lie

base info - اطلاعات اولیه

lie - دروغ

N/A - N/A

laɪ

UK :

laɪ

US :

family - خانواده
liar
دروغ گو
lie
دروغ
google image
نتیجه جستجوی لغت [lie] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • دراز کشیدن در رختخواب


  • دراز کشیدن در ساحل


  • به پهلو دراز بکشم

  • A cat lay in front of the fire.


    گربه ای جلوی آتش دراز کشیده بود.

  • He lies awake at night worrying.


    او شب ها بیدار دراز می کشد و نگران است.

  • A pen lay on the desk.


    خودکاری روی میز گذاشته بود.

  • There's an old pair of shoes of yours lying at/in the bottom of the wardrobe.


    یک جفت کفش قدیمی تان در پایین کمد لباس خوابیده است.

  • The river lies 30 km to the south.


    این رودخانه در 30 کیلومتری جنوب قرار دارد.

  • The team is lying third in the league.


    این تیم در رده سوم لیگ قرار دارد.

  • Here lies the body of Mary Taylor (= this is where Mary Taylor is buried).


    در اینجا جسد مری تیلور (= اینجا جایی است که مری تیلور دفن شده است) نهفته است.

  • There are several houses lying empty in the town.


    چندین خانه خالی در شهر وجود دارد.

  • The town lay in ruins.


    شهر ویران شده بود.

  • The ship lies off (= is positioned near) the coast of Spain.


    کشتی در نزدیکی سواحل اسپانیا قرار دارد.

  • The hardest part of the competition still lies ahead of us.


    سخت ترین بخش رقابت هنوز در پیش روی ماست.


  • مسئولیت این فاجعه باید در نهایت بر عهده دولت باشد.

  • Where does the blame lie?


    تقصیر کجاست؟

  • Thousands of people came to pay their respects as his body lay in state.


    هزاران نفر در حالی که جسد او در حالت خوابیده بود برای ادای احترام آمدند.

  • Are you lying to me?


    به من دروغ میگی؟

  • Don't trust her - she's lying.


    به او اعتماد نکنید - او دروغ می گوید.

  • I suspect he lies about his age.


    من فکر می کنم او در مورد سن خود دروغ می گوید.

  • I told a lie when I said I liked her haircut.


    وقتی گفتم از مدل موی او خوشم می آید دروغ گفتم.

  • The mechanic was lying on his back underneath my car.


    مکانیک به پشت زیر ماشین من دراز کشیده بود.


  • دوست دارم جلوی آتش دراز بکشم و بخوانم.

  • The river lies 40 miles to the south of us.


    رودخانه در 40 مایلی جنوب ما قرار دارد.

  • You shouldn’t leave that check lying around (= not in its place).


    شما نباید آن چک را در اطراف (= نه در جای خود) بگذارید.

  • Both witnesses lied to the police about what happened.


    هر دو شاهد در مورد آنچه اتفاق افتاده به پلیس دروغ گفتند.

  • She lied her way past the guards.


    او به دروغ از مقابل نگهبانان گذشت.

  • Her report is full of lies and misinformation.


    گزارش او پر از دروغ و اطلاعات نادرست است.

synonyms - مترادف
  • fabrication


    ساخت

  • falsehood


    دروغ

  • fib


    فیب

  • untruth


    فریب

  • deception


    داستان

  • falsity


    تحریف


  • حرف دو پهلو

  • falsification


    اختراع

  • prevarication


    دروغگویی

  • invention


    اطلاعات غلط

  • mendacity


    بی صداقتی

  • misinformation


    اطلاعات نادرست

  • dishonesty


    اغراق

  • disinformation


    اسطوره

  • exaggeration


    شهادت دروغ


  • شام

  • perjury


    عدم دقت

  • sham


    خوک

  • deceit


    ادعای انگلستان

  • inaccuracy


    تظاهر به ایالات متحده

  • porky


    دروغ مصلحتی

  • pretenceUK


    تقلب

  • pretenseUS


    اعوجاج


  • شایعات


  • نیرنگ

  • dissimulation


    ارائه اطلاعات نادرست

  • distortion


  • gossip


  • guile


  • misrepresentation


  • misstatement


antonyms - متضاد

  • حقیقت


  • صداقت

  • honesty


    حقایق

  • facts


    جزئیات

  • details


    مشخصات

  • particulars


    پایین

  • specifics


    لاغر

  • lowdown


    ستایش

  • skinny


    غیر داستانی

  • praise


    مستقیم بودن

  • non-fiction


    تشویق

  • directness


  • encouragement


لغت پیشنهادی

him

لغت پیشنهادی

aggregating

لغت پیشنهادی

radiation