agreement
agreement - توافق
noun - اسم
UK :
US :
یک ترتیب یا قول برای انجام کاری که توسط دو یا چند نفر، شرکت ها، سازمان ها و غیره انجام می شود
وقتی مردم نظری مشابه یکدیگر دارند
وقتی کسی به یک ایده، طرح، پیشنهاد و غیره بله می گوید
یک سند رسمی که مردم امضا می کنند تا نشان دهند که با چیزی موافقت کرده اند
یک ترتیب یا قول برای انجام کاری که توسط دو یا چند نفر یا سازمان انجام شده است
وضعیتی که در آن افراد نظر یکسانی دارند یا چیزی را تایید یا قبول می کنند
یک تصمیم یا ترتیب، اغلب رسمی و مکتوب، بین دو یا چند گروه یا افراد
وضعیتی که در آن دو کلمه شکل دستوری یکسانی دارند. به عنوان مثال، کلمات هر دو مفرد یا جمع، مذکر یا مؤنث و غیره هستند.
the situation in which two words have the same grammatical form. For example the words are both singular or plural, masculine or feminine, etc.
شرط داشتن عقیده یکسان یا تصمیم یا ترتیب بین دو یا چند نفر یا گروه برای انجام کاری یا اطاعت از قوانین یکسان
the condition of having the same opinion or a decision or arrangement between two or more people or groups to do something or to obey the same rules
تصمیم یا ترتیبی که توسط دو یا چند نفر، گروه، سازمان و غیره گرفته شده و پذیرفته شده است.
a decision or arrangement that has been made and accepted by two or more people groups, organizations, etc.
عمل تائید یا پذیرش چیزی، یا این که در مورد چیزی یک نظر داشته باشیم
قرارداد 1834 به شکایت دادگاه عالی نیوجرسی در سال 1829 رسیدگی کرد.
فکر میکردم توافقی داریم که من را در جریان هر گونه تغییر در برنامه قرار دهید.
کنگره نتوانست در مورد برنامه هزینه سال آینده به توافق برسد.
این نشست بدون توافق رسمی به پایان رسید.
توافق کلی بین پزشکان وجود دارد که زنان باردار نباید سیگار بکشند.
تارا سرش را به علامت تایید تکان داد.
این جنبهها، اگر اصلاً بیان شوند، باید توسط توافقهای غیررسمی اداره شوند.
این موسسه با Fukuvi Chemicals تماس گرفته تا در مورد یک توافق بازاریابی برای تولید تجاری این محصول مذاکره کند.
The institute has approached Fukuvi Chemicals to negotiate a marketing agreement to manufacture the product commercially.
خط تقسیم بین دو شکل توافق اغلب خوب است.
آنها یک توافق مخفیانه بستند که برنامه های خود را به کسی نگویند.
اگرچه قرارداد امضا نشده است، اما تنظیم شده و توافقنامه محکم است.
در نهایت همه طرفین قرارداد را امضا کردند.
Eventually all the parties signed the agreement.
مقامات گفتند توافق گسترده ای در مورد نیاز به ارتقای رشد از طریق کاهش هزینه های دولت وجود دارد.
Officials said there was widespread agreement on the need to promote growth by cutting government spending.
یک توافقنامه صلح بین المللی
توافقنامه (= سندی که توافقنامه را ثبت می کند) طی جلسه ای در سازمان ملل امضا شد.
آنها با استرالیا قرارداد تجارت آزاد منعقد کرده اند.
An agreement was finally reached between management and employees.
سرانجام توافقی بین مدیریت و کارکنان حاصل شد.
آنها توافق کردند که هرگز در مورد کار در خانه صحبت نکنند.
قرار شفاهی برای فروش گذاشته بودند.
این نرم افزار تحت یک قرارداد مجوز ارائه شده است و بدون اجازه نمی توان آن را کپی کرد.
شرایط خاص این قرارداد فاش نشده است.
اسناد تحت پوشش قرارداد محرمانه هستند.
دو طرف نتوانستند به توافق برسند.
توافق گسترده ای در مورد آنچه مورد نیاز بود وجود داشت.
بین معلمان توافق وجود دارد که باید تغییراتی ایجاد شود.
الان همه موافقن؟
آیا در مورد قیمت توافق داریم؟
همسرم در این مورد با من موافق است.
من با شما موافقم که باید مسئولیت های بیشتری به او داده شود.
اگر می خواهید به سفر بروید، باید موافقت والدین خود را دریافت کنید.
اکثر طرح های بازنشستگی به کارمندان اجازه می دهد تا با توافق کارفرمای خود به کار خود ادامه دهند.
هیچ تصویری بدون موافقت هنرمند قابل تکثیر نیست.
In the sentence ‘They live in the country’, the plural form of the verb ‘live’ is in agreement with the plural subject ‘they’.
در جمله «آنها در کشور زندگی می کنند»، صورت جمع فعل «زندگی می کنند» با فاعل جمع «آنها» همخوانی دارد.
او از این شرکت به دلیل نقض توافق شکایت کرد.
امیدوارم بتوانیم به توافق برسیم.
برخی از کارفرمایان پس از شروع رکود از توافقات خود سر باز زدند.
توافقنامه از نظر قانونی لازم الاجرا خواهد بود.
پیش نویس توافق قبل از جلسه در دسترس خواهد بود.
مفاد توافقنامه اجازه چنین صادراتی را نمی دهد.
آنها در حال دستیابی به یک توافق آتش بس رسمی هستند.
آنها دو توافقنامه در زمینه بهبود همکاری اقتصادی امضا کردند.
بر اساس این قرارداد، کشاورز مجاز به استفاده از این مزرعه نیست.
شما به توافق ما پایبند نبودید.
یک بند در توافقنامه
قرارداد
bargain
چانه زدن
compact
فشرده - جمع و جور
معامله
توافق
covenant
میثاق
pact
پیمان
معاهده
درك كردن
رابطه، رشته
accord
ترتیب
منشور
charter
طرفدار
entente
شرط
stipulation
اتحاد
وعده
پروتکل
protocol
قضاوت
adjudication
کنکوردات
concordat
وضع
سوگند - تعهد
disposition
نوشتن
pledge
سوگندنامه
transaction
تصویب
writ
اقرار
affidavit
کدیک
به خطر افتادن
avowal
اجاره
codicil
compromise
lease
disagreement
اختلاف نظر
اختلاف
discord
بحث و جدل
تعارض
مناقشه
disputation
نزاع
quarrel
برخورد
clash
درگیری
clashing
مشاجره
contention
مناظره
ناهماهنگی
disharmony
مخالفت
dissension
تقسیم
dissensus
دشمنی
dissent
ردیف
dissidence
تف
تیف
feud
دعوا کردن
افتادن
spat
اصطکاک
strife
تفاوت
tiff
سوء تفاهم
altercation
تضاد
bicker
falling-out
squabble
wrangle
friction
misunderstanding
antagonism