mood
mood - حالت
noun - اسم
UK :
US :
بد خلقی
بد خلق
با خلق و خوی
احساسی که در یک زمان خاص دارید
راهی که یک مکان، رویداد، کتاب، فیلم و غیره به نظر می رسد یا به شما احساس می کند
one of the sets of verb forms in grammar: the indicative (=expressing a fact or action), the imperative (=expressing a command), the interrogative (=expressing a question), or the subjunctive (=expressing a doubt or wish)
یکی از مجموعههای افعال در دستور زبان: نشانه (= بیان یک واقعیت یا عمل)، امری (= بیان یک فرمان)، استفهامی (=بیان سؤال) یا فرعی (=بیان شک یا آرزو)
حال و هوای یک اثر هنری ویژگی های عاطفی آن است، یا احساسی که در شما ایجاد می کند.
اشکال افعالی که برای نشان دادن اینکه آیا شخص صحبت کننده قصد بیان یک واقعیت، یک دستور یا یک امید را دارد.
the forms of verbs used to show whether the person speaking intends to express a fact an order or a hope
به نظر می رسید فن امروز در حال و هوای دوستانه ای است.
مطابق با حال و هوای عمومی آن زمان، این رمان ها تمایل داشتند گذشته را احساساتی کنند.
دارلا یک نوجوان معمولی است - خلق و خوی او مانند رعد و برق تغییر می کند.
اما اگر روحیه او خوش بینانه بود، خطرات هرگز جدی تر از این نبودند.
اما پس از آن، خلق و خوی او ناگهان تیره می شود.
گاهی اوقات تشکیلات حزب در حالات سیاسی خود به قضاوت در مورد خلق و خوی نیروهای جدید خود می افتد.
Sometimes the Party establishment in its political moods, falls to judge the mood of its new recruits.
رهبران حزب کارگر دریافتند که با توجه به حال و هوای سیاسی آن زمان، ترومن بهترین نامزد بود.
موندووی ناآرامی شدیدی را برانگیخت و به خلق و خوی شورشی کل منطقه کمک کرد.
وقتی به خانه فرناندز برگشتیم، حال و هوای غم انگیز بود.
بدبینی جایگزین روحیه خوش بینی دموکراتیکی شد که قبل از جنگ جهانی اول وجود داشت.
به گفته تعداد اندکی از امدادگران باقی مانده در شهر، روحیه در آنجا متشنج است.
او امروز در حال خوبی است (= شاد و دوستانه).
او همیشه در حال بد (= ناراضی، یا عصبانی و بی حوصله) است.
حال و هوای ناپاک/ جشنی بودن
قبل از اینکه از او بپرسید، صبر کنید تا حالش بهتر شود.
من فقط حوصله مهمانی امشب ندارم.
او حوصله مودب بودن با بازدیدکنندگان را نداشت.
من واقعاً حوصله بیرون رفتن امشب را ندارم.
حالا در موردش صحبت نکنیم حال و حوصله ندارم.
برخی از معتادان در صورت محرومیت از مواد مخدر دچار نوسانات خلقی شدید (= تغییرات خلقی) می شوند.
من تعجب می کنم که چرا او امروز چنین روحیه ای دارد.
او در یکی از حالات خود بود (= یکی از دوره های منظم خشم یا بی حوصلگی او).
حال و هوای جلسه کاملاً بدبینانه بود.
این فیلم به خوبی حال و هوای سال های بین جنگ را به تصویر می کشد.
جوک هایی می کرد تا حال و هوا را کم کند.
اما حال و هوای کشور تغییر کرده است.
موسیقی دلخراش تا حد زیادی به حال و هوای فیلم میافزاید.
حالت دلالتی / امری / امری
لباسی را انتخاب کنید که با روحیه شما مطابقت داشته باشد.
امروز با میراندا صحبت نکن - او در خلق و خوی وحشتناکی است!
او می توانست حال و هوای غم انگیز او را حس کند.
او امروز حال و هوای خندهداری دارد - چه کسی میداند چه واکنشی نشان خواهد داد؟
وقتی روی رانندگی تمرکز می کرد، روحیه اش بالا رفت.
من نمی توانم با حال و هوای مدام در حال تغییر او هماهنگ باشم.
سعی کردم بخندمش اما حوصله شوخی نداشت.
فوراً تغییر خلق و خوی او را احساس کرد.
بلافاصله روحیه او را روشن کرد و لبخندی بر لبانش آورد.
کریسمس بود و همه در حال و هوای جشن بودند.
اختلالات خلقی می تواند روابط را مختل کند.
به نظر می رسید نیکی می تواند حال و هوای او را بخواند.
من که نمی خواستم روحیه خوبش را کم کنم، سریع موضوع را عوض کردم.
او می تواند یک دختر بسیار بامزه باشد زمانی که روحیه او را تحت تاثیر قرار داد.
disposition
وضع
humourUK
طنزUK
حالت
temper
خلق و خوی
tenor
تنور
cheer
تشویق کردن
ذهن
نگرش
bent
خم شده
colourUK
colorUK
colorUS
رنگ آمریکا
composure
خونسردی
feather
پر
روح
رگ
vein
محبت
affection
وضعیت
هوف
huff
طنز ایالات متحده
humorUS
شخصیت
گرایش
حالت عاطفی
temperament
چارچوب ذهنی
وضعیت ذهنی
ارواح
طبیعت
حالت ذهنی
spirits