approve

base info - اطلاعات اولیه

approve - تایید

verb - فعل

/əˈpruːv/

UK :

/əˈpruːv/

US :

family - خانواده
approval
تصویب
disapproval
رد
approving
تایید کردن
disapproving
عدم تایید
approved
تایید شده
disapprove
رد کردن
approvingly
با تایید
disapprovingly
با مخالفت
google image
نتیجه جستجوی لغت [approve] در گوگل
description - توضیح
  • to officially accept a plan proposal etc


    پذیرش رسمی یک طرح، پیشنهاد و غیره


  • فکر کردن به اینکه کسی یا چیزی خوب، درست یا مناسب است


  • تصویب یک قانون یا پیشنهاد به ویژه از طریق رأی گیری

  • to make a written agreement official by signing it


    تا با امضای آن قرارداد کتبی رسمی شود


  • تأیید چیزی بدون اینکه واقعاً در مورد آن فکر کنید - برای نشان دادن عدم تأیید استفاده می شود


  • داشتن نظر مثبت نسبت به کسی یا چیزی


  • پذیرفتن، اجازه دادن یا موافقت رسمی با چیزی


  • داشتن نظر خوب نسبت به کسی یا چیزی

  • to accept or allow something officially


    پذیرفتن یا اجازه دادن چیزی به طور رسمی

  • Don will only buy the motorcycle if his parents approve.


    دان فقط در صورت تایید والدینش موتور سیکلت را می خرد.

  • Some women do not join unions because their husbands do not approve.


    برخی از زنان به دلیل عدم رضایت شوهرانشان به اتحادیه نمی پیوندند.

  • The Senate approved a plan for federal funding of local housing programs.


    سنا طرحی را برای تأمین مالی برنامه های مسکن محلی از سوی فدرال تصویب کرد.

  • He said the proposals would have to be approved by the engineering department.


    وی گفت: این پیشنهادات باید به تایید معاونت مهندسی برسد.

  • In the Watergate scandal obstruction of justice was number one in the articles of impeachment approved by the House Judiciary Committee.


    در رسوایی واترگیت، ممانعت از اجرای عدالت شماره یک در مواد استیضاح مصوب کمیته قضایی مجلس نمایندگان بود.


  • با فرض تایید بخش، می توانم یک یا دو داستان بگویم.

  • Bob doesn't approve of alcohol.


    باب الکل را تایید نمی کند.

  • Do you approve of doctors using human embryos for research?


    آیا استفاده پزشکان از جنین انسان برای تحقیق را تایید می کنید؟

  • By the time she finished, her father would surely have approved of her work.


    وقتی کارش تمام شد، مطمئناً پدرش کار او را تأیید می کرد.

  • Forty percent of registered voters approved of Senator Campbell.


    چهل درصد از رای دهندگان ثبت نام شده سناتور کمبل را تایید کردند.

  • I was surprised that Mom seemed to approve of Tracy's new boyfriend.


    تعجب کردم که مامان دوست پسر جدید تریسی را تایید می کند.

  • In 1994, voters there approved Proposition 187, which restricts education health and other state services to illegal aliens.


    در سال 1994، رای دهندگان آنجا پیشنهاد 187 را تصویب کردند که آموزش، بهداشت و سایر خدمات دولتی را به بیگانگان غیرقانونی محدود می کند.

  • Congress voted not to approve the President's plans for cutting the arms budget.


    کنگره با طرح های رئیس جمهور برای کاهش بودجه تسلیحاتی موافقت نکرد.


  • شورای تحقیقات پزشکی اعلام کرد که نمی تواند استفاده از داروی جدید را بدون آزمایشات بیشتر تایید کند.

  • Kwalwasser drafted a reorganization plan for his office that the board of education approved Tuesday.


    کوالواسر طرحی برای سازماندهی مجدد دفتر خود تهیه کرد که هیئت آموزش آن را روز سه شنبه تصویب کرد.

example - مثال
  • I told my mother I wanted to leave school but she didn't approve.


    به مادرم گفتم می‌خواهم مدرسه را ترک کنم، اما او قبول نکرد.

  • Do you approve of my idea?


    آیا شما ایده من را تایید می کنید؟

  • She didn't quite approve of the way he was running things.


    او کاملاً روشی را که او کارها را اداره می کرد تأیید نمی کرد.

  • She doesn't approve of me leaving school this year.


    او قبول نمی کند که من امسال مدرسه را ترک کنم.

  • She doesn't approve of my leaving school this year.


    او امسال ترک تحصیل من را تایید نمی کند.

  • The committee unanimously approved the plan.


    این کمیته به اتفاق آرا این طرح را تصویب کرد.

  • We hope that the proposals will soon be approved by the committee.


