appointment

base info - اطلاعات اولیه

appointment - وقت ملاقات

noun - اسم

/əˈpɔɪntmənt/

UK :

/əˈpɔɪntmənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appointment] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I've got a dental appointment at 3 o'clock.


    من ساعت 3 نوبت دندانپزشکی دارم.

  • to book/make/keep an appointment


    برای رزرو / گرفتن / قرار ملاقات

  • Do you have an appointment?


    آیا قرار ملاقات دارید؟

  • She has a doctor's appointment in twenty minutes.


    بیست دقیقه دیگه وقت دکتر داره

  • Viewing is by appointment only (= only at a time that has been arranged in advance).


    مشاهده فقط با قرار قبلی است (= فقط در زمانی که از قبل هماهنگ شده است).


  • یک دفتر قرار ملاقات

  • an appointment with my agent/doctor/specialist/consultant


    یک قرار ملاقات با نماینده / دکتر / متخصص / مشاور من


  • یک قرار ملاقات برای آزمایش خون

  • She made an appointment for her son to see the doctor.


    او برای پسرش قرار ملاقات گذاشت تا دکتر را ببیند.

  • They announced the appointments of key security officials.


    آنها انتصاب مقامات کلیدی امنیتی را اعلام کردند.


  • انتصاب کاپیتان جدید تیم انگلیس


  • انتصاب اخیر او در این پست


  • انتصاب او به عنوان مدیر

  • appointments and dismissals


    انتصاب ها و عزل ها

  • a permanent/first appointment


    یک قرار دائمی/اولین قرار ملاقات


  • این بخش برای او در انتصاب جدیدش به عنوان مدیر فروش آرزوی موفقیت کرد.

  • I would like to congratulate you on your appointment.


    من می خواهم به شما برای انتصاب شما تبریک بگویم.

  • Government ministers and other political appointments are frequently replaced.


    وزرای دولتی و سایر انتصابات سیاسی اغلب جایگزین می شوند.

  • He called without an appointment.


    بدون قرار تماس گرفت.

  • Tom has been given an appointment at the local hospital.


    تام یک قرار ملاقات در بیمارستان محلی داده شده است.

  • I assume he'll come at his usual 10 a.m. appointment time.


    فکر می‌کنم او در ساعت قرار معمولش ساعت 10 صبح بیاید.

  • I didn't know if I would get an appointment at such short notice.


    نمی‌دانستم در چنین مهلت کوتاهی قرار ملاقات می‌گیرم یا نه.

  • He failed to keep his appointment.


    او نتوانست به انتصاب خود ادامه دهد.

  • She has already broken three appointments.


    او قبلاً سه قرار ملاقات را شکسته است.

  • Patients may be charged for missed appointments.


    ممکن است برای قرار ملاقات از دست رفته هزینه از بیماران دریافت شود.

  • The hospital needs to allow more time for outpatient appointments.


    بیمارستان باید زمان بیشتری را برای قرارهای سرپایی در نظر بگیرد.

  • The board has confirmed the appointment of Howard Kendall as Sales Manager.


    هیئت مدیره انتصاب هوارد کندال به عنوان مدیر فروش را تایید کرده است.

  • The President secured the appointment of a close friend.


    رئیس جمهور انتصاب یک دوست نزدیک را تضمین کرد.

  • the first appointments to the new government


    اولین انتصابات در دولت جدید

  • He’s trying to get a job in a bank.


    او در تلاش است تا در یک بانک شغلی پیدا کند.


  • یک موقعیت ارشد در یک شرکت بزرگ

synonyms - مترادف

  • ملاقات

  • rendezvous


    میعادگاه


  • تاریخ

  • engagement


    نامزدی

  • assignation


    انتساب


  • جلسه


  • مصاحبه


  • ترتیب


  • مشاوره

  • consultation


    توییت آپ

  • tweetup


    تعهد


  • سعی کنید

  • tryst


    ثابت

  • fixture


    کنسرت

  • gig


    دعوت

  • invitation


    اسلات

  • slot


    زنگ زدن


  • هماهنگی قبلی


  • با هم بودن

  • get-together


    پذیرایی

  • reception


    حضار


  • مخاطب


  • تت تت

  • tete-a-tete


    تقابل

  • confrontation


    رویارویی


  • کارهای محوله

  • errand


    کمیسیون


  • معاینه

  • meetup


    شنیدن



antonyms - متضاد
  • discharge


    تخلیه

  • dismissal


    اخراج

  • dismission


    شلیک کردن

  • expulsion


    طرد شدن

  • firing


    امتناع

  • rejection


    تیراندازی

  • refusal


    شلیک کرد

  • gunfire


    تیراندازی کردن


  • انفجار


  • عکس ها

  • blasting


    نگه داشتن

  • shots


    دفن کردن

  • keeping


    بیکاری

  • defrocking


    حفظ

  • unemployment


  • retention


لغت پیشنهادی

melissa

لغت پیشنهادی

babying

لغت پیشنهادی

chuck