broken
broken - شکسته شده
adjective - صفت
UK :
US :
فعل ماضی شکست
به خوبی کار نمیکند
در قطعات کوچک به دلیل ضربه خوردن، افتادن و غیره
کرک شده چون تصادف کرده اید
منقطع و مستمر نیست
از نظر روحی یا جسمی بسیار ضعیف است زیرا رنج زیادی کشیده اید
اگر چیزی خراب شود، به درستی کار نمی کند
if a machine especially one used by the public is out of order it is not working for a temporary period
اگر دستگاهی، به ویژه دستگاهی که توسط عموم استفاده می شود، از کار افتاده باشد، برای مدت موقت کار نمی کند
اگر یک سیستم کامپیوتری خراب باشد، کار نمی کند
اگر یک قطعه از تجهیزات الکتریکی در حال چشمک زدن باشد، گاهی اوقات کار می کند و گاهی اوقات نه
وقتی می گویند ماشین، ماشین و غیره به درستی کار نمی کند و شما نمی دانید چرا استفاده می شود
وقتی می گویند ماشین، ماشین و غیره کاملاً خراب است و قابل تعمیر نیست استفاده می شود
ماضی شکستن
آسیب دیده، دیگر قادر به کار نیست
suffering emotional pain that is so strong that it changes the way you live usually as a result of an unpleasant event
رنج عاطفی که به قدری قوی است که شیوه زندگی شما را تغییر می دهد، معمولاً در نتیجه یک رویداد ناخوشایند
قطع شده یا مستمر نیست
destroyed or ended
نابود یا به پایان رسید
(قانون، قاعده یا قول) که رعایت نشده یا عمل نشده است
آسیب دیده یا دیگر قادر به کار نیست
بسیار ناامید یا غمگین
(از یک قانون، قاعده یا وعده) سرپیچی کرد یا عمل نکرد
آسیب دیده و دیگر قادر به کار نیست
برای توصیف قانون، قاعده یا قولی که رعایت نمی شود یا عمل نمی شود استفاده می شود
اما شریک زندگی شما به تازگی پای خود را شکسته و در خانه در حال نقاهت است.
پنجره های آلونک شکسته شده و در اثر نور انعکاس یافته ماه سیاه و ناهموار خودنمایی می کردند.
جاروبرقی ها قبل از اینکه اولین جاروبرقی را بسازند شکسته بودند.
البته دوست من قبلا قطعنامه اش را شکسته است.
وقتی سیگزورث با کپسول آتش نشانی به او برخورد کرد، گردنش شکست.
فقط در این مرحله است که می توانیم خود و دنیای شکسته خود را درمان کنیم.
Simon had broken yesterday's confidences?
سیمون اعتماد دیروز را شکسته بود؟
یک پنجره / بشقاب شکسته
پا/بازو/استخوان شکسته
تکه های شیشه شکسته
این ظرف چگونه شکسته شد؟
The TV's broken.
تلویزیون خرابه
کیسه را باز کردند و یک بطری شکسته پیدا کردند.
رای دهندگان از وعده های ناقص دولت ناامید شده اند.
ازدواج/نامزدی شکسته
یک شب خواب شکسته
یک خط سفید شکسته در سراسر جاده
او پس از شکست کسب و کارش مردی شکسته بود.
به انگلیسی شکسته صحبت کردن
منطقه ای از زمین شکسته و سنگی
من از شنیدن صدای شکسته متنفرم، اما باز هم باید بگویم، ما باید بیشتر کمک کنیم.
سیستم سازمان ملل متحد غیر قابل تعمیر است.
دندان جلویش از وسط شکسته بود.
یکی از بیماران او گربه ای بود که پایش به شدت شکسته بود.
او با بطری شکسته به مرد حمله کرد.
ساعتم شکسته.
مراقب باشید - شیشه های شکسته روی زمین وجود دارد.
او پس از مرگ همسرش مردی شکسته بود.
او سعی کرد آنچه را که اتفاق افتاده به زبان انگلیسی شکسته توضیح دهد (= به راحتی صحبت نمی شود و زیاد متوقف می شود).
نامزدی شکسته
او از یک خانه خراب می آید (= خانه ای که والدین از هم جدا شده اند).
یک وعده شکسته
دوربین من شکسته است.
یک خط شکسته
او انگلیسی بسیار شکسته صحبت می کرد.
پس از مرگ همسرش به نظر می رسید که او مردی شکسته است.
مامانم گفت عمویم دل شکسته بود (= غمگین بود چون یک عاشقانه تمام شده بود).
او بر رشته ای از رویاهای شکسته غلبه کرد تا به موفقیت دست یابد.
smashed
خرد شد
fragmented
تکه تکه شده
shattered
متلاشی شد
destroyed
نابود
demolished
تخریب شده
fractured
شکسته
ruptured
پاره شده
severed
قطع شده است
shivered
لرزید
cracked
ترک خورده
crushed
خرد شده
separated
جدا از هم
splintered
ترکیدن
burst
شکسته شد
disintegrated
شکاف
snapped
منهدم شد
ویران شده
torn
فرو ریخت
busted
پودر UK
wrecked
ایالات متحده پودر شده
crumbled
بریده شده
chipped
در بیت
collapsed
پاره پاره
pulverisedUK
در smithereens
pulverizedUS
riven
shredded
slivered
in bits
in pieces
in smithereens