understand
understand - فهمیدن
verb - فعل
UK :
US :
سوء تفاهم
قابل درک
سوء تفاهم شده است
فهمیدن
---
---
برای دانستن معنای چیزی که کسی به شما می گوید یا زبانی که آنها صحبت می کنند
دانستن یا درک چگونگی عملکرد یک واقعیت، فرآیند، موقعیت و غیره، به ویژه از طریق یادگیری یا تجربه
درک اینکه یک نفر چه احساسی دارد و چرا آن گونه رفتار می کند و دلسوز باشد
باور کنید یا فکر کنید که چیزی درست است زیرا آن را شنیده اید یا خوانده اید
دانستن معنای چیزی، یا دلایل چیزی
درک چیزی، به ویژه حقیقت در مورد یک موقعیت یا دلایل چیزی
برای درک یک جوک، آنچه کسی می گوید، دلایل درستی چیزی و غیره
برای فهمیدن چیزی یا درک اینکه چرا چیزی مهم است
to understand what someone is telling you or what a situation is like especially because you have some experience or knowledge about this
برای درک آنچه که کسی به شما می گوید، یا وضعیت چگونه است، به خصوص به این دلیل که شما در این مورد تجربه یا دانشی دارید
برای فهمیدن چیزی مانند توضیح یا داستان همانطور که می شنوید، آن را بخوانید و غیره
برای درک کامل یک ایده یا یک واقعیت، به خصوص یک ایده پیچیده
فهمیدن معنای چیزی یا دلایل چیزی، پس از تفکر دقیق در مورد آن
برای درک چیزی که درک آن آسان نیست، به ویژه با فکر کردن در مورد آن
used when something seems impossible to understand
زمانی استفاده می شود که درک چیزی غیرممکن به نظر می رسد
دانستن معنای چیزی که کسی می گوید
دانستن اینکه چرا یا چگونه چیزی اتفاق می افتد یا کار می کند
دانستن اینکه کسی چه احساسی دارد یا چرا کسی به شیوه ای خاص رفتار می کند
to think especially wrongly, that someone means a particular thing
فکر کردن، به خصوص به اشتباه، اینکه کسی به معنای چیز خاصی است
When two people understand one another they both know what the other means and wants and they have an agreement
وقتی دو نفر یکدیگر را درک می کنند، هر دو می دانند دیگری یعنی چه و می خواهد و توافق دارند
دانستن یا درک چیزی چون به شما گفته شده است
زمانی استفاده می شود که مطمئن شوید کسی منظور شما را می داند و همانطور که می خواهید انجام خواهد داد
برای اشاره به چیزی مانند قاعده ای که همه می دانند و قبول دارند استفاده می شود
to know the meaning of something or to know how a person feels and why the person behaves in a particular way
دانستن معنای چیزی، یا دانستن احساس یک شخص و اینکه چرا آن شخص به شیوه ای خاص رفتار می کند
باور داشتن چیزی درست است زیرا چیزی به شما گفته شده که باعث می شود به آن فکر کنید
آهسته و واضح صحبت می کرد تا همه بفهمند.
شما فقط می توانید عذرخواهی کنید و امیدوار باشید که او متوجه شود.
کتابچه راهنمای کامپیوتر باید به گونه ای نوشته شود که به راحتی قابل درک باشد.
چگونه می توانم به شما بفهمانم؟
مطمئنم اگر با رئیست صحبت کنی متوجه می شود.
مطمئنم معلمت متوجه میشه
شخصی که تماشا می کند می تواند آن را درک کند و تقریباً حسادت کند.
Can you understand French?
آیا می توانید فرانسه را بفهمید؟
Do you understand the instructions?
آیا دستورالعمل ها را درک می کنید؟
She didn't understand the form she was signing.
او فرمی را که امضا میکرد نمیفهمید.
لهجه او درک او را دشوار می کرد.
مطمئن نیستم که بفهمم دوباره برو
من نمی خواهم شما دوباره این کار را انجام دهید. آیا می فهمی؟
I don't understand what he's saying.
