slide
slide - اسلاید
verb - فعل
UK :
US :
حرکت هموار روی یک سطح در حالی که همچنان به آن دست می زنید یا چیزی را به این شکل حرکت می دهید
بی سر و صدا و آرام در جایی حرکت کند یا چیزی را به این شکل جابه جا کند
اگر قیمتها، مقادیر، نرخها و غیره کاهش پیدا کنند، پایینتر میشوند
به تدریج بدتر شود یا شروع به مشکل کند
به آرامی روی یک سطح حرکت کند در حالی که به لمس کردن آن ادامه می دهد
به طور تصادفی از مسافت کوتاهی سر بخورید و به زمین بیفتید یا کمی تعادل خود را از دست بدهید
to slide sideways or forwards in a way that is difficult to control – used especially about a moving vehicle
لغزش به طرفین یا جلو به گونه ای که کنترل آن دشوار است - مخصوصاً در مورد وسیله نقلیه در حال حرکت استفاده می شود
حرکت هموار و بی سر و صدا در آب یا سطح صاف، به ویژه به روشی زیبا
to slide in an awkward way for example on a rough or muddy surface. Also used to describe the movement of a snake as it goes from side to side along the ground
برای سر خوردن به شکلی نامناسب، مثلاً روی سطحی ناهموار یا گل آلود. همچنین برای توصیف حرکت یک مار در حالی که از یک طرف به سمت دیگر در امتداد زمین می رود استفاده می شود
a large structure with steps leading to the top of a long sloping surface that children can slide down
یک سازه بزرگ با پله هایی که به بالای یک سطح شیب دار طولانی منتهی می شود که کودکان می توانند به پایین سر بخورند
کاهش قیمت، مقدار و غیره
a small piece of film in a frame that you shine a light through to show a picture on a screen or wall
یک تکه فیلم کوچک در یک قاب که نور را به آن میتابانید تا تصویری را روی صفحه یا دیوار نشان دهید
وضعیتی که در آن چیزی به تدریج بدتر می شود یا کسی مشکلی ایجاد می کند
یک تکه شیشه نازک کوچک که برای نگه داشتن چیزی که می خواهید زیر میکروسکوپ به آن نگاه کنید استفاده می شود
بخش کشویی یک ماشین یا آلات موسیقی، مانند لوله U شکل یک ترومبون
حرکت لغزشی روی سطح
سقوط ناگهانی زمین، سنگ، برف و غیره در یک شیب
یک جسم کوچک فلزی یا پلاستیکی که موهای شما را در جای خود نگه می دارد
به تدریج پایین تر یا کمتر شود
به راحتی و بدون وقفه روی یک سطح حرکت کند
رفتن به وضعیت بدتر، اغلب از طریق عدم کنترل یا مراقبت
حرکت ناگهانی توده بزرگ گل (= زمین خیس) یا سنگ به پایین تپه
a structure for children to play on which has a slope for them to slide down and usually a set of steps leading up to the slope
سازه ای برای بازی کودکان که دارای شیبی برای سر خوردن به پایین و معمولاً مجموعه ای از پله های منتهی به شیب است.
قطعه ای که به راحتی بر روی یک ابزار یا ماشین به عقب و جلو حرکت می کند
فرآیند انتقال به وضعیت بدتر، اغلب از طریق عدم کنترل یا مراقبت
a small piece of photographic film in a frame that when light is passed through it shows a larger image on a screen or plain surface
یک قطعه کوچک از فیلم عکاسی در یک قاب که وقتی نور از آن عبور می کند، تصویر بزرگتری را روی صفحه یا سطح ساده نشان می دهد.
one of the screens in a presentation (= a talk that uses images and texts to give information) created on a computer
یکی از صفحههای ارائه (= سخنرانی که از تصاویر و متون برای ارائه اطلاعات استفاده میکند) ایجاد شده در رایانه
یک تکه شیشه کوچک که چیزی را روی آن قرار می دهید تا با میکروسکوپ به آن نگاه کنید
شکل کوتاه از اسلاید مو انگلستان
a type of plastic shoe that you can slide your foot into open at the front and the back with a wide band or bands across the top of the foot
نوعی کفش پلاستیکی که می توانید پای خود را داخل آن بلغزانید، در جلو و پشت باز کنید، با یک نوار یا نوارهای پهن در بالای پا
باعث می شود چیزی به راحتی روی یک سطح حرکت کند یا به این ترتیب حرکت کند
وقتی روی پیچی به چپ پیچیدم، ماشینم شروع به سر خوردن کرد.
از شیب پوشیده از چمن به پایین سر خوردیم.
یک هواپیما روز یکشنبه از باند فرودگاه دنور خارج شد.
کشوها به راحتی داخل و خارج می شوند.
دستش را روی ریل کشید.
در صورت لزوم می توانید صندلی های جلو را به جلو بکشید.
The automatic doors slid open.
درهای اتوماتیک به صورت کشویی باز شدند.
بی سر و صدا، کشو را بست.
روی تخت لیز خورد.
او در حالی که کسی نگاه نمی کرد بیرون رفت.
مرد به سرعت پول را در جیبش گذاشت.
نگاهی خجالتی به کلر انداخت.
ارزش سهام به پایین ترین حد در 10 سال گذشته رسید.
این صنعت رو به افول رفته است.
آنها به سمت ورشکستگی می رفتند.
او افسرده شد و شروع کرد به اجازه دادن به چیزها (= نتوانست به چیزها توجه لازم را بدهد).
اقتصاد هنگ کنگ در حال سقوط به سمت رکود بود.
اقتصاد به سرعت در حال سقوط است.
اشک به آرامی روی گونه رنگ پریده اش سر خورد.
برف در حال آب شدن از سقف های شیب دار شروع به سر خوردن کرد.
وسیله نقلیه ای که به آرامی روی برف می لغزد
ماه بی صدا پشت ابری سر خورد.
چشمانش از خجالت از چشمانش دور شد.
وقتی کوچک بودم دوست داشتم با جورابهایم روی زمین صیقلی سر بخورم.
ما یکی از آن درهای آشپزخانه را داریم که به صورت کشویی باز می شود.
نامه را در حالی که کسی نگاه نمی کرد در جیبش گذاشت.
sliding doors
درهای کشویی
دلار در برابر سایر ارزهای اصلی کاهش یافت.
صادرات خودرو در سال جاری 40 درصد کاهش داشته است.
او برای مدتی در حال بهبود بود، اما فکر میکنم دارد به عادتهای قدیمیاش برمیگردد.
من واقعاً با رژیم غذایی خود خوب عمل می کردم، اما اخیراً اجازه داده ام کم شود (= خیلی تلاش نکردم).
glide
سر خوردن
لیز خوردن
skim
لاغری
ساحل
slither
لغزش
glissade
گلساد
skid
رانش
drift
سفر دریایی
sail
اسکیت
skate
جریان
جارو کردن
کاسه
نسیم
breeze
قلم مو
کشتی تفریحی
cruise
سطح
رول
هم زدن
کشت
whisk
هواپیمای آبی
slew
راندن
aquaplane
حرکت
چرت زدن
تغییر مکان
scooch
سورتمه
منحرف شدن
toboggan
حرکت در امتداد
veer
حرکت کردن
به آرامی حرکت کنید
move smoothly