disagree
disagree - مخالف بودن
verb - فعل
UK :
US :
داشتن یا ابراز عقیده متفاوت از دیگران
if statements, numbers, or reports about the same event or situation disagree they are different from each other
اگر گزارهها، اعداد یا گزارشهای مربوط به یک رویداد یا موقعیت با یکدیگر مخالف باشند، با یکدیگر متفاوت هستند
داشتن نظر متفاوت با دیگران در مورد چیزی
if a group of people is divided or split on something some of them have one opinion and others have a completely different opinion
اگر گروهی از مردم بر سر چیزی دو دستگی یا دو دستگی داشته باشند، برخی از آنها یک نظر دارند و برخی دیگر نظر کاملاً متفاوتی دارند
اگر دو یا چند نفر در مورد چیزی اختلاف نظر داشته باشند، نظرات متفاوتی با یکدیگر در مورد آن دارند
used to say that two people have different opinions and ideas so that it is difficult for them to be friends or work together
میگفتند دو نفر عقاید و عقاید متفاوتی دارند به طوری که دوستی یا کار با هم برایشان مشکل است
می گفت که شما با نظر کسی مخالف هستید و فکر می کنید که او اشتباه می کند
ابراز مخالفت شدید با یک ایده یا با آنچه کسی گفته یا انجام داده است
علناً بگویید که با نظر رسمی یا نظری که اکثر مردم آن را قبول دارند مخالف هستید
داشتن یا ابراز عقیده متفاوت از کسی
نداشتن یک نظر، ایده و غیره
اگر دو یا چند عبارت، ایده، مجموعه اعداد و غیره با هم مخالف باشند، یکسان نیستند.
نظر متفاوتی داشته باشند یا نتوانند موافق باشند
نداشتن نظر، عقیده و غیره با کسی یا عدم موافقت با آنها
اگر دو یا چند گزارش، ایده، مجموعه اعداد و غیره با هم مخالف باشند، یکسان نیستند
بسیاری از مردم فکر می کنند که سرمایه داری تنها سیستمی است که کار می کند، اما من مخالفم.
The court decision represents an issue on which the president and the Justice Department strongly disagree.
تصمیم دادگاه نشان دهنده موضوعی است که رئیس جمهور و وزارت دادگستری به شدت در مورد آن اختلاف نظر دارند.
یک قاضی حکم داد که می توان به نفقه زندگی پایان داد، اما دادگاه عالی میشیگان با آن مخالفت کرد.
در نهایت، گفته می شود که آنها در مورد مسائل فنی در مراسم غسل تعمید اختلاف نظر داشتند.
پدر و مادرم در طول ازدواجشان در مورد ماندن یا نبودن در زادگاهشان اختلاف نظر داشتند.
من کاملا مخالفم مایک اصلا مشکلی نیست.
وکلای شرکت موافق نبودند که این شکایت یک موضوع کیفری است.
مقاله ام را به سردبیر نشان دادم. او تقریباً با همه چیزهایی که من نوشته بودم مخالف بود.
The issue is the only one of the ten points where Mr Dodds disagreed with the auditor's recommendations.
این موضوع تنها موردی از ده نکته ای است که آقای دادز با توصیه های حسابرس مخالفت کرده است.
ممکن است فرزندتان با شما مخالف باشد.
حتی دوستان هم گاهی مخالفت می کنند.
نه من مخالفم فکر نمی کنم کار درستی باشد.
من باید با احترام با همکارم مخالفم.
واضح است که من و ویکتوریا در این موضوع با هم اختلاف نظر داریم.
او در اکثر موارد با پدر و مادرش اختلاف نظر داشت.
می ترسم در این مورد با شما مخالف باشم.
کارشناسان در مورد اینکه آیا جمعیت در سالهای آینده بار است یا خیر، اختلاف نظر دارند.
جک و رابرت در مورد همه چیز اختلاف نظر دارند.
من به شدت با این تصمیم مخالفم.
مخالفت با بیانیه/نظر/نتیجه گیری/سیاست
برخی با این استدلال مخالفند.
تعداد کمی مخالف این هستند که دانش آموزان زمانی که به موضوع علاقه مند هستند، بهتر یاد می گیرند.
نتایج این دو رویکرد متفاوت است.
این دو گزارش در مورد تعداد افرادی که تحت تأثیر این تغییر قرار خواهند گرفت، اختلاف نظر دارند.
اغلب گزارش شده است که تشخیص های بالینی با نتایج کالبد شکافی مخالف هستند.
فقط باید توافق کنیم که در این مورد اختلاف نظر داشته باشیم.
در نهایت ما موافقت کردیم که مخالفت کنیم.
من فکر می کنم شما اشتباه می کنید. اجازه دهید فقط توافق کنیم که متفاوت باشیم.
متاسفم، من موافق نیستم/من باید با شما مخالفت کنم.
خوب، در واقع، من مطمئن نیستم که این درست باشد.
فکر نمی کنم دقیقا درست باشد.
من موافق نیستم که این بهترین راه حل است.
باید بگویم که من آن استدلال را چندان قانع کننده نمی دانم.
من نمی توانم با این ایده کنار بیایم.
نظر شما را میپذیرم/میبینم، اما فکر نمیکنم در عمل کارساز باشد.
در واقع، من فکر می کنم که این وضعیت را بدتر می کند.
در واقع، مطمئن نیستم که این بهترین طرح باشد.
میدانم از کجا میآیید، اما فکر میکنم ممکن است بخواهیم رویکرد متفاوتی در اینجا داشته باشیم.
من می توانم ببینم که چرا ممکن است شما چنین احساسی داشته باشید، اما فکر می کنم ما باید به گونه ای متفاوت با این موضوع برخورد کنیم.
من و او به سادگی مخالفیم.
من به شدت با این ایده مخالفم.
فرق داشتن
تعارض
متفاوت
diverge
واگرا شدن
clash
درگیری
dissent
مخالفت
nonconcur
غیر موافق
تضاد
deviate
منحرف شدن
discord
اختلاف
contradict
تناقض دارند
depart
رفتن
be incompatible
ناسازگار باشد
به تعارض بیایند
نظر متفاوتی داشته باشد
در نظر متفاوت است
نظر متفاوتی دارند
در تضاد باشند
در اختلاف باشد
در مناقشه باشد
شکستن با
موفق به توافق نمی شوند
مخالفت کن
be divided
تقسیم شده
فکر دیگری داشته باشید
چشم در چشم نمی بینیم
متفاوت از
be discordant
مخالفت از
افتادن
dissent from
موافق
assent
موافقت
concur
هم رای بودن
accord
توافق
coincide
مصادف شدن
harmoniseUK
harmoniseUK
harmonizeUS
هماهنگی ایالات متحده
تایید کنید
acquiesce
رضایت دادن
کمک
تایید
consent
رضایت
اقامت کردن
تایید و امضا
endorse
ملحق شدن
accede
تحریم
رعایت کنند
comply
اشتراک در
subscribe
اجازه
باشه
تصویب کنید
ratify
مجوز
برکت دادن
bless
autoriseUK
authoriseUK
autorizeUS
authorizeUS
تشخیص انگلستان
recogniseUK
ایالات متحده را بشناسد
recognizeUS
حکم
warrant
تایید اعتبار
validate
بازگشت