من نمی فهمم او چه می گوید.
Doctors still don't understand much about the disease.
پزشکان هنوز چیز زیادی در مورد این بیماری نمی دانند.
No one is answering the phone—I can't understand it.
هیچ کس تلفن را پاسخ نمی دهد - نمی توانم آن را درک کنم.
من کاملا دلیل تصمیم شما را درک می کنم.
She understands the importance of good design.
او اهمیت طراحی خوب را درک می کند.
I could never understand why she was fired.
من هرگز نتوانستم بفهمم چرا او را اخراج کردند.
به راحتی می توان فهمید که او چگونه این اشتباه را مرتکب شد.
They’re too young to understand what is happening.
آنها برای درک آنچه اتفاق می افتد بسیار جوان هستند.
I just can't understand him taking the money.
من فقط نمی توانم بفهمم که او پول می گیرد.
I just can't understand his taking the money.
من فقط نمی توانم درک کنم که او پول گرفته است.
او اولین کسی بود که فهمید ما در اقتصاد دانشی زندگی می کنیم.
بازار مسکن ملی را بهتر به عنوان مجموعه ای از بازارهای کوچک و محلی مسکن درک می کنیم.
Nobody understands me.
هیچکس منو درک نمیکنه
He doesn't understand women at all.
او اصلاً زنان را درک نمی کند.
ما یکدیگر را درک می کنیم، حتی اگر همیشه موافق نباشیم.
They understand what I have been through.
آنها درک می کنند که من چه چیزی را پشت سر گذاشته ام.
I understand how hard things have been for you.
من درک می کنم که چقدر شرایط برای شما سخت بوده است.
من کاملاً درک می کنم که شما به زمان تنهایی نیاز دارید.
اگر می خواهی زودتر بروی، مطمئنم او متوجه می شود.
I quite understand you needing some time alone.
من کاملا درک می کنم که شما به مدتی تنهائی نیاز دارید.
I quite understand your needing some time alone.
من کاملاً درک می کنم که به مدتی تنهایی نیاز دارید.
من درک می کنم (که) شما می خواهید مدیر را ببینید.
Am I to understand that you refuse?
آیا می توانم بفهمم که شما رد می کنید؟
گفته می شود که نخست وزیر از این گزارش به شدت عصبانی بوده است.
مشخص است که گروه در حال کار بر روی آلبوم بعدی خود هستند.
comprehend
درک کردن
apprehend
دستگیر کردن
fathom
درک
دنبال کردن
grasp
فهم
discern
تشخیص دادن
گرفتن
cognize
شناختن
توجه داشته باشید
ثبت نام
دیدن
احساس، مفهوم
جذب
تمیز دادن
شناسایی
realiseUK
RealiseUK
realizeUS
realizeUS
تصاحب کردن
پنبه روی
استنباط
کشف کردن
deduce
آن را دریافت کنید
ایده بگیرید
عکس را دریافت کنید
نکته را دریافت کنید
دانش داشته باشند
نتیجه گیری
تفسیر
infer
دانستن
misunderstand
سوء تفاهم
misinterpret
سوء تعبیر کند
اشتباه
misapprehend
سوء تفاهم کردن
misconceive
تصور غلط
misconstrue
سوء تعبیر کردن
misperceive
بد درک کردن
misread
اشتباه خوانده شود
نگرفتن
misknow
بد دانستن
be bewildered
گیج شدن
be confused
نادرست باشد
be incorrect
گمراه شود
be misled
اشتباه گرفته شود
be mistaken
دور از خط باشد
اشتباه کن
در مورد اشتباه کردن
گیج کردن
confuse
نفهمیدن
اشتباه فهمیدن
miscomprehend
سوء استفاده
misdeem
اشتباه شناسایی کردن
misidentify
نکته رو متوجه نشدم
اشتباه فکر کن
misthink
اشتباه ترجمه کن
mistranslate
مخلوط کردن
به هم ریختن
muddle up
نکته را نفهمید
ثبت نام نکردن
از دست دادن