکست بخورد، به دلیل کمبود پول قادر به ادامه کار نیست
اگر بخشی از دستگاه یا عضوی در بدن شما از کار بیفتد، کار نمی کند
if your sight memory health etc is failing, it is gradually getting weaker or is not as good as it was
اگر بینایی، حافظه، سلامتی و غیره شما ضعیف است، به تدریج ضعیف تر می شود یا به خوبی که بود نیست.
اگر محصولات زراعی شکست بخورند، به عنوان مثال به دلیل آب و هوای بد، رشد نمی کنند یا غذا تولید نمی کنند
if the rains (=a lot of rain that falls at a particular time each year) fail they do not come when expected or it does not rain enough
اگر باران ها (=باران های زیادی که در یک زمان خاص در هر سال می بارد) ناکام شوند، زمانی که انتظار می رود نمی آیند یا به اندازه کافی باران نمی بارد.
موفق نشدن - در مورد افراد، برنامه ها، روش ها و غیره استفاده می شود
اگر کاری که انجام می دهید اشتباه باشد، پس از شروع خوب شکست می خورد
اگر چیزی کار نمی کند، آن چیزی که شما می خواهید انجام نمی دهد
تا به نتیجه ای که می خواستید نرسید
ناموفق باشید، در نتیجه زحمات خود را هدر داده اید
اگر طرح یا اقدامی نتیجه معکوس داشته باشد، برعکس آنچه در نظر گرفته شده است عمل می کند
اگر سعی کنید کاری را بیهوده انجام دهید، در انجام آن شکست می خورید
نتیجه ناموفق در یک آزمایش یا معاینه
موقعیتی که کسی موفق نیست یا کاری را بد انجام می دهد
برای گفتن اینکه کسی شکست خورده یا کاری را بد انجام داده استفاده می شود
اگر یک کسب و کار شکست بخورد، موفق نیست و آنقدر پول از دست می دهد که باید تعطیل شود
اگر کاری که سعی می کنید انجام دهید با شکست مواجه می شود، موفقیت آمیز نیست
اگر چیزی نتواند اتفاق بیفتد، اتفاق نمی افتد، اگرچه شما انتظار داشتید یا می خواستید
اگر تجهیزات یا ماشینی از کار بیفتد، به دلیل وجود عیب کار نمی کند
اگر محصولات زراعی شکست بخورند، رشد نمی کنند و هیچ غذایی تولید نمی کنند
امتحان، آزمون یا بازرسی را قبول نکنید
در کاری که می خواهید به آن برسید یا از آن انتظار می رود موفق نشوید
اگر هیچ یک از برنامه های ما موفق نشد
ناموفق بودن یا قضاوت در مورد اینکه کسی در آزمون یا امتحان ناموفق بوده است
کاری را که باید انجام ندهید
زمانی استفاده می شود که چیزی را قبول ندارید
ضعیف تر شدن یا توقف کامل کار
بسیاری از رژیم ها به دلیل کسل کننده بودن شکست می خورند.
Ultimately all their efforts failed.
در نهایت تمام تلاش آنها شکست خورد.
a policy/plan fails
یک سیاست/طرح شکست می خورد
من در تلاشم برای متقاعد کردن او شکست خوردم.
او در تلاش برای ریاست جمهوری شکست خورد.
این بخش نتوانست به اهداف فروش خود دست یابد.
آنها وعده های زیادی دادند، اما به طور کامل عمل نکردند.
آهنگ نمی تواند موفق نباشد (= قطعاً موفق خواهد شد).
اگر شکست بخورید چه خواهید کرد؟
او در امتحان رانندگی مردود شد.
دانش آموزانی که در امتحان مردود می شوند می توانند دوباره در آن شرکت کنند.
او پس از رد شدن در تست مواد مخدر رد صلاحیت شد.
The restaurant failed a hygiene inspection.
رستوران در بازرسی بهداشتی شکست خورد.
ممتحنین بیش از نیمی از داوطلبان را شکست دادند.
مردم نتوانستند استعداد او را تشخیص دهند.
مقاله او اشاره نمی کند که او در واقع از این تغییر حمایت کرده است.
در صورت عدم رعایت، جریمه می شوید.
The government has failed to provide the needed resources.
دولت نتوانسته منابع مورد نیاز را تامین کند.
چنین نظراتی هرگز نتوانست او را آزار دهد.
من نمی توانم ببینم (= نمی فهمم) چرا شما آن را امتحان نمی کنید.
او نمی تواند (= باید) از وضعیت آگاه باشد.
آنها در وظیفه خود برای حفاظت از مردم شکست خوردند.
ترمز دوچرخه من در نیمه راه پایین تپه خراب شد.
سیستم تهویه مطبوع در گرم ترین روز سال از کار افتاد.
Sadly, his kidneys had failed.
متأسفانه کلیه هایش از کار افتاده بود.
Her eyesight is failing.
بینایی او از بین می رود.
نور شروع به از بین رفتن کرد.
وقتی کارش را از دست داد، احساس کرد خانواده اش را شکست داده است.
او سعی کرد شجاع باشد، اما شجاعت او را شکست داد.
کلمات من را شکست می دهند (= نمی توانم احساسم را بیان کنم).
محصولات کشاورزی تابستان گذشته دوباره شکست خوردند.
موسس
flop
فلاپ
بازده
دادن
crumple
مچاله کردن
صاف افتادن
buckle
دست و پنجه نرم کردن
سقوط
سقوط - فروپاشی
flunk
پرتاب
backfire
نتیجه معکوس
بمب
flounder
دست و پا کردن
miscarry
سقط جنین
crater
دهانه
fizzle
گاز گرفتن
misfire
شلیک نادرست
از دست دادن
مخزن
abort
سقط
flatline
خط صاف
لیز خوردن
underperform
کم کار کردن
blunder
اشتباه بزرگ
fluff
کرک
fold
تا کردن
underachieve
کم کاری
be unsuccessful
ناموفق باشد
کم آوردن
go belly-up
برو شکم بالا
be defeated
شکست بخورد
موفق شدن
flourish
شکوفا شدن
prosper
رونق
thrive
رشد کردن
انجام دهد
رسیدن
triumph
پیروزی
پیشرفت
کسب کردن
merit
شایستگی
بالا آمدن
prevail
غالب شدن پیروز شدن چیره شدن
bloom
شکوفه
توسعه دهد
عبور
تمام کردن
رشد
دستیابی به موفقیت
موفق باشید
پیروز باشید
be victorious
کلیک
click
بیا
برو
صعود کردن
ascend
ارائه
خوب انجام بده
جلو افتادن
برو بالا
خوب برو