majority
majority - اکثریت
noun - اسم
UK :
US :
بیشتر افراد یا چیزهای یک گروه
if one person or group wins a majority in an election they win more votes than other people or groups
اگر یک فرد یا گروه اکثریت را در یک انتخابات به دست آورد، آرای بیشتری نسبت به افراد یا گروه های دیگر به دست می آورد
سنی که شخصی به طور قانونی بالغ می شود
اکثر افراد یا چیزها در یک گروه خاص
the difference between the number of votes gained by the winning party or person in an election and the number of votes gained by the other parties or people
تفاوت بین تعداد آرای کسب شده توسط حزب یا شخص برنده در یک انتخابات و تعداد آرای کسب شده توسط احزاب یا افراد دیگر
سنی که در آن شخصی به طور قانونی به یک بزرگسال مسئول تبدیل می شود
قبلاً می گفت که شخصی بیش از نیمی از سهام یک شرکت را در اختیار دارد
عدد بزرگتر یا قسمتی از چیزی
in an election the difference in the number of votes between the winning person or group and the one that comes second
در یک انتخابات، تفاوت در تعداد آرا بین فرد یا گروه برنده و گروه دوم
سنی که به طور قانونی بالغ می شوید
بیش از نیمی از تعداد یا مقدار کل؛ بخش بزرگتر چیزی
A majority is also the difference in the number of votes in an election between the winning person or group and the one that has the second highest number
اکثریت نیز تفاوت در تعداد آرا در یک انتخابات بین فرد یا گروه برنده و گروهی است که بیشترین تعداد را دارد.
تفاوت بین تعداد آرای دریافت شده توسط یک حزب سیاسی، گروه و غیره که در یک انتخابات یا بحث برنده می شود و احزاب یا گروه هایی که بازنده می شوند.
the difference between the number of votes received by a political party group etc. that wins an election or discussion and the parties or groups that lose
سنی که در آن شخصی از نظر قانونی بالغ در نظر گرفته می شود
برای اشاره به وضعیتی استفاده می شود که یک شخص یا سازمان بیش از هر سهامدار دیگری در یک شرکت سهام دارد و به اندازه ای است که کنترل شرکت را در اختیار داشته باشد.
used to refer to the situation when a person or organization owns more shares in a company than any other shareholder, and enough to be in control of the company
از سال 1879، قوانین مجلس نمایندگان اکثریت رای دهندگان به یک نامزد مجزا را برای انتخاب رئیس مجلس ملزم کرده است.
Since 1879, House rules have required a majority of those voting for a distinct candidate to elect a speaker.
نامزد حزب کارگر که از یک برنامه صلحطلبانه حمایت میکرد، اکثریت بزرگ محافظهکاران را در کرسی که قبلاً در اختیار حزب کارگر نبوده بود، معکوس کرد.
The Labour candidate advocating a pacifist programme, reversed a large Conservative majority in a seat never before held by Labour.
و اکنون رای دهندگان اصلاحات را با اکثریت غیرمنتظره بزرگ انتخاب کرده اند.
با این حال، برای اکثریت کسانی که در نهایت زودتر بازنشسته شدند، به نظر می رسد که تعدیل نیرو عامل تعیین کننده بوده است.
However for the majority of those that eventually retired early redundancy appears to have been the deciding factor.
با این حال، شکی وجود ندارد که اکثریت مراجع موافق بررسی معقول بودن در زمان عقد قرارداد هستند.
However there is no doubt that the majority of authorities do favour an examination of reasonableness at the time of contracting.
این کنوانسیون نیاز به اجماع داشت، در حالی که کنوانسیون دامپینگ لندن قطعنامه های خود را با اکثریت دو سوم تصویب می کند.
That convention needed a consensus while the London Dumping Convention adopts its resolutions by a two-thirds majority.
در همین حال، سنا رای داد اما نتوانست دو سوم اکثریت را در مورد بودجه متعادل و اصلاحیه های هتک حرمت پرچم به دست آورد.
Meanwhile the Senate voted but failed to get a two-thirds majority on the balanced budget and flag desecration amendments.
برای نادیده گرفتن حق وتو، اکثریت دوسوم لازم است.
اکثریت قریب به اتفاق کودکان تمام یا بخشی از دوره ابتدایی را به مدرسه میروند.
اکثر افراد مصاحبه شونده تلویزیون را به رادیو ترجیح می دهند.
اکثریت موافق ممنوعیت استعمال دخانیات بودند.
این درمان در اکثریت قریب به اتفاق بیمارستان ها در دسترس نیست.
اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان مرد بودند.
نشان دادن / شکل دادن / تشکیل / شامل اکثریت کسی / چیزی
In the nursing profession women are in the majority.
در حرفه پرستاری زنان در اکثریت هستند.
این دارو در اکثر موارد باعث تسکین درد قابل توجهی شد.
تصمیم اکثریت (= تصمیمی که بر اساس آنچه اکثر مردم می خواهند تصمیم گیری می شود)
ما با اکثریت آرا تصمیم می گیریم.
نظر/نظر اکثریت
او با اکثریت ۷۴۹ آرا انتخاب شد.
The resolution was carried by a huge majority.
این قطعنامه با اکثریت عظیمی تصویب شد.
آنها اکثریت زیادی نسبت به نزدیکترین رقبای خود داشتند.
آنها اکثریت واضح (= اکثریت بزرگ) در پارلمان دارند.
برنده شدن/به دست آوردن/به دست آوردن/تامین اکثریت
بدون این تغییر، کری اکثریت مردمی یک میلیون رای را داشت.
سن بلوغ در بریتانیا از 21 سال به 18 سال در سال 1970 کاهش یافت.
انگلیسی زبانان اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند.
او در انتقاد از اصلاحات دولت به اکثریت پیوست.
در جمعیت عمومی، راست دست ها در اکثریت هستند.
نظرسنجی ها نشان می دهد که اکثریت از تغییر قانون حمایت می کنند.
این شرکت فرانسوی اکثریت سهام زنجیره خرده فروشی را در اختیار دارد.
رهبر حزب اکثریت در مجمع به عنوان نخست وزیر خدمت می کند.
جمهوری خواهان اکثریت خود را هم در مجلس نمایندگان و هم در سنا افزایش دادند.
آنها نتوانستند دو سوم اکثریت لازم را کسب کنند.
برای حکومت مؤثر، او به اکثریت کاری در کنگره نیاز دارد.
اکثر کارکنان دارای مدرک دانشگاهی هستند.
اکثریت زیادی از مردم حکم اعدام را تایید می کنند.
در بریتانیا زنان در اکثریت هستند.
The Democratic candidate won by a narrow/large majority.
نامزد دموکرات با اکثریت محدود/عمده پیروز شد.
سن بلوغ
bulk
فله
جرم
preponderance
برتری
predominance
غلبه
generality
عمومیت
وزن
بدن
اکثر
plurality
کثرت
masses
توده ها
بهترین قسمت
بخش بهتر
greater part
بخش بزرگتری
larger number
تعداد بزرگتر
larger part
بخش بزرگتر
بدنه اصلی
superiority
تعداد بیشتر
greater number
سهم شیر
lion's share
بخش اصلی
بخش عمده ای
بیش از نیمی
اصلی
ضربه
brunt
تقریبا همه
هسته
سنگین
staple
رئیس
heft
تقریبا تمام