necessary
necessary - لازم است
adjective - صفت
UK :
US :
چیزی که لازم است چیزی است که شما باید داشته باشید یا باید انجام دهید
برای توصیف چیزی که باید داشته باشید یا انجام دهید استفاده می شود
بسیار مهم و ضروری است، به ویژه برای سالم بودن، موفق بودن و غیره
بسیار مهم و ضروری است، به ویژه برای جلوگیری از مشکلات جدی
اگر چیزی اجباری است، به دلیل یک قانون یا قانون باید آن را انجام دهید
if something is obligatory, you must do it because of a rule or law. Obligatory is more formal than compulsory
اگر چیزی واجب است، باید به دلیل یک قانون یا قانون آن را انجام دهید. واجب بیشتر رسمی است تا اجباری
if something is mandatory, you must do it because it is the law. Mandatory is more formal than compulsory and sounds stronger
اگر چیزی اجباری است، باید آن را انجام دهید زیرا این قانون است. اجباری بیشتر رسمی است تا اجباری و قوی تر به نظر می رسد
چیزهای ضروری آنهایی هستند که برای انجام کاری باید داشته باشید
برای دستیابی به یک نتیجه خاص مورد نیاز است
used in negatives and questions to show that you disapprove of something and do not think it should be used or done
در موارد منفی و سوالات برای نشان دادن اینکه شما چیزی را تایید نمی کنید و فکر نمی کنید باید از آن استفاده یا انجام شود استفاده می شود
A necessary evil is something unpleasant that must be accepted in order to achieve a particular result
شر ضروری چیزی ناخوشایند است که برای رسیدن به نتیجه ای خاص باید پذیرفت
Necessary can be used in negatives and questions to show that you disapprove of something and do not think it should be done
از ضروری می توان در منفی ها و سؤالات استفاده کرد تا نشان دهد شما کاری را قبول ندارید و فکر نمی کنید باید انجام شود.
او توضیح داد که چرا تغییر لازم است.
در صورت لزوم لایه دوم اضافه کنید.
جنی به کاترین گفت که از این موضوع آگاه باشد و در صورت لزوم هر ایرادی را اصلاح کند.
رایانه به اندازه کتاب های درسی در مدارس ضروری است.
They also make any necessary criticisms and suggestions more easily acceptable when they are offered.
آنها همچنین هر گونه انتقاد و پیشنهاد لازم را در صورت ارائه به راحتی قابل قبول می کنند.
مدارک لازم را تهیه کرد و به او تحویل داد.
چربی های موجود در رژیم غذایی ما هم برای گرما و هم برای انرژی لازم هستند.
دکتر می گوید ممکن است لازم باشد عمل کنم.
This was clearly necessary for their analysis since it allowed them to aggregate data over different drivers.
این به وضوح برای تجزیه و تحلیل آنها ضروری بود زیرا به آنها اجازه می داد داده ها را روی درایورهای مختلف جمع آوری کنند.
بنابراین، دو برابر شدن زیاد در توتی ضروری است.
در حین انجام تعمیرات، بسته شدن استخر ضروری خواهد بود.
On his eighteenth birthday his parents had believed it necessary to commit the act that would decisively save their only child.
در روز تولد هجده سالگی او، والدینش معتقد بودند که لازم است عملی را انجام دهند که قاطعانه تنها فرزندشان را نجات دهد.
اما یک قدم دیگر به عقب بردارید و دیگر نیازی به حفظ گونه نیست.
در صورت لزوم مجبور می شویم تعدادی از افراد خارجی را برای اتمام کار استخدام کنیم.
ممکن است نیاز به خرید یک دستگاه جدید باشد.
به نظر نمی رسد که ما ملاقات کنیم.
غذا برای بقا ضروری است.
هماهنگی های لازم را انجام خواهم داد.
تغییر رادیکال گامی ضروری برای اصلاحات بود.
در صورت نیاز می توانید در منزل با من تماس بگیرید.
فقط در مواقع ضروری از ماشین خود استفاده کنید.
در صورت لزوم می توان تغییرات را به راحتی انجام داد.
او تخصص لازم برای اجرای آن را دارد.
مصمم بودم که بیش از آنچه به شدت لازم بود در بیمارستان نمانم.
This is a necessary consequence of progress.
این یک پیامد ضروری پیشرفت است.
شرط لازم برای کاهش شدید تقاضا، سقوط گسترده اعتماد است.
از دست دادن شغل به عنوان یک شر ضروری در مبارزه با تورم تلقی می شود.
او ویژگی های لازم برای یک معلم موفق را دارد.
مالک اقدامات لازم برای اطمینان از ایمنی ساکنان را انجام نداده است.
هر گونه تغییری که لازم می دانید انجام دهید.
هوای سرد حفاظت از محصولات را ضروری کرده است.
این اقدامات در صورت لزوم توسط ارتش اعمال خواهد شد.
ما اینجا هستیم تا در صورت لزوم کمک و حمایت کنیم.
ممکن است لازم باشد هر از گاهی چرخ ها را دوباره تنظیم کنید.
مدارک لازم برای کار با افراد زیر پنج سال
او فاقد مهارت های لازم برای کار است.
من زمان زیادی ندارم بنابراین بیشتر از حد لازم نمی مانم.
فقط آنچه لازم است را انجام دهید و سپس بروید.
در صورت لزوم، ما همیشه می توانیم تاریخ سفر خود را تغییر دهیم.
آیا حضور همه ما در جلسه امروز عصر ضروری است؟
ما نمی خواهیم چمدانی بیش از حد لازم با خود ببریم.
فکر نمیکنم در نمایشی که بچهها میتوانند تماشا کنند، چنین زبانی لازم نیست.
آیا واقعاً لازم بود این حرف را بزنی؟
چمدانی بیش از حد لازم نبرید.
required
ضروری
ضروری است
needed
مورد نیاز است
requisite
مورد نیاز
حیاتی
indispensable
مطالبه کرد
needful
مهم
demanded
کلید
مرکزی
دارای اهمیت
ذاتی
consequential
باید داشته باشد
intrinsic
محوری
must-have
همه چیز مهم
pivotal
هسته
all-important
بحرانی
انتگرال
مناسب
integral
فراخوانده شد
necessitous
اولویت بالا
ابتدایی
called for
ماهوی
high-priority
همه مهم
inherent
پایه ای
innate
الزام آور
rudimentary
خط پایین
substantive
binding
bottom-line
unnecessary
غیر ضروری
inessential
غیر قابل مصرف
nonessential
بی نیاز
dispensable
پیرامونی
needless
زائد
peripheral
زیادی
redundant
بی اهمیت
superfluous
ناموجه
unessential
قابل مصرف
unimportant
اتفاقی
unneeded
ناچیز
unwarranted
غیر مرتبط
expendable
غیر اجباری
incidental
بیهوده
inconsequential
ثانوی
insignificant
مازاد
irrelevant
بلا استفاده
noncompulsory
قابل اجتناب
non-essential
لوازم آرایشی
pointless
اختیاری
secondary
خارجی
surplus
بیرونی
trivial
بی تفاوتی
unrequired
useless
avoidable
cosmetic
discretionary
extraneous
extrinsic
gratuitous