disaster
disaster - فاجعه
noun - اسم
UK :
US :
فاجعه بار
---
یک رویداد ناگهانی مانند سیل، طوفان یا حادثه که باعث آسیب یا رنج زیادی می شود
چیزی که بسیار بد یا شکست است، به خصوص زمانی که بسیار آزاردهنده یا ناامیدکننده است
a sudden event such as an accident or a natural event such as a flood or storm which causes great damage or suffering
یک رویداد ناگهانی مانند یک تصادف یا یک رویداد طبیعی مانند سیل یا طوفان که باعث آسیب یا رنج زیادی می شود.
a terrible event in which there is a lot of destruction damage suffering, or death over a wide area of the world
رویدادی وحشتناک که در آن ویرانی، آسیب، رنج یا مرگ بسیاری در منطقه وسیعی از جهان رخ می دهد.
یک رویداد بسیار غم انگیز، که مردم را شوکه می کند زیرا شامل مرگ می شود
رویداد یا موقعیتی که یک شکست کامل است و بسیار شرم آور است
لرزش ناگهانی سطح زمین که اغلب باعث آسیب های زیادی می شود
مقدار بسیار زیادی آب که ناحیه ای را می پوشاند که معمولاً خشک است
یک دوره طولانی آب و هوای خشک که در آن آب کافی برای زندگی گیاهان و حیوانات وجود ندارد
a situation in which a large number of people have little or no food for a long time and many people die
وضعیتی که در آن تعداد زیادی از مردم برای مدت طولانی غذای کمی دارند یا اصلاً غذا ندارند و بسیاری از مردم می میرند
a storm that has very strong fast winds and that moves over water – used about storms in the North Atlantic Ocean
طوفانی که بادهای سریع بسیار قوی دارد و روی آب حرکت می کند - در مورد طوفان های اقیانوس اطلس شمالی استفاده می شود
طوفان شدید استوایی - در مورد طوفان در اقیانوس آرام غربی استفاده می شود
a very large wave caused by extreme conditions such as an earthquake, which can cause a lot of damage when it reaches land
یک موج بسیار بزرگ که در اثر شرایط شدید مانند زلزله ایجاد میشود و وقتی به زمین میرسد میتواند خسارات زیادی ایجاد کند.
یک شکست کامل
(رویدادی که منجر به) آسیب بزرگ، آسیب، یا مرگ، یا مشکل جدی شود
بسیار ناموفق یا بسیار بد بودن
رویدادی که باعث آسیب، آسیب یا رنج بزرگ می شود
شکل. یک فاجعه نیز یک شکست کامل است
یک رویداد ناگهانی که باعث خسارات زیادی می شود، مانند آتش سوزی بسیار بد، طوفان یا تصادف
یک وضعیت بسیار بد که می تواند برنامه ها، موفقیت یا توانایی یک شرکت را برای فعالیت از بین ببرد
منطقه لس آلاموس پس از آتشسوزی جنگلها در ماه مه، رسماً به عنوان منطقه فاجعهآمیز اعلام شد.
من شما را دعوت می کنم، اما جای من فاجعه است.
اجماع عمومی این است که جلسه یک فاجعه بود.
حداقل 264 نفر در یکی از بدترین بلایای هوایی غیرنظامی در تمام دوران جان باختند.
سقوط روز دوشنبه آخرین مورد از یک سلسله بلایای هوایی در غرب آفریقا است.
The Challenger disaster cost the lives of seven astronauts, and set back the nation's space program for years.
فاجعه چلنجر به قیمت جان هفت فضانورد تمام شد و برنامه فضایی کشور را برای سالها به عقب انداخت.
او گفت، اما اگر آنها را ترک نکنند، فاجعه زیست محیطی ممکن است پنج یا 10 سال دیگر باشد.
این شهر برنامه های اضطراری برای مقابله با یک فاجعه بزرگ مانند تصادف راه آهن دارد.
بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله از اتفاقات رایج در کالیفرنیا هستند.
هیچ فاجعه ای نیست و غرق شدن این کشتی یک فاجعه است، شما را توجیه می کند که احمقانه رفتار کنید.
فاجعه هسته ای 1986 در چرنوبیل تشعشعات را در سراسر جهان گسترش داد.
