intervention
intervention - مداخله
noun - اسم
UK :
US :
دخالت
the act of becoming involved in an argument fight or other difficult situation in order to change what happens
درگیر شدن در یک مشاجره، دعوا یا موقعیت های دشوار دیگر به منظور تغییر آنچه اتفاق می افتد
عمل درگیر شدن در یک موقعیت به منظور کمک به مقابله با یک مشکل
the action of becoming intentionally involved in a difficult situation in order to improve it or prevent it from getting worse
درگیر شدن عمدی در یک موقعیت دشوار، به منظور بهبود آن یا جلوگیری از بدتر شدن آن
a meeting at which someone with a drug or alcohol problem is asked by family members, friends, or health workers to accept the fact that they have a problem and is encouraged to get treatment
جلسه ای که در آن اعضای خانواده، دوستان یا کارکنان بهداشتی از فردی که مشکل مواد مخدر یا الکل دارد خواسته می شود که این واقعیت را بپذیرد که مشکلی دارد و تشویق به درمان می شود.
an occasion when someone's friends or family speak to them about a problem or situation because the person's behaviour is unreasonable or harmful
موقعیتی که دوستان یا خانواده شخصی با آنها در مورد مشکل یا موقعیتی صحبت می کنند زیرا رفتار آن فرد غیرمنطقی یا مضر است.
عمل یا واقعیت درگیر شدن عمدی در یک موقعیت دشوار
involvement in a difficult situation in order to improve it or prevent it from getting worse, or an occasion when this is done
درگیر شدن در یک موقعیت دشوار به منظور بهبود آن یا جلوگیری از بدتر شدن آن، یا موقعیتی که این کار انجام می شود
مداخله زودهنگام می تواند جان بسیاری از زنان مبتلا به سرطان سینه را نجات دهد.
He opposed U.S. military intervention overseas.
او مخالف مداخله نظامی آمریکا در خارج از کشور بود.
calls for government intervention to save the steel industry
خواستار مداخله دولت برای نجات صنعت فولاد است
در گروه دوم ایالت ها، مداخله مستقیم در اقتصاد محدود بود.
armed/military intervention
مداخله مسلحانه/نظامی
NATO intervention in the troubled region
مداخله ناتو در منطقه آشفته
a medical/surgical intervention
یک مداخله پزشکی/جراحی
اکثر بیماران بدون مداخله بیشتر بهبود می یابند.
مردم از مداخلات مکرر او در مناظره ناراحت بودند.
Her daughters staged an intervention.
دخترانش مداخله کردند.
Family intervention is an essential component of treatment for adolescent drug abuse.
مداخله خانواده جزء ضروری درمان سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان است.
نیمی از افراد مورد سوال گفتند که مخالف مداخله نظامی در جنگ داخلی هستند.
مداخلات مکرر در بازارهای ارز نتوانست از کاهش ارزش ارز جلوگیری کند.
A medical professional can advise family members of the most appropriate times to stage an alcohol intervention.
یک متخصص پزشکی می تواند به اعضای خانواده در مناسب ترین زمان ها برای انجام مداخله الکل توصیه کند.
او تمام روز در حال انجام آن بازی ویدیویی است. فکر می کنم زمان مداخله فرا رسیده است.
The intervention by UN troops prevented fighting from breaking out.
مداخله نیروهای سازمان ملل از شروع درگیری جلوگیری کرد.
هرگونه مداخله در بازار ارز باید با تشدید سیاست پولی همراه باشد.
This comprehensive program is aimed at reducing state intervention in the economy.
این برنامه جامع با هدف کاهش مداخله دولت در اقتصاد است.
intercession
شفاعت
interposition
تداخل
mediation
پادرمیانی
درگیری
arbitration
داوری
interceding
شفاعت کردن
عمل
conciliation
آشتی
interposing
در میان گذاشتن
mediatorship
میانجیگری
آژانس
arbitrament
واسطه گری
intermediation
صلح سازی
peacemaking
اصلاح
reconciliation
نامزدی
engagement
مذاکره
قدم گذاشتن
stepping in
به عنوان یک واسطه عمل می کند
acting as an intermediary
دفاتر خوب
good offices
دیپلماسی شاتل
shuttle diplomacy
درخواست
solicitation
تسهیل
facilitation
موقتی سازی
temporization
آرام سازی
pacification
حفظ صلح
peacekeeping
دیپلماسی
diplomacy
روابط بین المللی
international relations
مماشات
appeasement
retreat
عقب نشینی
surrender
تسلیم شدن
withdrawal
برداشت از حساب
departure
عزیمت، خروج
evacuation
تخلیه
backdown
عقب کشیدن
pullback
بکش بیرون
pullout
رکود اقتصادی
recession
پس گرفتن
retraction
ارسال
submission
پرواز