split
split - شکاف
verb - فعل
UK :
US :
if a group of people splits, or if it is split people in the group disagree strongly with each other and the group sometimes divides into separate smaller groups
اگر گروهی از افراد تقسیم شود، یا اگر تقسیم شود، افراد در گروه به شدت با یکدیگر اختلاف نظر دارند و گروه گاهی اوقات به گروه های کوچکتر جداگانه تقسیم می شود.
to divide or separate something into different parts or groups, or to be divided into different parts or groups
تقسیم کردن یا جدا کردن چیزی به قسمت ها یا گروه های مختلف یا به قسمت ها یا گروه های مختلف تقسیم کردن
اگر چیزی شکافته شود، یا اگر آن را شکافتید، در یک خط مستقیم پاره می شود یا می شکند
تقسیم کردن چیزی به قسمت های جداگانه و به اشتراک گذاشتن آن بین دو یا چند نفر
ایجاد بریدگی در سر یا لب کسی در اثر افتادن یا ضربه
اگر افراد از هم جدا شوند، به ازدواج یا رابطه با یکدیگر پایان می دهند
برای ترک یک مکان به سرعت
پارگی یا ترک در چیزی که از پارچه، چوب و غیره ساخته شده است
یک اختلاف نظر جدی که یک سازمان یا گروهی از افراد را به گروه های کوچکتر تقسیم می کند
پایان یک ازدواج یا رابطه - به ویژه در روزنامه ها و مجلات استفاده می شود
روشی که در آن چیزی، به ویژه پول، بین چند نفر تقسیم می شود
جدایی یا تفاوت واضح بین دو چیز
تقسیم کردن چیزی به قسمت های جداگانه به طوری که دو یا چند نفر هر کدام بخشی را بدست آورند
تقسیم کردن یا جدا کردن چیزی به قسمت های مختلف یا تقسیم شدن به قسمت های مختلف
to divide a company’s shares into smaller units so that the value of each share is reduced and the number of shares is increased. This may be done to make it easier to buy and sell the shares
تقسیم سهام یک شرکت به واحدهای کوچکتر به طوری که ارزش هر سهم کاهش یافته و تعداد سهام افزایش یابد. این ممکن است برای سهولت خرید و فروش سهام انجام شود
to agree on a price charge etc that is exactly half-way between the one that has been offered and the one that has been asked for
توافق بر سر قیمت، هزینه و غیره که دقیقاً در نیمه راه بین قیمت پیشنهادی و مورد درخواست شده است.
the act of sharing money between a group of people organizations etc or the share that each group gets
عمل به اشتراک گذاری پول بین گروهی از افراد، سازمان ها و غیره یا سهمی که هر گروه به دست می آورد
به دو یا چند قسمت، به ویژه در امتداد یک خط خاص، (باعث به) تقسیم شدن
برای تشکیل ترک ها
If the people in an organization or group split or if something splits them they disagree and form smaller groups
اگر افراد یک سازمان یا گروه از هم جدا شوند، یا اگر چیزی آنها را از هم جدا کند، اختلاف نظر دارند و گروههای کوچکتری تشکیل میدهند.
If you split the difference you agree on a number or amount that is exactly in the middle of the difference between two other numbers or amounts.
اگر تفاوت را تقسیم کنید، بر روی عدد یا مبلغی توافق می کنید که دقیقاً در وسط تفاوت بین دو عدد یا مقدار دیگر باشد.
گفتن اطلاعات مخفی و مخرب در مورد کسی به دیگران
برای ترک یک مکان
یک سوراخ بلند و نازک در چیزی که از هم جدا شده است
a situation in which a group of people is divided into smaller groups because they disagree about something
وضعیتی که در آن گروهی از مردم به دلیل اختلاف نظر در مورد چیزی به گروه های کوچکتر تقسیم می شوند
the action of sitting on the floor with your legs straight out and flat along the floor in opposite directions
عمل نشستن روی زمین با پاهای صاف و صاف در امتداد زمین در جهت مخالف
برای تقسیم به دو یا چند قسمت، به عنوان مثال. در امتداد یک خط خاص
عامیانه شکافتن نیز به معنای ترک مکان است
یک پارگی بلند و نازک یا یک تقسیم
تقسیم کردن یا باعث تقسیم شدن به دو یا چند قسمت
if a part of an organization splits or is split from the larger organization it becomes its own independent organization
اگر بخشی از یک سازمان منشعب شود یا از سازمان بزرگتر جدا شود، به سازمان مستقل خود تبدیل می شود
او یکی از اعضای تیمی بود که اتم را در سال 1932 شکافت.