بدترین فاجعه انسانی جهان
an environmental/ecological disaster
یک فاجعه زیست محیطی / زیست محیطی
فاجعه راه آهن / معدن / سونامی
هزاران نفر در این فاجعه جان باختند.
آنها بیش از 2.3 میلیارد دلار برای امداد رسانی به بلایا ارائه کردند.
منطقه/منطقه فاجعه
سال ها طول کشید تا قربانیان فاجعه مستقر شوند و بازسازی شوند.
با توجه به خطر زلزله، ما نیاز به مراکز بازیابی بلایای طبیعی را تشخیص دادیم.
از دست دادن شغل شما نباید چنین فاجعه ای باشد.
با جدا شدن چرخ، فاجعه رخ داد.
آرچی باید به سرعت برای جلوگیری از فاجعه اقدام کند.
آنها نمی توانستند راهی برای جلوگیری از فاجعه قریب الوقوع بیاندیشند.
بسیاری از شراکت های تجاری به فاجعه ختم می شود.
کشف این بیماری در میان گوسفندان فاجعه مالی برای کشاورزان به همراه دارد.
Letting her organize the party is a recipe for disaster (= something that is likely to go badly wrong).
اجازه دادن به او برای سازماندهی مهمانی دستوری برای فاجعه است (= چیزی که احتمالاً به شدت اشتباه می شود).
به عنوان یک معلم، او یک فاجعه است.
شب اول نمایش یک فاجعه تمام عیار بود.
یک فاجعه کامل/کل/مطلق/بسیار کاهش نیافته
هر یک از این نیروگاه های هسته ای ممکن است فاجعه ای در انتظار وقوع باشد.
Europe's worst environmental disaster is unfolding at this very moment.
بدترین فاجعه زیست محیطی اروپا در همین لحظه در حال رخ دادن است.
او خواستار تحقیقات کامل برای کمک به جلوگیری از بلایای آینده شد.
در یک فاجعه همه باید آرامش خود را حفظ کنند.
In the aftermath of the disaster people were too shocked to give a clear picture of what had happened.
پس از این فاجعه، مردم آنقدر شوکه شده بودند که نمی توانستند تصویر واضحی از آنچه اتفاق افتاده بود ارائه دهند.
این یک معجزه بود که هر یک از مسافران یا خدمه از این فاجعه جان سالم به در بردند.
هیچ دولتی نمی توانست فاجعه ای به این بزرگی را به طور موثر مدیریت کند.
فقط نیروهای امدادی اجازه ورود به منطقه فاجعه را دارند.
منطقه به عنوان منطقه فاجعه اعلام شده است.
نیاز به طرح مدیریت بلایا
عملیات امداد رسانی در تابستان ادامه خواهد داشت.
اکثر شرکت ها اصلاً هزینه زیادی برای بازیابی بلایا نمی کنند.
آنها هیچ تجربه واقعی در مدیریت بلایا نداشتند.
catastrophe
فاجعه
calamity
تراژدی
تحول ناگهانی
cataclysm
ناملایمات
adversity
بد شانسی
misfortune
بدبختی
mishap
خراب کردن
ruin
تصادف
مشکل
آخر الزمان
apocalypse
فوت کردن، دمیدن
افتضاح
debacle
تباهی
ruination
عقب گرد
setback
مصیبت
affliction
تحقیر می کند
contretemps
دشواری
هولوکاست
holocaust
مسئله
واژگونی
reversal
معکوس
reverse
وای
tribulation
عدل
woe
بلایت
bale
بوفه
blight
سانحه، کشته
buffet
اضطراری
casualty
ضرورت
ماجراجویی
exigency
misadventure
blessing
برکت
boon
ببخشید
معجزه
ثروت
godsend
نعمت خدا
هدیه
benediction
دعای خیر
تقوا
خوش شانسی
موفق باشید
چیز خوب
موفقیت
مزیت - فایده - سود - منفعت
happiness
شادی
سود
راحتی
تعجب
صلح
شانس
کمک
prosperity
رفاه
favourUK
favourUK
favorUS
طرفدار ایالات متحده
سعادت
felicity
خوشبختی
سهولت
serendipity
آرام
لذت
calm