marriage
marriage - ازدواج
noun - اسم
UK :
US :
رابطه بین دو نفر که ازدواج کرده اند یا وضعیت ازدواج
مراسمی که در آن دو نفر با هم ازدواج می کنند
a legally accepted relationship between two people in which they live together or the official ceremony that results in this
یک رابطه قانونی پذیرفته شده بین دو نفر که در آن با هم زندگی می کنند، یا مراسم رسمی که منجر به این می شود
a type of relationship between people in which they live as married people but their relationship is not legally accepted
نوعی رابطه بین افرادی که در آن به عنوان متاهل زندگی می کنند اما رابطه آنها از نظر قانونی پذیرفته نیست
a marriage in which the partners have married not because they love each other but in order to get an advantage such as the right to live in the other partner's country
ازدواجی که در آن شرکای ازدواج نه به این دلیل که همدیگر را دوست دارند، بلکه برای به دست آوردن مزیتی مانند حق زندگی در کشور طرف مقابل ازدواج کرده اند.
ترکیبی از دو یا چند چیز
a legally accepted relationship between a man and a woman in which they live as husband and wife or the official ceremony which results in this
یک رابطه قانونی پذیرفته شده بین زن و مردی که در آن به عنوان زن و شوهر زندگی می کنند، یا مراسم رسمی که منجر به این می شود.
او گفت که او را دوست دارد، آنها گفتند که او را دوست دارند، اما به نوعی هیچ کس تاریخ ازدواج را تعیین نمی کند.
و ورود به ازدواج مستلزم تصمیم گیری انسانی است.
اکنون بیش از یک سوم ازدواج ها به طلاق ختم می شود.
شهرداری پرونده تمام تولدها، فوتها و ازدواجها را در شهرستان ثبت میکند.
بسیاری از مردم هنوز رابطه جنسی قبل از ازدواج را قبول ندارند.
After a disastrous first marriage to a young soldier Kylie didn't feel like rushing into another relationship.
پس از یک ازدواج فاجعه بار اول با یک سرباز جوان، کایلی تمایلی به شروع یک رابطه دیگر نداشت.
ازدواج اول من، با مندی، اشتباه شد، زیرا ما خیلی جوان ازدواج کردیم.
مردم من ازدواج طولانی و شادی داشته اند.
و او از کناری تماشا کرد که ازدواج او از بین رفت و تبدیل به خوراک رسوایی شد.
قابل توجه است که ما از 43 سال ازدواج در چنین درگیری جان سالم به در برده ایم.
باید سند ازدواجمان را می آوردیم تا ثابت کنیم متاهل هستیم.
او در حال حاضر دو فرزند از ازدواج قبلی دارد.
What's the secret of a successful marriage?
راز یک ازدواج موفق چیست؟
She imagines that marriage to such a man would offer mental enrichment and the opportunity for good works.
او تصور می کند که ازدواج با چنین مردی غنی سازی ذهنی و فرصتی برای کارهای خوب است.
آیا این ازدواج در زمان جنگ انجام شده است؟
این ازدواج بدون رضایت والدین عروس انجام شد.
این ازدواج در کلیسای بتل لوتری انجام شد.
ازدواج آنها در سال 1995 به طلاق منجر شد.
آیا فکر می کنید ازدواج هنوز برای جوانان مهم است؟
از هر سه ازدواج یک نفر به طلاق ختم می شود.
یک ازدواج شاد/ناشاد
تمام ازدواج های فرزندانش به طلاق ختم شد.
او از ازدواج قبلی دو فرزند دارد.
این دومین ازدواج اوست.
ازدواج همجنس گرایان اکنون در بسیاری از کشورها به رسمیت شناخته شده است.
آنها به ازدواج اعتقادی ندارند.
پدر و مادر من 30 سال ازدواج را جشن می گیرند.
اکثر مردم اکنون از ازدواج همجنس گرایان حمایت می کنند.
آنها به شدت رابطه جنسی خارج از ازدواج را تایید نمی کنند.
ازدواج آنها در یک کلیسای محلی انجام شد.
مجموعه جدید تلفیق مد و تکنولوژی است.
ازدواج یک تیم جوان و یک مربی باتجربه
من و جین از طریق ازدواج نسبت فامیلی داریم.
او از ژنرال خواستگاری دخترش را کرد.
او برونگرا در ازدواج بود.
این ازدواج تنها شش ماه به طول انجامید.
او فرزند یک ازدواج شکست خورده بود.
آنها در تلاشند تا ازدواج خود را به خاطر فرزندان حفظ کنند.
آنها از طریق ازدواج با هم مرتبط هستند.
نهاد ازدواج
شکست یک ازدواج
آقا و خانم وال شما را به ازدواج دخترشان آن با آقای توماس لی دعوت می کنند.
او می خواست در مراسم ازدواج نوه اش حضور داشته باشد.
آنها ازدواج طولانی و شادی داشتند.
او پس از فروپاشی ازدواج خود برای زندگی در ایالت دیگری رفت.
او از ازدواج اولش دو دختر دارد.
مراسم ازدواج
The court decision legalized gay/same-sex marriage (= a marriage between two people of the same sex).
تصمیم دادگاه ازدواج همجنس گرایان/همجنس گرایان (= ازدواج بین دو فرد همجنس) را قانونی کرد.
من معتقدم ازدواج یک نهاد الهی است و برای اعتبار نیازی به وضعیت قانونی ندارد.
او چندین همسر دارد، اما کشور ما همه ازدواج های او را به رسمیت نمی شناسد.
Common-law marriage (= a marriage that is not official but is accepted because the people have lived together for a very long time) is only recognized in a few states.
ازدواج عرفی (= ازدواجی که رسمی نیست اما پذیرفته شده است زیرا مردم برای مدت بسیار طولانی با هم زندگی کرده اند) فقط در چند ایالت به رسمیت شناخته شده است.
nuptials
عروسی
خواستگاری
espousal
عروس
bridal
همخوانی داشتن
ازدواج
wedlock
مراسم عروسی
اتحاد. اتصال
matrimony
جفت گیری
تک همسری
mating
تعهد دادن
monogamy
مراسم مقدس
pledging
همسر
Sacrament
کراوات
spousal
روزبزرگ
اتحادیه مدنی
سعادت عروسی
زنگ های عروسی
nuptial rites
همسران
زنگ ها
wedded bliss
شادی
wedding bells
لباس عروس
nuptial rite
ممنوعیت ها
nuptial
وابستگی
spousals
روز خوش
bells
shaadi
bridals
banns
affiancing
espousals
طلاق
antagonism
تضاد
disunion
جدایی
splitting up
تقسیم کردن
separation
جدایش، جدایی
تقسیم
زنگ تفريح
parting
فراق
شکاف
annulment
لغو
breakup
انحلال
severance
افتادن
dissolution
شکستن
split-up
جایگشت
break-up
کناره گیری
falling-out
عنصر طبیعی
انکار
permutation
بی توجهی
detachment
بیگانگی
نفاق
denial
بریدگی
neglect
khula
divorcement
متلاشی شدن
estrangement
دشمنی
disunity
جدایی رسمی
rift
فرمان nisi
khula
bust-up
feud
official separation
decree nisi