original
original - اصلی
adjective - صفت
UK :
US :
اصالت
مبتکر
سرچشمه
قبل از افراد یا چیزهای دیگر وجود دارد یا اتفاق می افتد
کاملاً جدید و متفاوت از هر چیزی که قبلاً کسی به آن فکر کرده است
اثر هنری اصلی، اثری است که توسط هنرمند ساخته شده باشد و کپی نباشد
اثر هنری یا سندی که کپی نیست، بلکه توسط نویسنده یا هنرمند تولید شده است
کسی که رفتار، لباس و غیره اش غیرعادی و سرگرم کننده است
اول اتفاق می افتد یا وجود دارد
وجود از ابتدا، یا اولین شکل چیزی بودن
یک اثر اورجینال مانند نقاشی و غیره توسط هنرمند تولید می شود نه کپی
شبیه هیچ چیز یا هر کس دیگری نیست و بنابراین خاص و جالب است
اولین ساخته شده و کپی نیست
اثری از یک هنرمند یا طراح معروف و نه یک کپی توسط شخص دیگری
اگر چیزی را به صورت اصلی بخوانید، آن را به زبانی که برای اولین بار به آن نوشته شده است بخوانید.
اورجینال نیز اثری از یک هنرمند یا طراح است و نه کپی توسط شخص دیگری.
کسی که اصیل است رفتار یا صحبت می کند که شبیه دیگران نیست.
در ابتدایی ترین شکل چیزی، یا به شکلی که در ابتدا وجود داشت
اصل همچنین می تواند به معنای متفاوت از هر چیز یا هر کس دیگری باشد و بنابراین جدید و جالب باشد
An original piece of work such as a painting or drawing is produced by the artist or writer and is not a copy.
یک اثر اصلی، مانند نقاشی یا طراحی، توسط هنرمند یا نویسنده تولید می شود و کپی نیست.
گفتاری، نوشتاری یا موجود اول
شبیه هیچ چیز یا هر کس دیگری نیست و به همین دلیل خاص و جالب است
این فیلم بدی نیست، اما هیچ چیز اصلی در آن وجود ندارد.
کار من فکر کردن به ایده های تبلیغاتی خلاقانه و بدیع است
Many authors have used estimates generated by others in their own league table; did they check the original analyses?
بسیاری از نویسندگان از تخمین های ایجاد شده توسط دیگران در جدول لیگ خود استفاده کرده اند. آیا آنها آنالیزهای اصلی را بررسی کردند؟
بارنز یکی از سه عضو اصلی هیئت مدیره بود.
بودجه اولیه یتیم خانه فقط 60000 دلار بود.
The case was listed for rehearing before a committee of seven members not all of whom sat on the original committee.
این پرونده برای بررسی مجدد در کمیته ای متشکل از هفت عضو که همه آنها در کمیته اصلی حضور نداشتند، فهرست شد.
If intervention remains, it should be reduced to the original concept of a safety net for use in extreme emergencies.
اگر مداخله باقی بماند، باید به مفهوم اصلی یک شبکه ایمنی برای استفاده در شرایط اضطراری شدید کاهش یابد.
من تحت تاثیر طراحی بسیار اصلی خانه قرار گرفتم.
زیرا این نشان دهنده نقص در طراحی اصلی است.
استیو ایده های اصلی زیادی ارائه می دهد.
نوشته وولف کاملاً اصیل بود - هیچ چیز مانند آن قبلاً انجام نشده بود.
برنامه اولیه ما این بود که به کمپینگ برویم، اما باران می بارید.
اتاق هنوز بسیاری از ویژگی های اصلی خود را دارد.
به نظر من باید به برنامه اولیه خود برگردید.
در پایان مدت اجاره، زمین به مالک اصلی بازگردانده می شود.
نسخه اصلی «اتومبی به نام هوس»
هدف اولیه ضبط حدود 80 گوینده بود که به طور مساوی بین زن و مرد تقسیم شدند.
یک ایده اصلی
این یک پیشنهاد خیلی اصلی نیست.
an original thinker
یک متفکر اصیل
محصول یک ذهن بسیار اصیل
این یک داستان کارآگاهی فشرده و سریع با شخصیتهای اصلی است.
فکر نمیکنم این ایده واقعاً اصلی باشد.
او معتقد است که در حال خلق چیزی کاملاً اصیل است.
یک نقاشی اصلی توسط هنرمند محلی گراهام تووی
نسخه اصلی از بین رفته است.
فقط مدارک اصلی (= نه فتوکپی) به عنوان گواهی وضعیت پذیرفته می شود.
ساعت به حالت اولیه خود بازگردانده شد.
یافته های اصلی با یافته های اخیر در تضاد است.
از زمان گزارش اولیه، یافته های جدید زیادی وجود داشته است.
آنها به روشی کاملاً اصلی با مشکل برخورد می کنند.
فیلم چالش برانگیز و بسیار بدیع است.
آیا این شومینه اصلی است؟
باغ ها اخیراً به شکوه اولیه خود احیا شده اند.
an original drawing/manuscript
یک نقاشی/دستنوشته اصلی
آیا این رامبراند اصلی است؟ (= آیا توسط او نقاشی شده است؟)
original ideas/suggestions/work
ایده ها / پیشنهادات / کار اصلی
او یک طراح جوان بسیار اصیل است.
می توانید اصل گزارش خود را به من بدهید؟ من نمی توانم این نسخه را بخوانم.
اگر نقاشی اصل باشد ارزش زیادی دارد.
یک کپی از رسید خود را ارسال کنید، اما اصل آن را نگه دارید.
طرح های اولیه تغییر کرده است.
معلم ما گفت بهتر است یک چیز اصلی پیدا کنیم.
اولین
اولیه
earliest
افتتاحیه
inaugural
نخست وزیر
premier
در درجه نخست
foremost
زود
دوشیزه
maiden
primaevalUK
primaevalUK
primevalUS
primevalUS
جنینی
primordial
بومی
embryonic
افتتاح
پیشگام
راه افتادن
pioneer
بنیادین
اصلی ترین
starting
مبتکر
aboriginal
آغازگر
foundational
نخست
headmost
شروع
inceptive
شروع می شود
indigenous
مقدماتی
initiatory
سرب
primal
باکره
primitive
commencing
introductory
leadoff
virgin
نهایی
آخر
latest
آخرین
newest
جدیدترین
دومی
پایانه
terminal
خاتمه دادن
terminating
نتیجه گیری
concluding
بسته شدن
closing
پایان دادن
ending
پایان
به پایان رساندن
finishing
اوج می گیرد
culminating
ذیل
نهایی ترین
endmost
قطعی
conclusive
گل زدایی کرد
eventual
عقب ترین
deflowered
بعد
hindmost
دیر
ثانوی
پایین ترین
secondary
قریب الوقوع
bottommost
آینده
در حال ظهور
impending
متعاقب
upcoming
در نتیجه
forthcoming
looming
consequent