    امیدواریم به زودی این پیشنهادات به تصویب کمیته برسد.

  • to approve a bill/application


    برای تصویب لایحه/برنامه

  • They approved the creation of a human resources development centre.


    آنها ایجاد مرکز توسعه منابع انسانی را تصویب کردند.

  • His appointment has not been formally approved yet.


    انتصاب او هنوز به طور رسمی تایید نشده است.

  • The Legislature narrowly approved an amendment to the Massachusetts Constitution.


    قوه مقننه اصلاحیه قانون اساسی ماساچوست را به طور محدود تصویب کرد.

  • The committee has approved the compensation package.


    این کمیته بسته جبران خسارت را تصویب کرده است.

  • The course is approved by the Department for Education.


    این دوره توسط وزارت آموزش و پرورش تایید شده است.

  • This medicine is not approved for use in children.


    این دارو برای استفاده در کودکان تایید نشده است.

  • The chemical has never been federally approved as a pesticide.


    این ماده شیمیایی هرگز به عنوان آفت کش مورد تایید فدرال قرار نگرفته است.

  • The auditors approved the company's accounts.


    حسابرسان حساب های شرکت را تایید کردند.


  • من شخصا موافق نیستم اما حاضرم با آن زندگی کنم.

  • He didn't say anything but I could tell from the look on his face that he didn't approve.


    چیزی نگفت اما از قیافه اش متوجه شدم که تایید نمی کند.


  • من این تست های جدید را بسیار تایید می کنم.

  • I wholeheartedly approve of his actions.


    من از صمیم قلب کار او را تایید می کنم.

  • I don't think your mother would approve of this behaviour, do you?


    فکر نمی کنم مادرت این رفتار را تایید کند، نه؟

  • He agreed to let me go early.


    قبول کرد که زودتر برم.

  • They accepted the court’s decision.


    رای دادگاه را پذیرفتند.

  • She just goes along with everything he suggests.


    او فقط با هر چیزی که او پیشنهاد می کند همراهی می کند.

  • She finally consented to answer our questions.


    بالاخره رضایت داد که به سوالات ما پاسخ دهد.

  • She doesn't approve of my friends.


    او دوستان من را تایید نمی کند.

  • He doesn't approve of smoking.


    او سیگار کشیدن را تایید نمی کند.

  • I thoroughly approve of what the government is doing.


    من کاملاً کاری را که دولت انجام می دهد تأیید می کنم.

  • We had to wait months for the council to approve our plans to extend the house.


    ماه ها باید منتظر می ماندیم تا شورا برنامه های ما برای تمدید خانه را تصویب کند.

  • The court approved the sale of the property.


    دادگاه فروش ملک را تایید کرد.

  • I wish my mother approved of my friends.


    کاش مادرم دوستانم را تایید می کرد.

synonyms - مترادف

  • تایید کنید


  • تایید


  • تحریم

  • authoriseUK


    autoriseUK

  • authorizeUS


    autorizeUS

  • bless


    برکت دادن

  • ratify


    تصویب کنید

  • endorse


    تایید و امضا


  • عبور

  • mandate


    دستور

  • validate


    تایید اعتبار


  • موافق به


  • اجازه


  • دومین

  • warrant


    حکم


  • مدافع

  • approbate


    تایید کردن

  • licenceUS


    مجوز ایالات متحده

  • licenseUK


    مجوز انگلستان


  • مجوز


  • توصیه

  • uphold


    حفظ کردن


  • بازگشت


  • روشن

  • countenance


    صورت

  • accredit


    اعتبار

  • finaliseUK


    نهایی انگلستان

  • finalizeUS


    نهایی کردن ایالات متحده

  • formaliseUK


    formaliseUK

  • formalizeUS


    رسمی کردن ایالات متحده

  • homologate


    همولوگ کردن

antonyms - متضاد
  • disallow


    اجازه ندادن

  • veto


    وتو


  • انکار

  • discourage


    دلسرد کردن


  • رد کردن

  • disapprove


    کاهش می یابد


  • رد


  • ممنوع کردن


  • منع

  • ban


    ممنوع کرده است

  • forbid


    مخالفت کنند

  • prohibit


    منفی


  • مخالف بودن

  • repudiate


    پایین آوردن


  • جلوگیری کردن


  • باطل کردن


  • لغو


  • اعتراض

  • invalidate


    نفی کردن

  • revoke


    مسدود کردن


  • طرد کردن

  • negate


    مانع شود


  • تناقض دارند

  • spurn


    مخالفت

  • hinder


    صرف نظر کردن

  • rebuff


    متوقف کردن

  • contradict


    اختلاف نظر

  • dissent


  • renounce




لغت پیشنهادی

friendly

لغت پیشنهادی

orbiting

لغت پیشنهادی

irony