bend
bend - خم شدن
verb - فعل
UK :
US :
بخشی از بدن خود را طوری حرکت دهید که صاف نباشد و یا قائم نباشید
فشار دادن یا فشار دادن چیزی به طوری که دیگر صاف یا صاف نباشد
تا منحنی شود و دیگر صاف یا مستقیم نباشد
هنگامی که جاده خم می شود، جهت ایجاد یک منحنی را تغییر می دهد
بخش خمیده چیزی، به ویژه جاده یا رودخانه
عملی که در آن بخشی از بدن خود را خم می کنید
to (cause to) curve
به (علت) منحنی کردن
برای حرکت دادن بدن یا قسمتی از بدن به گونه ای که صاف نباشد
در وضعیتی که در آن زانوی یک پا با زمین تماس دارد
قسمت خمیده چیزی
در فوتبال، منحنی است که در آن توپ زمانی که به روشی خاص ضربه خورده است حرکت می کند
a serious medical condition that divers (= people who swim underwater) get when they come up to the surface of the water too quickly
یک بیماری جدی پزشکی که غواصان (= افرادی که زیر آب شنا می کنند) وقتی خیلی سریع به سطح آب می آیند دچار آن می شوند.
to change the position of your body or a part of your body so that it is no longer straight but curved or forming an angle
برای تغییر وضعیت بدن یا قسمتی از بدن به گونه ای که دیگر صاف نباشد بلکه خمیده باشد یا زاویه ایجاد کند.
یک مسیر منحنی یا یک زاویه
خم شد و سر بچه را بوسید.
They ordered the young women to remove their upper garments and then to bend forward until their foreheads touched the cold sand.
به زنان جوان دستور دادند که لباسهای بالایی خود را درآورند و سپس به جلو خم شوند تا پیشانیهایشان به شنهای سرد برخورد کند.
میله فلزی در وسط خم می شود.
دکتر می گوید حداقل تا شش هفته از خم شدن یا بلند کردن خودداری کنید.
او هرگز از خواب بیدار نشد که شکل نقره ای درخشان را دید که روی او خم می شود.
شاخه های درخت به داخل آب خم شدند.
جاده قبل از عبور از پمپ بنزین به راست و سپس به چپ خم می شود.
در بالای تپه، مسیر به شدت به سمت چپ خم می شود و وارد جنگل کوچکی می شود.
یک نفر آنتن را خم کرده بود.
مجبور شدیم شاخه ها را به عقب خم کنیم تا بتوانیم از میان بوته ها عبور کرده و دوباره به مسیر برگردیم.
به پهلو دراز بکشید و ساق پا را خم کنید.
شما نمی توانید فولاد را بدون نوعی ابزار خم کنید.
سیم را به شکل S خم کرد.
به سمتم خم شد و در گوشم زمزمه کرد.
اگر درخت کریسمس تازه باشد، سوزن ها بدون شکستن خم می شوند.
بازوهای خود را شل کنید و آرنج خود را کمی خم کنید.
خم شد و او را بوسید.
دکتر به من گفت از خم شدن و کشش خودداری کنم.
مزارع خشخاش که در باد خم می شوند
ناگهان خم شد و شکمش را گرفت.
سر تیره اش روی او خم شد.
خم شد تا روزنامه را بردارد.
به آرامی از کمر خم شوید و سر خود را تا زانو پایین بیاورید.
پاهای خود را از هم جدا نگه دارید و از ناحیه کمر خم شوید
سرش را خم کرد و او را بوسید.
سرش را به سمت او خم کرد.
روی میزش خم شده بود و نامه می نوشت.
زانوهای خود را خم کنید، پشت خود را صاف نگه دارید.
صاف دراز بکشید و اجازه دهید زانوهایتان خم شوند.
لوله را در جایی که می خواهید خم کنید علامت بزنید.
چاقوها از شکل خارج شده بودند.
سیم را به شکل مربع خم کرد.
جاده به شدت به سمت راست خم شد.
شیشه و آب هر دو نور را خم می کنند.
او ذهن خود را به مشکل فرار خم کرد.
به عقب خم شده ام تا به او کمک کنم.
آیا آنها نمی توانستند قوانین را تغییر دهند و ما را بدون بلیط وارد کنند؟
دقیقاً دروغ نگفتم که گفتم او را ندیده ام - فقط کمی حقیقت را خم کردم.
اگر فکر میکردم او نظرش را تغییر میدهد، روی زانو خم شده میروم.
نزدیکتر آمد و به سمت او خم شد.
خم شدم و بند کفشم را بستم.
مجبور شدم دو برابر خم شوم تا زیر میز بروم.
سارا به او خم شد.
جاده بعد از چراغ راهنمایی به سمت چپ خم می شود.
خم شدم و سکه های روی جاده را برداشتم.
اکنون، به جلو خم شوید و انگشتان پا را لمس کنید!
هنگام برداشتن اجسام سنگین، مطمئن شوید که زانوهای خود را خم کرده اید.
curve
منحنی
flex
خم شدن
warp
پیچ و تاب
contort
به هم ریختن
curl
حلقه
twist
پیچ - پیچیدن
arc
قوس
bow
تعظیم
arch
سیم پیچ
coil
تغییر شکل دادن
deform
قلاب
hook
خم کردن
crook
تحریف کردن
distort
دست و پنجه نرم کردن
buckle
زاویه
منحرف کردن
deflect
منحنی کردن
incurvate
عطف کردن
inflect
چین دار کردن
crimp
چین خوردگی
crinkle
کج کردن
loop
منحنی بسازید
make crooked
بد شکل
make curved
شکنجه
misshape
پیچ
torture
خفه کردن
screw
دور زدن
squinch
غرغر کردن
مخدوش کردن
gnarl
disfigure