recipe

base info - اطلاعات اولیه

recipe - دستور آشپزی

noun - اسم

/ˈresəpi/

UK :

/ˈresəpi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [recipe] در گوگل
description - توضیح

  • مجموعه ای از دستورالعمل ها برای پختن نوع خاصی از غذا

  • a set of instructions telling you how to prepare and cook food including a list of what food is needed for this


    مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها که به شما می‌گوید چگونه غذا را آماده و طبخ کنید، از جمله فهرستی از غذاهای مورد نیاز برای این کار

  • a set of instructions telling you how to prepare and cook a particular food including a list of what foods are needed for this


    مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها که به شما می‌گوید چگونه یک غذای خاص را تهیه و طبخ کنید، شامل فهرستی از غذاهای مورد نیاز برای این کار

  • The 45 recipes, developed and explained by Bird are relatively simple.


    45 دستور غذا که توسط Bird توسعه یافته و توضیح داده شده اند، نسبتا ساده هستند.


  • من آشپز خوبی نیستم، اما می توانم یک دستور غذا را به خوبی دنبال کنم.

  • Breadcrumb recipes are welcome but why not stretch to bulgur, rice millet?


    دستور پخت آرد سوخاری استقبال می شود، اما چرا به بلغور، برنج، ارزن کشیده نمی شود؟


  • پای خرگوش با دستور پخت سنتی کشور

  • Nutrition information is available for existing recipes and can be figured for any added recipe.


    اطلاعات تغذیه برای دستور العمل های موجود در دسترس است و می توان برای هر دستور العمل اضافه شده آن را رقم زد.

  • I've found a really great recipe for barbecue sauce.


    من یک دستور العمل واقعا عالی برای سس باربیکیو پیدا کردم.

  • Remember nothing here is offered as a blueprint or recipe.


    به یاد داشته باشید، هیچ چیزی در اینجا به عنوان طرح یا دستور العمل ارائه نمی شود.

  • My Mum has the recipe for a really delicious prawn curry.


    مامان من دستور العمل یک میگو کاری واقعا خوشمزه را دارد.

  • Commercial sauerkraut is very salty so there is no additional salt in the recipe.


    کلم ترش تجاری بسیار شور است بنابراین نمک اضافی در دستور غذا وجود ندارد.

  • This soup is really good - you must give me the recipe.


    این سوپ واقعاً خوب است - شما باید دستور غذا را به من بدهید.


  • میشه دستور اون کیک شکلاتی رو بهم بدی؟

  • It might be difficult very difficult to reproduce the recipe exactly.


    بازتولید دقیق دستور العمل ممکن است دشوار، بسیار دشوار باشد.

  • The recipes of each sound temptingly exotic and very original.


    دستور العمل های هر صدا وسوسه انگیز عجیب و غریب و بسیار اصلی است.

example - مثال

  • دستور پخت سوپ مرغ

  • vegetarian recipes


    دستور العمل های گیاهی


  • یک کتاب دستور العمل

  • You need to follow the recipe carefully.


    شما باید دستور غذا را به دقت دنبال کنید.

  • She eventually convinced her mother to share the recipe.


    او سرانجام مادرش را متقاعد کرد که دستور غذا را به اشتراک بگذارد.

  • This recipe calls for 120g of butter.


    این دستور به 120 گرم کره نیاز دارد.

  • a collection of 100 delicious recipes from top chefs


    مجموعه ای از 100 دستور العمل خوشمزه از سرآشپزهای برتر

  • I tried some recipes from this book.


    من دستور العمل های این کتاب را امتحان کردم.

  • The dish is made to a (= according to) traditional Italian recipe.


    این غذا به دستور (= طبق) سنتی ایتالیایی درست می شود.

  • The jam is based on a 14th century recipe.


    مربا بر اساس دستور العمل قرن چهاردهمی است.

  • His plans are a recipe for disaster.


    برنامه های او دستور العملی برای فاجعه است.

  • What's her recipe for success?


    دستور او برای موفقیت چیست؟

  • a recipe for failure/chaos/trouble


    دستور العمل برای شکست / هرج و مرج / مشکل

  • Each month we feature easy low-fat recipes.


    هر ماه ما دستور العمل های آسان کم چرب را ارائه می دهیم.

  • He is credited with having discovered the first recipe for gin back in the 1600s.


    او به دلیل کشف اولین دستور العمل برای جین در سال 1600 اعتبار دارد.

  • I enjoy trying out new recipes.


    من از امتحان دستور العمل های جدید لذت می برم.

  • I have a good recipe for fudge.


    من یک دستور پخت خوب برای فاج دارم.

  • I tried a new recipe and it was a great success.


    من یک دستور جدید را امتحان کردم و موفقیت بزرگی بود.


  • اگر می خواهید غذا درست شود، باید دستور العمل را دنبال کنید.

  • She always said that if a recipe calls for cream you shouldn't use yogurt instead.


    او همیشه می گفت که اگر دستور پخت خامه می خواهد، نباید به جای آن از ماست استفاده کنید.

  • The ales are brewed to an original Yorkshire recipe.


    دمنوش ها به دستور اصلی یورکشایر دم می شوند.

  • The basic recipe can be adapted by adding grated lemon peel.


    دستور اولیه را می توان با اضافه کردن پوست لیمو رنده شده تطبیق داد.

  • The recipe contains lots of fat.


    دستور غذا حاوی مقدار زیادی چربی است.

  • The website offers cocktail recipes and tips.


    این وب سایت دستور العمل ها و نکات کوکتل را ارائه می دهد.

  • They talk and share their recipes.


    آنها صحبت می کنند و دستور العمل های خود را به اشتراک می گذارند.

  • This is delicious—can you give me the recipe?


    این خوشمزه است - می توانید دستور غذا را به من بدهید؟

  • This recipe can also be made with ricotta cheese.


    این دستور را می توان با پنیر ریکوتا نیز درست کرد.

  • This recipe makes about thirty biscuits.


    این دستور حدود سی بیسکویت درست می کند.

  • This recipe serves four people.


    این دستور غذا برای چهار نفر سرو می شود.

  • Was there rum in the original recipe?


    آیا در دستور اولیه رم وجود داشت؟

  • a magazine filled with recipe ideas


    مجله ای پر از ایده های دستور پخت

synonyms - مترادف
  • ingredients


    عناصر

  • directions


    جهت ها


  • راهنما

  • receipt


    اعلام وصول

  • cooking instructions


    دستورالعمل های آشپزی

  • cooking directions


    چگونه

  • how-to


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

okay

لغت پیشنهادی

directly

لغت پیشنهادی

fauna