gradually
gradually - به تدریج
adverb - قید
UK :
US :
به آرامی و در مدت زمان طولانی
به آرامی در یک دوره زمانی یا مسافتی
هفته ها گذشت، کم کم فکر رفتن او را پذیرفتم.
آب و هوا به تدریج خشک تر و گرم تر می شود.
Some patients experience a slow decline in their health as the effectiveness of the drugs gradually decreases.
برخی از بیماران با کاهش تدریجی اثربخشی داروها، کاهش آهسته سلامتی خود را تجربه می کنند.
اکثر بیماران به تدریج نسبت به دارو مقاومت پیدا می کنند.
او به تدریج بیمار و بیمارتر شد.
The first dilemma has been discussed: the managers gradually learned that their subordinates varied extensively in skill and motivation.
اولین معضل مورد بحث قرار گرفته است: مدیران به تدریج آموختند که زیردستان آنها از نظر مهارت و انگیزه بسیار متفاوت هستند.
به سمت دری که به تدریج باز می شد شروع به سر خوردن کرد.
این کاهش هزینه ها به تدریج در یک دوره شش ساله رخ داد.
سپس به تدریج انقباضات زندگی خود را نشان داد و اکنون نیز به همان اندازه که می توان انتظار داشت.
به تدریج افزایش/کاهش
هوا کم کم بهتر شد.
کم کم بچه ها فهمیدند.
زنان به تدریج درگیر فرآیند تصمیم گیری شده اند.
کم کم متوجه شد که او حقیقت را به او نمی گوید.
شیب کرانه به تدریج به سمت رودخانه پایین می آید.
progressively
به تدریج
steadily
به طور پیوسته
piecemeal
تکه تکه
unhurriedly
بدون عجله
inchmeal
اینچ آرد
moderately
نسبتا
consistently
همواره
دائما
continuously
به طور مداوم
gradationally
به صورت تدریجی
به طور منظم
به آرامی
successively
به طور متوالی
systematically
به صورت سیستماتیک
uniformly
یکنواخت
deliberately
به عمد
evenly
به طور مساوی
فارغ التحصیل
gradatim
به طور فزاینده ای
روشمند
methodically
به صورت متوالی
sequentially
به صورت سریالی
serially
به طرز غیرقابل تماشایی
unspectacularly
ذره ذره
کم کم
گام به گام
اینچ به اینچ
inch by inch
یکی یکی
در دوزهای کوچک
مرحله به مرحله
