improve

base info - اطلاعات اولیه

improve - بهتر کردن

verb - فعل

/ɪmˈpruːv/

UK :

/ɪmˈpruːv/

US :

family - خانواده
improvement
بهبود
improved
بهبود یافته
google image
نتیجه جستجوی لغت [improve] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Overall the situation has improved dramatically.


    به طور کلی وضعیت به طور چشمگیری بهبود یافته است.

  • Things are improving every day.


    اوضاع هر روز در حال بهبود است.

  • You should see your score improve significantly.


    شما باید ببینید که امتیاز شما به طور قابل توجهی بهبود می یابد.

  • Working conditions have greatly improved.


    شرایط کار بسیار بهبود یافته است.

  • His quality of life has improved dramatically since the operation.


    کیفیت زندگی او پس از عمل به طور چشمگیری بهبود یافته است.

  • The doctor says she should continue to improve (= after an illness).


    دکتر می گوید او باید به بهبود خود ادامه دهد (= پس از یک بیماری).

  • I hope my French will improve when I go to France.


    امیدوارم وقتی به فرانسه می روم زبان فرانسه ام بهتر شود.


  • این خدمات حیاتی به بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به سرطان کمک می کند.

  • measures to improve public health


    اقدامات برای بهبود سلامت عمومی

  • This was a much improved performance by the team.


    این یک عملکرد بسیار بهبود یافته توسط تیم بود.

  • The goal was to improve the efficiency of the department.


    هدف ارتقای کارایی بخش بود.

  • Engineers are working to improve this technology.


    مهندسان در حال تلاش برای بهبود این فناوری هستند.

  • He's a guy who wants to improve himself to be the best.


    او مردی است که می خواهد خودش را بهبود ببخشد تا بهترین باشد.

  • The situation has improved dramatically during the last few months.


    وضعیت در چند ماه گذشته به طرز چشمگیری بهبود یافته است.


  • این شرکت باید عملکرد خود را در تمام این زمینه ها بهبود بخشد.

  • My father's mood had noticeably improved during the afternoon.


    روحیه پدرم در طول بعد از ظهر به طرز محسوسی بهتر شده بود.


  • هوا باید در آخر هفته بهبود یابد.

  • The economy had improved markedly.


    اقتصاد به طور قابل توجهی بهبود یافته بود.

  • They are trying to improve the working conditions in their factories.


    آنها در تلاشند تا شرایط کار در کارخانه های خود را بهبود بخشند.

  • I need to improve my French.


    من باید زبان فرانسه را بهبود بخشم.

  • You can significantly improve your chances of getting a job by compiling a good CV.


    شما می توانید با تهیه یک CV خوب شانس خود را برای یافتن شغل به میزان قابل توجهی افزایش دهید.

  • We now offer a much improved service to our customers.


    ما اکنون خدمات بسیار بهبود یافته ای را به مشتریان خود ارائه می دهیم.

  • Workers need to be given an incentive to improve their performance.


    باید به کارگران انگیزه داده شود تا عملکرد خود را بهبود بخشند.

  • Bringing the issue of pay into the debate did not improve matters.


    کشاندن موضوع پرداخت به مناظره باعث بهبود اوضاع نشد.

  • They're introducing a vastly improved public transport system.


    آنها در حال معرفی یک سیستم حمل و نقل عمومی بسیار بهبود یافته هستند.

  • the new and improved version of the website


    نسخه جدید و بهبود یافته وب سایت

  • He did a lot to improve conditions for factory workers.


    او کارهای زیادی برای بهبود شرایط کارگران کارخانه انجام داد.

  • I thought the best way to improve my French was to live in France.


    فکر می کردم بهترین راه برای بهبود زبان فرانسه زندگی در فرانسه است.

  • Her health has improved dramatically since she started on this new diet.


    از زمانی که این رژیم غذایی جدید را شروع کرد، سلامت او به طرز چشمگیری بهبود یافته است.

  • Her grades have improved greatly this semester.


    نمرات او در این ترم بسیار بهبود یافته است.

  • The company is hoping to improve on last year’s sales figures.


    این شرکت امیدوار است آمار فروش سال گذشته را بهبود بخشد.

synonyms - مترادف

  • افزایش دهد

  • embellish


    آراستن

  • enrich


    غنی سازی

  • aggrandize


    بزرگ کردن

  • amplify


    تقویت

  • boost


    بلند کردن


  • بهبود بخشد

  • ameliorate


    بهتر


  • بالا بردن

  • uplift


    زنده کردن

  • vitalize


    مزیت - فایده - سود - منفعت


  • کمک

  • aid


    وقف کردن

  • endow


    طرفدار ایالات متحده

  • favorUS


    favourUK

  • favourUK


    الهام بخش

  • inspirit


    EnvigorateUK

  • envigorateUK


    نیروبخش ایالات متحده

  • invigorateUS


    OptimiseUK

  • optimiseUK


    optimizeUS

  • optimizeUS


    ترویج


  • تحریک

  • stimulate


    تلقین کردن

  • titivate


    ارتقا دهید

  • upgrade


    قدردانی


  • تقویت کردن

  • augment


    سود


  • روشن کردن

  • brighten


    کشت کنند

  • cultivate


    بهبود بخشید

  • meliorate


antonyms - متضاد
  • impair


    خدشه دار کردن

  • deteriorate


    بدتر شدن

  • ruin


    خراب کردن

  • diminish


    کاهش

  • disimprove


    اصلاح کردن


  • نزول کردن

  • hinder


    مانع شود

  • recede


    عقب نشینی کند


  • كاهش دادن

  • lessen


    کاهش دادن


  • پایین تر

  • weaken


    تضعیف شود

  • compromise


    به خطر افتادن

  • debase


    تحقیر کردن

  • minimiseUK


    MinimiseUK

  • minimizeUS


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • undermine


    تضعیف کردن

  • worsen


    محدود کردن

  • abate


    عصبی

  • curb


    صریح

  • nerf


    کدر

  • attenuate


    مانع

  • blunt


    شیره

  • dull


    کوتاه کردن

  • impede


    تقویت نکردن

  • restrict


    درهم شکستن

  • sap


  • shorten


  • unstrengthen


  • breakdown



لغت پیشنهادی

blew

لغت پیشنهادی

secrets

لغت پیشنهادی

teething