نارگیل را از وسط نصف کنید.
او کلاس را به گروه های چهار نفره تقسیم کرد.
هر فصل به دو بخش تقسیم می شود.
نتایج به طور منظم به دو گروه تقسیم شدند.
تخته سنگ به راحتی به ورقه های نازک تقسیم می شود.
اگر میخی که استفاده می کنید خیلی بزرگ باشد، این احتمال وجود دارد که چوب شکافته شود.
دوقلوهای همسان از یک تخمک بارور شده به دو قسمت می آیند.
او پولی را که به دست آورده بود با برادرش تقسیم کرد.
دو مرد توافق کردند که درآمد را تقسیم کنند.
ما یک خانه مشترک داریم و تمام صورت حساب ها را تقسیم می کنیم.
زمان او بین دفاتر لندن و پاریس تقسیم می شود.
The committee split over government subsidies.
این کمیته بر سر یارانه های دولتی دچار انشعاب شد.
نامزدی او باعث تقسیم آرای جمهوری خواهان شد.
این فرقه بیش از صد سال پیش از کلیسای مورمون جدا شد.
حزب در این مورد عمیقاً دودسته است.
این نظرسنجی نشان داد که افکار عمومی به طور مساوی در مورد این موضوع اختلاف نظر دارند.
جامعه در این وسط تقسیم شد.
لباسش در امتداد درز شکافته بود.
به من نگویید که یک شلوار دیگر شکافتی!
بالشتک شکافته شد و پرها را به همه جا فرستاد.
بسته را باز کرد و یک مشت بادام زمینی ریخت.
سرش را روی در کمد باز کرد.
به طبقه پایین افتاد و سرش را باز کرد.
چجوری لباتو شکافتی؟
این خواننده ژوئن گذشته از همسرش جدا شد.
او قصد دارد در پایان تور از گروه جدا شود.
Let's split!
بیا تقسیم کنیم!
من 200 یورو پیشنهاد دادم اما او 300 یورو می خواست. در نهایت ما تفاوت را تقسیم کردیم و 250 یورو به او پرداخت کردم.
من می خواستم زودتر بروم و ایان دیر می خواست برود، بنابراین اختلاف را تقسیم کردیم و ظهر رفتیم.
کشور بر سر اعتصاب به وسط تقسیم شد (= نیمی از آن حمایت کردند، نیمی از آن حمایت نکردند).
اشک
زنگ تفريح
برش
rip
پاره كردن
chop
تکه کردن
تقسیم کردن
hew
چو
rend
رها کردن
sever
جداسازی
slit
شکاف
cleave
شکافتن
slash
بریده بریده
ضربه محکم و ناگهانی
bisect
دو نیم کن
bust
نیم تنه
ترک
fray
نزاع
incise
بریدن
lop
lop
rive
رودخانه
shear
برشی
تکه
sunder
جدا کردن
abscind
ممتنع
dissever
متفرق کننده
fractionate
تکه تکه شدن
hack
هک کردن
halve
نصف کردن
ربع
chop up
ریز ریز کردن
جداگانه، مجزا
پیوستن
اتصال
ضمیمه کردن
رابطه، رشته
fasten
بستن
ثابت
چوب
adhere
پایبند
چسب
glue
ارتباط دادن
جوش
weld
جفت
یوغ
yoke
متحد کردن
unite
همگرا شوند
unify
ترکیب کردن
converge
فیوز
ادغام
fuse
چسباندن
merge
امن است
affix
ضمیمه
زن و شوهر
append
قفل کردن
پل
کراوات
تکان دادن
کاتنیت
hitch
گیره
catenate
پیوند متقابل
clamp
interlink