commitment
commitment - تعهد
noun - اسم
UK :
US :
قول به انجام کاری یا رفتاری خاص
سخت کوشی و وفاداری که کسی به یک سازمان، فعالیت و غیره می دهد
کاری که قول داده اید انجام می دهید یا باید انجام دهید
مقدار پولی که باید به طور منظم پرداخت کنید
استفاده از پول، زمان، افراد و غیره برای یک هدف خاص
سخت کوشی و وفاداری که کسی به یک سازمان یا فعالیت می دهد
کاری که باید انجام دهید که شما را از انجام کار دیگری باز می دارد
an amount of money that you have to pay regularly and that prevents you from spending your money on other things
مقدار پولی که باید به طور منظم پرداخت کنید و مانع از خرج کردن پولتان برای چیزهای دیگر می شود
قول یا تصمیم قطعی برای انجام کاری
تمایل به صرف زمان و انرژی خود برای کار، فعالیت یا چیزی که به آن اعتقاد دارید
کاری که باید انجام دهید یا با آن کنار بیایید و زمان شما را می گیرد
قول دادن به خود، پول، زمان و غیره برای حمایت یا خرید چیزی
قول یا تصمیم قطعی برای انجام کاری، یا واقعیت وعده دادن به چیزی
مقدار پولی که باید بپردازید یا اینکه وعده پرداخت می کنید
این واقعیت که مایل هستید زمان و انرژی خود را برای چیزی اختصاص دهید
She also brings compassion for people and a commitment to nursing, together with nursing knowledge and skills.
او همچنین دلسوزی برای مردم و تعهد به پرستاری را همراه با دانش و مهارت های پرستاری به ارمغان می آورد.
این کشور امیدوار است به تعهد 25 میلیون دلاری کمک کند.
The organization has made a commitment to plant 5,000 trees in San Francisco.
این سازمان متعهد شده است که 5000 درخت در سانفرانسیسکو بکارد.
Such dams required amounts of capital and commitment that were beyond the limits of aggregations of self-interested mortals.
چنین سدهایی مستلزم مقادیری سرمایه و تعهد بود که فراتر از محدودیتهای انباشتهای از فانیان منفعت طلب بود.
به لطف انرژی و تعهد شما، جمع آوری کمک های مالی با موفقیت بزرگی همراه بود.
Some managers are excellent leaders-they know instinctively how to engender enthusiasm and commitment for a project.
برخی از مدیران رهبران عالی هستند - آنها به طور غریزی می دانند که چگونه برای یک پروژه اشتیاق و تعهد ایجاد کنند.
رهایی از هرج و مرج را از طریق تعامل و تعهد به فرآیندهای زندگی دیدیم.
Labour needs to match its commitment to spending with innovative ideas about service delivery financing and management.
نیروی کار باید تعهد خود را به هزینه با ایده های نوآورانه در مورد ارائه خدمات، تامین مالی و مدیریت مطابقت دهد.
ازدواج باید یک تعهد مادام العمر باشد.
ازدواج، در حالت ایده آل، یک تعهد مادام العمر است.
مذاکرات صلح با لبخند و دست دادن به پایان رسید، اما بدون تعهد.
به نظر نمی رسد تعهد سازمانی در بسیاری از موارد به شانس واگذار شود.
بسیاری از والدین به دلیل داشتن تعهدات زیاد دیگر در مدارس دخالت نمی کنند.
But now as I watched him perform I regarded his political commitment with something approaching awe.
اما اکنون که اجرای او را تماشا میکردم، تعهد سیاسی او را با هیبتی نزدیک میدانستم.
The American adviser expressed America's commitment to Africa's economic development.
مشاور آمریکایی تعهد آمریکا به توسعه اقتصادی آفریقا را ابراز کرد.
ما هنوز درگیر یک بازی حدس زدن در مورد تعهد اپوزیسیون کارگری هستیم.
من آماده تعهد طولانی مدت نیستم.
آنها به تعهدات خود عمل نکرده اند.
این شرکت در طول سال ها تعهد خود را به تنوع نشان داده است.
He questioned the government's commitment to public services.
او تعهد دولت به خدمات عمومی را زیر سوال برد.
ما به دنبال تعهد قاطع از هر دو طرف هستیم.
این پروژه تعهد ما به بهبود کیفیت فضای سبز شهر را نشان می دهد.
آنها بر تعهد خود برای تلاش برای صلح تاکید کردند.
استرالیا مصمم است به تعهدات خود تحت این توافق عمل کند.
He has demonstrated exceptional commitment and dedication.
او تعهد و فداکاری استثنایی از خود نشان داده است.
commitment to education/democracy/social justice
تعهد به آموزش/دموکراسی/عدالت اجتماعی
همه از این سطح از تعهد راضی نخواهند بود.
او به خاطر عدم تعهدش مورد انتقاد قرار گرفت.
او برای یک ماه آینده مشغول فیلمبرداری است.
زنان اغلب مجبورند کار را با تعهدات خانوادگی خود کنار بگذارند.
دیگر نمی خواهم تعهدی بپذیرم.
گرفتن وام مسکن یک تعهد مالی بزرگ است.
the commitment of resources to education
تعهد منابع به آموزش
دستیابی به موفقیت در این سطح مستلزم صرف زمان و انرژی است.
این شرکت تعهد بلندمدتی برای ورود به بازار آمریکا دارد.
The government avoided giving any commitments on pensions.
دولت از دادن هرگونه تعهدی در مورد حقوق بازنشستگی اجتناب کرد.
The government has managed to gain the commitment of employers to the scheme.
دولت توانسته است تعهد کارفرمایان را به این طرح جلب کند.
The president made a firm commitment to increasing spending on health.
رئیس جمهور متعهد جدی به افزایش هزینه های بهداشتی شد.
آیا دولت به تعهدات خود در زمینه کاهش آلودگی هوا عمل می کند؟
این بخشی از تعهد مستمر مزرعه به حفظ حیات وحش است.
تعهد این شرکت به ارائه کیفیت با قیمت مناسب برای موفقیت آن حیاتی بوده است.
او در حال حاضر نمیخواهد تعهد عاطفی زیادی به استیو بدهد.
یادگیری نواختن ویولن نیازمند تعهد قوی است.
his lifelong commitment to the socialist cause
تعهد مادام العمر او به آرمان سوسیالیستی
to demonstrate a commitment to human rights
برای نشان دادن تعهد به حقوق بشر
من از دیدن عدم تعهد آنها ناراحت شدم.
They all played with commitment and determination.
همه آنها با تعهد و مصمم بازی کردند.
مسئوليت
وظیفه
تعهد
بار
شارژ
engagement
نامزدی
liability
مسئولیت
imperative
امری ضروری
incumbency
تصدی
کراوات
consignment
محموله
devoir
بلعیدن
نیاز
دفتر
باید
فشار
حکم
warrant
کار
نقش
onus
کسب و کار
کار کردن
ماموریت
تابع
نگرانی
کارهای عادی و روزمره
کمیسیون
اشتغال
chore
irresponsibility
بی مسئولیتی
negligence
غفلت
noncommitment
عدم تعهد
carelessness
سهل انگاری - بی دقتی
flippancy
تلنگری
unreliability
غیر قابل اعتماد بودن
frivolity
بیهودگی
recklessness
بی پروایی
inattention
بی توجهی
imprudence
بی تدبیری
nonresponsibility
عدم مسئولیت