approve
approve - تایید
verb - فعل
UK :
US :
رد
تایید کردن
عدم تایید
تایید شده
رد کردن
با تایید
با مخالفت
پذیرش رسمی یک طرح، پیشنهاد و غیره
فکر کردن به اینکه کسی یا چیزی خوب، درست یا مناسب است
تصویب یک قانون یا پیشنهاد به ویژه از طریق رأی گیری
تا با امضای آن قرارداد کتبی رسمی شود
تأیید چیزی بدون اینکه واقعاً در مورد آن فکر کنید - برای نشان دادن عدم تأیید استفاده می شود
داشتن نظر مثبت نسبت به کسی یا چیزی
پذیرفتن، اجازه دادن یا موافقت رسمی با چیزی
داشتن نظر خوب نسبت به کسی یا چیزی
پذیرفتن یا اجازه دادن چیزی به طور رسمی
دان فقط در صورت تایید والدینش موتور سیکلت را می خرد.
برخی از زنان به دلیل عدم رضایت شوهرانشان به اتحادیه نمی پیوندند.
سنا طرحی را برای تأمین مالی برنامه های مسکن محلی از سوی فدرال تصویب کرد.
وی گفت: این پیشنهادات باید به تایید معاونت مهندسی برسد.
In the Watergate scandal obstruction of justice was number one in the articles of impeachment approved by the House Judiciary Committee.
در رسوایی واترگیت، ممانعت از اجرای عدالت شماره یک در مواد استیضاح مصوب کمیته قضایی مجلس نمایندگان بود.
با فرض تایید بخش، می توانم یک یا دو داستان بگویم.
باب الکل را تایید نمی کند.
آیا استفاده پزشکان از جنین انسان برای تحقیق را تایید می کنید؟
وقتی کارش تمام شد، مطمئناً پدرش کار او را تأیید می کرد.
چهل درصد از رای دهندگان ثبت نام شده سناتور کمبل را تایید کردند.
تعجب کردم که مامان دوست پسر جدید تریسی را تایید می کند.
In 1994, voters there approved Proposition 187, which restricts education health and other state services to illegal aliens.
در سال 1994، رای دهندگان آنجا پیشنهاد 187 را تصویب کردند که آموزش، بهداشت و سایر خدمات دولتی را به بیگانگان غیرقانونی محدود می کند.
کنگره با طرح های رئیس جمهور برای کاهش بودجه تسلیحاتی موافقت نکرد.
The Medical Research Council said it could not approve the use of the new drug without further tests.
شورای تحقیقات پزشکی اعلام کرد که نمی تواند استفاده از داروی جدید را بدون آزمایشات بیشتر تایید کند.
Kwalwasser drafted a reorganization plan for his office that the board of education approved Tuesday.
کوالواسر طرحی برای سازماندهی مجدد دفتر خود تهیه کرد که هیئت آموزش آن را روز سه شنبه تصویب کرد.
به مادرم گفتم میخواهم مدرسه را ترک کنم، اما او قبول نکرد.
آیا شما ایده من را تایید می کنید؟
او کاملاً روشی را که او کارها را اداره می کرد تأیید نمی کرد.
او قبول نمی کند که من امسال مدرسه را ترک کنم.
او امسال ترک تحصیل من را تایید نمی کند.
این کمیته به اتفاق آرا این طرح را تصویب کرد.
امیدواریم به زودی این پیشنهادات به تصویب کمیته برسد.
برای تصویب لایحه/برنامه
آنها ایجاد مرکز توسعه منابع انسانی را تصویب کردند.
His appointment has not been formally approved yet.
انتصاب او هنوز به طور رسمی تایید نشده است.
قوه مقننه اصلاحیه قانون اساسی ماساچوست را به طور محدود تصویب کرد.
این کمیته بسته جبران خسارت را تصویب کرده است.
این دوره توسط وزارت آموزش و پرورش تایید شده است.
این دارو برای استفاده در کودکان تایید نشده است.
این ماده شیمیایی هرگز به عنوان آفت کش مورد تایید فدرال قرار نگرفته است.
حسابرسان حساب های شرکت را تایید کردند.
من شخصا موافق نیستم اما حاضرم با آن زندگی کنم.
چیزی نگفت اما از قیافه اش متوجه شدم که تایید نمی کند.
من این تست های جدید را بسیار تایید می کنم.
من از صمیم قلب کار او را تایید می کنم.
فکر نمی کنم مادرت این رفتار را تایید کند، نه؟
قبول کرد که زودتر برم.
رای دادگاه را پذیرفتند.
او فقط با هر چیزی که او پیشنهاد می کند همراهی می کند.
بالاخره رضایت داد که به سوالات ما پاسخ دهد.
او دوستان من را تایید نمی کند.
او سیگار کشیدن را تایید نمی کند.
I thoroughly approve of what the government is doing.
من کاملاً کاری را که دولت انجام می دهد تأیید می کنم.
ماه ها باید منتظر می ماندیم تا شورا برنامه های ما برای تمدید خانه را تصویب کند.
دادگاه فروش ملک را تایید کرد.
کاش مادرم دوستانم را تایید می کرد.
تایید کنید
تایید
تحریم
authoriseUK
autoriseUK
authorizeUS
autorizeUS
bless
برکت دادن
ratify
تصویب کنید
endorse
تایید و امضا
عبور
mandate
دستور
validate
تایید اعتبار
موافق به
اجازه
دومین
warrant
حکم
مدافع
approbate
تایید کردن
licenceUS
مجوز ایالات متحده
licenseUK
مجوز انگلستان
مجوز
توصیه
uphold
حفظ کردن
بازگشت
روشن
countenance
صورت
accredit
اعتبار
finaliseUK
نهایی انگلستان
finalizeUS
نهایی کردن ایالات متحده
formaliseUK
formaliseUK
formalizeUS
رسمی کردن ایالات متحده
homologate
همولوگ کردن
disallow
اجازه ندادن
veto
وتو
انکار
discourage
دلسرد کردن
رد کردن
disapprove
کاهش می یابد
رد
ممنوع کردن
منع
ممنوع کرده است
forbid
مخالفت کنند
prohibit
منفی
مخالف بودن
repudiate
پایین آوردن
جلوگیری کردن
باطل کردن
لغو
اعتراض
invalidate
نفی کردن
revoke
مسدود کردن
طرد کردن
negate
مانع شود
تناقض دارند
spurn
مخالفت
hinder
صرف نظر کردن
rebuff
متوقف کردن
contradict
اختلاف نظر
dissent
renounce