intervention

base info - اطلاعات اولیه

intervention - مداخله

noun - اسم

/ˌɪntərˈvenʃn/

UK :

/ˌɪntəˈvenʃn/

US :

family - خانواده
intervene
دخالت
google image
نتیجه جستجوی لغت [intervention] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • خواستار مداخله دولت برای نجات صنعت فولاد است

  • In the second group of states, direct intervention in the economy was limited.


    در گروه دوم ایالت ها، مداخله مستقیم در اقتصاد محدود بود.

  • armed/military intervention


    مداخله مسلحانه/نظامی

  • NATO intervention in the troubled region


    مداخله ناتو در منطقه آشفته

  • a medical/surgical intervention


    یک مداخله پزشکی/جراحی

  • Most patients make a recovery without further intervention.


    اکثر بیماران بدون مداخله بیشتر بهبود می یابند.

  • People resented his repeated interventions in the debate.


    مردم از مداخلات مکرر او در مناظره ناراحت بودند.

  • Her daughters staged an intervention.


    دخترانش مداخله کردند.


  • مداخله خانواده جزء ضروری درمان سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان است.

  • Half the people questioned said they were opposed to military intervention in the civil war.


    نیمی از افراد مورد سوال گفتند که مخالف مداخله نظامی در جنگ داخلی هستند.

  • Repeated interventions on the currency markets failed to prevent the currency's value falling.


    مداخلات مکرر در بازارهای ارز نتوانست از کاهش ارزش ارز جلوگیری کند.


  • یک متخصص پزشکی می تواند به اعضای خانواده در مناسب ترین زمان ها برای انجام مداخله الکل توصیه کند.

  • He's been playing that video game all day. I think it's time for an intervention.


    او تمام روز در حال انجام آن بازی ویدیویی است. فکر می کنم زمان مداخله فرا رسیده است.

  • The intervention by UN troops prevented fighting from breaking out.


    مداخله نیروهای سازمان ملل از شروع درگیری جلوگیری کرد.

  • Any intervention in the currency markets has to be followed by a tightening of monetary policy.


    هرگونه مداخله در بازار ارز باید با تشدید سیاست پولی همراه باشد.

  • This comprehensive program is aimed at reducing state intervention in the economy.


    این برنامه جامع با هدف کاهش مداخله دولت در اقتصاد است.

synonyms - مترادف
  • intercession


    شفاعت

  • interposition


    تداخل

  • mediation


    پادرمیانی


  • درگیری

  • arbitration


    داوری

  • interceding


    شفاعت کردن


  • عمل

  • conciliation


    آشتی

  • interposing


    در میان گذاشتن

  • mediatorship


    میانجیگری


  • آژانس

  • arbitrament


    واسطه گری

  • intermediation


    صلح سازی

  • peacemaking


    اصلاح

  • reconciliation


    نامزدی

  • engagement


    مذاکره


  • قدم گذاشتن

  • stepping in


    به عنوان یک واسطه عمل می کند

  • acting as an intermediary


    دفاتر خوب

  • good offices


    دیپلماسی شاتل

  • shuttle diplomacy


    درخواست

  • solicitation


    تسهیل

  • facilitation


    موقتی سازی

  • temporization


    آرام سازی

  • pacification


    حفظ صلح

  • peacekeeping


    دیپلماسی

  • diplomacy


    روابط بین المللی

  • international relations


    مماشات

  • appeasement


antonyms - متضاد
  • retreat


    عقب نشینی

  • surrender


    تسلیم شدن

  • withdrawal


    برداشت از حساب

  • departure


    عزیمت، خروج

  • evacuation


    تخلیه

  • backdown


    عقب کشیدن

  • pullback


    بکش بیرون

  • pullout


    رکود اقتصادی

  • recession


    پس گرفتن

  • retraction


    ارسال

  • submission


    پرواز


لغت پیشنهادی

reimbursed

لغت پیشنهادی

farmer

لغت پیشنهادی

big-ticket