rule
rule - قانون
noun - اسم
UK :
US :
خط كش
حکم می کند
بی نظمی
یاغی، سرکش
حکومت کرد
رد کردن
an official instruction that says how things must be done or what is allowed, especially in a game organization or job
یک دستورالعمل رسمی که می گوید چگونه کارها باید انجام شود یا چه چیزی مجاز است، به ویژه در یک بازی، سازمان یا شغل
در یک موقعیت خاص چه کاری باید انجام دهید، یا بیانیه ای در این مورد
چیزی که طبیعی است یا معمولاً درست است
حکومت یک کشور یا منطقه توسط گروه خاصی از مردم یا با استفاده از یک سیستم خاص
a statement about what is usually allowed in a particular system such as the grammar of a language or a science
بیانیه ای در مورد آنچه معمولاً در یک سیستم خاص مجاز است، مانند دستور زبان یک زبان یا یک علم
a ruler
یک خط کش
an instruction that says what people are allowed to do or not allowed to do for example in a game school or company
دستورالعملی که می گوید افراد مجاز به انجام چه کارهایی هستند، مثلاً در یک بازی، مدرسه یا شرکت
یک قانون رسمی که همه افراد در یک کشور، شهر یا ایالت باید از آن پیروی کنند
یک قانون یا دستور رسمی، که بخشی از مجموعه قوانینی است که توسط یک دولت یا سازمان وضع شده است
یک قانون رسمی که کارهای مردم را محدود می کند
قوانین یا دستورالعمل هایی در مورد بهترین راه برای انجام کاری
مجموعه ای از قوانینی که افراد یا سازمان ها موافقت می کنند که از آنها اطاعت کنند اما مجبور به اطاعت از آنها نیستند
قانونی که رسماً به تصویب مجلس، شورا و غیره رسیده و مکتوب شده باشد
قانونی که توسط یک شهر یا شهرک وضع شده و فعالیتی را ممنوع یا محدود می کند
داشتن قدرت رسمی برای کنترل یک کشور و مردمی که در آنجا زندگی می کنند
اگر احساس یا تمایلی بر کسی حاکم باشد، تأثیری قدرتمند و کنترلکننده بر اعمال او میگذارد
تصمیم گیری رسمی در مورد چیزی، به ویژه یک مشکل قانونی
برای کشیدن خط با استفاده از خط کش یا لبه مستقیم دیگر
یک دستورالعمل رسمی که می گوید کارها چگونه باید انجام شود یا چه چیزی مجاز است
the government of a country by a particular group of people or using a particular system
حکومت یک کشور توسط گروه خاصی از مردم یا با استفاده از یک سیستم خاص
to work less quickly or effectively than usual but without breaking your employer’s rules, as a protest
به عنوان اعتراض، سریعتر یا موثرتر از حد معمول کار کنید، اما بدون نقض قوانین کارفرمای خود
اتفاق عادی یا معمولی بودن در یک موقعیت
داشتن قدرت رسمی برای کنترل یک کشور یا سازمان
یک اصل یا دستورالعمل پذیرفته شده که بیان می کند کارها چگونه هستند یا باید انجام شوند و به شما می گوید که مجاز به انجام چه کارهایی هستید یا نه
an accepted principle or instruction that states the way things are or should be done, and tells you what you are allowed or are not allowed to do
دوره زمانی که طی آن شخص یا گروه خاصی کنترل یک کشور را در دست دارد
کنترل یا مسئول چیزی مانند یک کشور باشد
مهم ترین و کنترل کننده ترین تأثیر بر کسی بودن
برای تصمیم گیری رسمی
کشیدن خط مستقیم با استفاده از چیزی که لبه مستقیم دارد
وضعیت معمول
او قوانین سختگیرانه ای را برای مستاجرانش وضع کرد، از جمله پرداخت سریع اجاره بها.
قوانین گلف/تنیس/فوتبال
پیروی کردن/اطاعت از یک قانون
شکستن/نقض یک قانون
برای اجرا / اعمال یک قانون
شما نمی توانید فقط قوانین را مطابق با خودتان تغییر دهید.
خلاف تمام قوانین و مقررات است.
These products are banned under international rules.
این محصولات طبق قوانین بین المللی ممنوع هستند.
این موضوع قوانینی را که کتابخانه بر اساس آن کار می کند توضیح می دهد.
قوانین نانوشته جامعه بزرگسالان (= که همه می فهمند)
قوانین رویه/رفتار (= گفتن اینکه چگونه کاری باید انجام شود)
قوانین جدید حاکم بر حقوق بازنشستگی از سال آینده اجرایی می شود.
Normal competition rules apply.
قوانین عادی رقابت اعمال می شود.
طبق قوانین بازی، باید یک نوبت را از دست بدهید.
قوانین اساسی گرامر
قاعده تشکیل جمع چیست؟
اولین قانون این است که با مصاحبه کننده خود تماس چشمی برقرار کنید.
این چند قانون ساده را دنبال کنید و راه اشتباهی نخواهید رفت.
هیچ قانون سخت و سریعی برای برنامه ریزی وعده های غذایی سالم وجود ندارد.
او این را یک قانون می داند که هرگز پول قرض نکند.
زمستان های سرد اینجا استثنا هستند تا قاعده (= نادر هستند).
military/civilian/democratic rule
حکومت نظامی / غیرنظامی / دموکراتیک
قانون 1972 حاکمیت مستقیم وست مینستر را تحمیل کرد.
این کشور هنوز تحت حاکمیت استعماری بود.
حکومت اکثریت (= حکومت حزب سیاسی که اکثر مردم به آن رای داده اند)
من طبق قانون زود به رختخواب می روم.
به عنوان یک قانون کلی، روغن های گیاهی برای شما بهتر از چربی های حیوانی هستند.
آیا آنها نمی توانستند قوانین را تغییر دهند و ما را بدون بلیط وارد کنند؟
Most electronics companies have not done well this year but ours is the exception that proves the rule.
اکثر شرکت های الکترونیکی امسال عملکرد خوبی نداشته اند، اما شرکت ما استثنایی است که این قاعده را ثابت می کند.
اگر وام می خواست باید طبق قوانین بانک بازی می کرد.
دموکراسی و حاکمیت قانون هنوز در کشور استوار نشده است.
دولت
مدیریت
قدرت
کنترل
jurisdiction
صلاحیت قضایی
فرمان
رژیم
سلطنت کنند
reign
جهت
رهبری
تاب خوردن
sway
نفوذ
برتری
supremacy
سلطه
ascendancy
حکومت
dominion
تسلط
governance
حق حاکمیت
mastery
امپراتوری
sovereignty
هژمونی
domination
دوران بارداری
empire
صعود
hegemony
راج
regnancy
هنگ
ascendency
حاکمیت
dominance
تصدی
raj
گرفتن
regimen
regiment
sovranty
tenure
grip
subordination
تابعیت
submission
ارسال
compliance
انطباق
obedience
اطاعت
submissiveness
تسلیم بودن
deference
احترام
tractability
قابلیت کشش
docility
مطیع بودن
biddability
مناقصه پذیری
passivity
انفعال
servility
نوکری
subjection
رضایت
subservience
مطابقت
acquiescence
ارائه
conformity
obeisance
submitting
تسلیم شدن
obeisance
چکمه زدن
yielding
نرمی
bootlicking
وسواس
meekness
عدم مقاومت
obsequiousness
تعظیم
nonresistance
شکست گرایی
bowing
ناتوانی
defeatism
ضعف
non-resistance
ناتوانی جنسی
powerlessness
حقارت
weakness
impotence
inferiority
incapacity
impotency