comprehensive
comprehensive - جامع
adjective - صفت
UK :
US :
شامل تمام حقایق، جزئیات، یا مشکلات ضروری که باید با آنها برخورد کرد
کامل و شامل هر آنچه لازم است
Comprehensive insurance gives financial protection against most risks, for example including damage to a driver's own vehicle as well as to other vehicles
بیمه جامع در برابر اکثر خطرات، از جمله آسیب به وسیله نقلیه خود راننده و سایر وسایل نقلیه محافظت مالی می کند.
used in the UK to describe a school or type of education for children of all abilities above the age of eleven, paid for by the state
در بریتانیا برای توصیف یک مدرسه یا نوع آموزش برای کودکان با تمام توانایی های بالای یازده سال استفاده می شود که توسط ایالت پرداخت می شود.
in the UK, a school for children of all abilities above the age of eleven, that is paid for by the state
در انگلستان، مدرسه ای برای کودکان با تمام توانایی های بالای یازده سال که هزینه آن توسط دولت پرداخت می شود.
including everything that is necessary; complete
از جمله هر آنچه لازم است؛ کامل
جیکوبز در تلاش است تا خط مشی دانشگاه را شفاف تر و جامع تر کند.
نظارت بر سایت باید هم سیستماتیک و هم جامع باشد.
The result is a comprehensive and sensitive look at a life crisis for which few people are ever prepared.
نتیجه یک نگاه جامع و حساس به یک بحران زندگی است که افراد کمی برای آن آماده هستند.
نقطه شروع شما یک ارزیابی جامع از نیازهای آموزشی فنی منطقه خواهد بود.
این لایحه خواستار بیمه درمانی جامع برای همه آمریکایی ها بود.
In this view decision makers lack the cognitive capacity and the comprehensive information that would enable them to calculate utilities rationally.
در این دیدگاه، تصمیم گیرندگان فاقد ظرفیت شناختی و اطلاعات جامعی هستند که آنها را قادر به محاسبه منطقی مطلوبیت ها کند.
The committee soon offered a comprehensive plan for redevelopment and conservation in all areas of the city.
این کمیته به زودی طرح جامعی را برای توسعه مجدد و حفاظت در تمام مناطق شهر ارائه کرد.
در پایان گشت، قرار بود گزارش جامعی از یافته های خود ارائه کنم.
Each funded several different but related enquiries which together would provide a comprehensive review of contemporary child care.
هر کدام چندین تحقیق متفاوت اما مرتبط را تأمین مالی کردند که با هم مروری جامع از مراقبت از کودکان معاصر ارائه میدهند.
سه ماه پیش بازرسی ایمنی همه جانبه از کارخانه انجام شد.
This is the largest and most comprehensive study ever made of the city's public transportation system.
این بزرگترین و جامع ترین مطالعه ای است که تاکنون در مورد سیستم حمل و نقل عمومی شهر انجام شده است.
A total comprehensive view was now available complete with a repertoire of techniques for implementation.
اکنون یک نمای جامع کامل با مجموعه ای از تکنیک ها برای پیاده سازی در دسترس بود.
a comprehensive list of addresses
یک لیست جامع از آدرس ها
یک مطالعه جامع
comprehensive insurance (= covering all risks)
بیمه جامع (= پوشش کلیه خطرات)
تیم کریکت فصل را با پیروزی همه جانبه مقابل رقبای خود به پایان رساند.
لیست نسبتاً جامع است.
بیمه کاملا جامع
You are advised to take out comprehensive insurance.
به شما توصیه می شود بیمه جامع بگیرید.
ما به شما یک آموزش جامع در تمام جنبه های کسب و کار ارائه می دهیم.
آیا این لیست جامع است یا نام هایی وجود ندارد؟
او راهنمای کاملی برای رم نوشته است.
این یک تصور غلط رایج است که بیمه کرایه اتومبیل جامع است.
گرایش به سمت بیمه درمانی کمتر فراگیر است.
آیا مدرسه انتخابی است یا جامع؟
یک آموزش جامع
به جامع محلی رفتند.
They put forward comprehensive legislation to revise the rules for financing political campaigns.
آنها قوانین جامعی را برای بازنگری در قوانین تامین مالی کمپین های سیاسی ارائه کردند.
کامل
exhaustive
جامع
پر شده
inclusive
شامل
thorough
فراگیر - عمومی - کلی
all-inclusive
گسترده
همه جانبه
all-embracing
دایره المعارف انگلستان
دایره المعارف US
encyclopaedicUK
وسیع
encyclopedicUS
جهانی
sweeping
پتو
کاتولیک
عمیق
کلاهبرداری
catholic
چتر
in-depth
دور از دسترس
overarching
جمع
umbrella
دقیق
all-out
در مقیاس کامل
compendious
عمده فروشی
far-reaching
التقاطی
بیرون و بیرون
بطور گسترده
full-scale
مطلق
wholesale
eclectic
out-and-out
wide-ranging
محدود
محدود، تنگ
انتخاب کنید
خاص
پایه ای
مسلم - قطعی
داده شده
incomprehensive
نامفهوم
restricted
محصور
selective
انتخابی
تنظیم
کوتاه
کم اهمیت
specialisedUK
تخصصی انگلستان
specializedUS
تخصصی ایالات متحده
circumscribed
محدود شده است
متمایز
exclusive
انحصاری
بیان
imperfect
ناقص
minimal
حداقل
partial
جزئي
فقیر
اندک
مشخص شده
specified
کوچک
غیر جامع
uncomprehensive
قطعی
definite
تعیین کنند
determinate
صریح
explicit