hate
hate - نفرت
verb - فعل
UK :
US :
از چیزی خیلی خوشم نمی آید
از کسی خیلی خوشت نمی آید و نسبت به او عصبانی می شود
از کسی یا چیزی خیلی دوست نداشتن
to hate someone or something. Can’t stand is less formal than hate and is very common in everyday English
متنفر شدن از کسی یا چیزی Can't stand کمتر رسمی از نفرت است و در زبان انگلیسی روزمره بسیار رایج است
از چیزی یا کسی بسیار متنفر بودن نفرت و نفرت کمی رسمی تر از نفرت هستند
از کسی یا چیزی بسیار متنفر بودن و هیچ احترامی برای او قائل نیست
از چیزی متنفر باشید زیرا فکر می کنید از نظر اخلاقی اشتباه است
یک احساس ناخوشایند خشمگینی که وقتی کسی از کسی متنفر است و میخواهد به او آسیب برساند دارد
یک نفرت بسیار شدید
به شدت از کسی یا چیزی دوست نداشتن
او یک دیکتاتور شیطان صفت بود که منفور جهانی بود.
سالها طول میکشد تا بچههایی که این همه رنج کشیدهاند، یاد بگیرند که دوست داشته باشند و متنفر نباشند.
ترنر از ابتدا یک شورشی بود. او از قدرت متنفر بود و از قانون متنفر بود.
اکنون وارد نشوید - او متنفر است که حرفش را قطع کنند.
شارپ که از رقص متنفر بود، با این فکر لبخند زد، سپس چرخید و اسب را به سمت خانه حرکت داد.
پت از کارش متنفر است.
Pat hates her job.
جیل واقعا از ناپدری خود متنفر است.
هم از آن متنفر بود و هم دوستش داشت و بیشتر و بیشتر می ترسید که کسی راز او را کشف کند.
He both hated it and loved it and he became more and more afraid that some one would discover his secret.
از وقتی با من اینطور حرف میزنی متنفرم
اگر مقابل گری بازی می کنید، به شما هشدار می دهم، او از باخت متنفر است!
از شوهر اولم متنفر بودم من و بچه ها را می زد.
تونی وقتی در مدرسه بود از علم متنفر بود زیرا در آن مهارت نداشت.
چرا به نظر می رسد همه از کتابخانه متنفرند؟ 2.
آنها مسائل را دوست داشتند، از قطب ها متنفر بودند.
عجله کن - من از دیر رسیدن متنفرم!
اگرچه من از گذاشتن چیزها در اینجا متنفرم.
او از دراز کشیدن در رختخواب متنفر است و مانند یک توله سگ ما را دنبال می کند.
من از خرج کردن پول برای چیزهایی که هرگز به آنها نیاز ندارم و نمی خواهم، متنفرم.
او از ناخوشایند متنفر بود، اگرچه از دعوا عقب نشینی نمی کرد.
گمشو! جکی جیغ زد. ازت متنفرم!
دو پسر از هم متنفر بودند.
گاهی واقعا ازش متنفرم
منفورترین دشمن او بود.
I hate spinach.
من از اسفناج متنفرم
من واقعا از صبح های دوشنبه متنفرم.
از اینکه همیشه از من انتقاد می کند متنفرم.
در فرانسه از آن متنفر بود (= زندگی آنجا را دوست نداشت).
او در دانشگاه از آن متنفر است.
از وقتی که مردم گریه می کنند متنفرم.
آیا از آن متنفر نیستید که همه به جز شما این جوک را دریافت می کنند؟
از اینکه حق با او بود متنفر بود.
She hates making mistakes.
او از اشتباه کردن متنفر است.
از دیر آمدن به خانه متنفرم
از دوری از خانواده متنفر بود.
او فردی است که از اشتباه کردن متنفر است.
بدم میاد ببینم اینجوری عذاب میکشه
از اینکه فکر کنم اگر تو نبودی چه اتفاقی می افتاد متنفرم.
او از کسی که در فضای او پارک کند متنفر است.
من از هر اتفاقی برای او متنفرم.
از او متنفر می شد که ببیند چگونه دستانش می لرزید.
من دوست دارم همه اینها به هدر برود.
نیروی پلیس این کشور به دلیل وحشیگری هایش مورد نفرت گسترده قرار گرفت.
به خاطر حسادت از خودم متنفر بودم.
وقتی به کودکان نفرت یاد می شود، کل آینده جامعه در خطر است.
من از گفتن آن متنفرم، اما فکر نمی کنم ازدواج آنها دوام بیاورد.
دوست ندارم بگویم چند ساعت برای تعمیر رایانه ام صرف کرده ام.
من از اینکه شما را اذیت کنم متنفرم، اما آیا می توانم از تلفن شما استفاده کنم؟
چرا وقتی گوشی فعلی شما کاملاً خوب کار می کند، یک تلفن جدید می خواهید؟
امشب چکارهایم؟ دارم به بولینگ فکر میکنم
من هوای امروز را دوست دارم!
من تحمل برادرش را ندارم
loathing
نفرت
abomination
عمل شنیع
aversion
بیزاری
detestation
دوست نداشتن
dislike
خصومت
hatred
انزجار
abhorrence
تحقیر
animosity
تضاد
antipathy
دشمنی
disdain
بدخواهی
hostility
رنجش
antagonism
تندی
distaste
سردی
enmity
رد
malice
نارضایتی
resentment
اعدام
acrimony
کینه
coldness
بدخیمی
disapproval
تعصب
disgust
تنفر شدید
displeasure
آنیموس
execration
تلخی
grudge
malignance
pique
prejudice
repugnance
revulsion
animus
bitterness
contempt
عشق
affection
محبت
amour
جاذبه
attraction
پرستش
adoration
میل
تعلق خاطر
devotion
علاقه
fondness
تحسین
admiration
رفاقت
amity
ardorUS
ardorUS
ardourUK
ardourUK
بی قراری
besottedness
بت پرستی
idolatry
شیفتگی
infatuation
عاشقی
adulation
قدردانی
amorousness
تصویب
appreciation
برکت
لذت بسیار
blessing
شادی
delight
مهربانی
happiness
دوست داشتن
kindness
لذت
liking
توجه
تندخویی
اسیر شدن
ardency
فداکاری
captivation
دوست داشتنی
devotedness
احترام
endearment
esteem