settlement
settlement - توافق
noun - اسم
UK :
US :
an official agreement or decision that ends an argument a court case or a fight or the action of making an agreement
یک توافق رسمی یا تصمیمی که به یک بحث، یک پرونده قضایی، یا دعوا یا اقدام برای توافق پایان می دهد
وقتی تمام پولی را که بدهی دارید پرداخت کنید
a group of houses and buildings where people live especially in a place where few people have lived before
گروهی از خانهها و ساختمانهایی که مردم در آن زندگی میکنند، بهویژه در مکانی که قبلاً افراد کمی در آن زندگی میکردهاند
when a lot of people move to a place in order to live there especially in a place where not many people have lived before
وقتی افراد زیادی برای زندگی به مکانی نقل مکان می کنند، به خصوص در مکانی که قبلاً افراد زیادی در آن زندگی نکرده اند
فرآیندی که در آن یک ساختمان یا زمین به آرامی به سمت پایین فرو میرود
یک توافق یا تصمیم رسمی که به مشاجره بین دو فرد یا سازمان پایان می دهد
پرداخت پولی که کسی بدهکار است
فرآیند پرداخت های مربوط به چک، خرید سرمایه گذاری و غیره
یک توافق رسمی که یک بحث را تمام می کند
an arrangement to end a disagreement involving a law having been broken without taking it to a law court or an amount of money paid as part of such an arrangement
ترتیبی برای پایان دادن به اختلافات مربوط به نقض قانون، بدون ارجاع آن به دادگاه قانونی، یا مبلغی که به عنوان بخشی از چنین ترتیبی پرداخت شده است.
مکانی که مردم برای زندگی می آیند یا روند اسکان در چنین مکانی
عمل پرداخت پول به کسی
فرآیند فرو رفتن آهسته ساختمان یا زمین
پرداخت پولی که بدهکار است
the act of going to live in a new place where few people have lived before or the place where people have come to live
عمل رفتن به یک مکان جدید که قبلاً افراد کمی در آن زندگی می کردند یا جایی که مردم برای زندگی به آنجا آمده اند
یک توافق رسمی که به یک بحث پایان می دهد
A settlement is also an arrangement often with payment of money to end a legal disagreement without taking it to court
تسویه حساب نیز ترتیبی است، اغلب با پرداخت پول، برای پایان دادن به اختلاف حقوقی بدون مراجعه به دادگاه
یک توافق یا تصمیم رسمی که به یک بحث پایان می دهد، که اغلب شامل پرداخت پول می شود
پرداخت بدهی
the process by which shares and money are exchanged at the end of a day of trading on a financial market
فرآیندی که طی آن سهام و پول در پایان یک روز معامله در یک بازار مالی مبادله می شود
فرآیندی که توسط آن پرداخت ها بر روی چک انجام می شود
Lybrand و بلافاصله پس از آن یک تسویه حساب 25000 دلاری از Leckie استخراج کرد.
آبادی ها در تمام طول رودخانه ظاهر شدند.
کدام رهبر می تواند مردمی را به یک شهرک کاملاً منفور مردمی ببندد؟
این ابزار در یک سکونتگاه اولیه عصر آهن پیدا شد.
The advantages of trying to obtain an out-of-court settlement at a relatively early stage in the proceedings are therefore obvious.
بنابراین، مزایای تلاش برای دستیابی به توافق خارج از دادگاه در مراحل نسبتاً اولیه در دادرسی آشکار است.
Still more to the point were they welcomed by the Melians when they took over the existing settlement at Phylakopi?
نکته مهمتر، آیا زمانی که ملیان ها سکونتگاه موجود در فیلاکوپی را تصرف کردند، از آنها استقبال کردند؟
Four out of every five settlements achieved by conciliation officers are for compensation and only one in ten for reinstatement or re-employment.
از هر پنج تسویه حساب که توسط افسران مصالحه به دست میآید، چهار مورد برای جبران خسارت و تنها یک مورد از هر ده برای اعاده یا استخدام مجدد است.
In 1909, the U. S. Government assumed control of the leper settlement at Molokai.
در سال 1909، دولت ایالات متحده کنترل محل اقامت جذامیان در مولوکای را به دست گرفت.
a Mormon settlement
یک شهرک مورمون
آیا نمونه ای وجود دارد که به وضوح نشان دهد این دهکده ها شکل اولیه سکونت هستند؟
برای مذاکره برای حل و فصل صلح
The management and unions have reached a settlement over new working conditions.
مدیریت و اتحادیه ها بر سر شرایط جدید کاری به توافق رسیده اند.
an out-of-court settlement (= money that is paid to somebody or an agreement that is made to stop somebody going to court)
توافق خارج از دادگاه (= پولی که به کسی پرداخت می شود یا توافقی که برای جلوگیری از مراجعه کسی به دادگاه انجام می شود)
حل و فصل یک اختلاف
a divorce/marriage/property settlement
طلاق/ازدواج/تسویه ملک
تسویه بدهی
Settlement is made monthly by direct debit.
تسویه ماهانه از طریق بدهی مستقیم انجام می شود.
او مجبور شد بیش از 5000 دلار برای تسویه بدهی خود بپردازد.
signs of an Iron Age settlement
نشانه های سکونت در عصر آهن
a mining settlement
یک شهرک معدنی
the settlement of the American West
حل و فصل غرب آمریکا
early settlement patterns in South America
الگوهای استقرار اولیه در آمریکای جنوبی
اتحادیه برای حل و فصل موقت مذاکره کرده است.
هنوز امیدهایی برای حل و فصل مذاکره وجود دارد.
پرستاران از پذیرش پرداخت حقوق کمتر از نرخ تورم خودداری کردند.
این شرکت مجبور شد تسویه حساب های چند میلیون دلاری را به قربانیان بپردازد.
آنها برای جلوگیری از دعوای مدنی با خانواده تسویه حساب مالی کردند.
آنها حقوق قانونی خود را برای تسویه نقدی بزرگ امضا کردند.
They won a settlement of $10.6 million.
آنها برنده تسویه حساب 10.6 میلیون دلاری شدند.
a beneficiary under the settlement
ذینفع تحت تسویه حساب
پیشنهادی 100 میلیون دلاری برای تسویه حساب جهانی برای دعوای دسته جمعی
رومی ها در ساحل جنوبی سکونتگاهی ایجاد کردند.
اولین سکونتگاه انسانی شهری در جهان
It now seems unlikely that it will be possible to negotiate/reach a peaceful settlement of the conflict.
اکنون بعید به نظر می رسد که امکان مذاکره/دستیابی به حل و فصل مسالمت آمیز مناقشه وجود داشته باشد.
به عنوان بخشی از توافقنامه طلاق آنها، جف موافقت کرد که به پولی اجازه دهد خانه را حفظ کند.
They reached an out-of-court settlement.
آنها به یک توافق خارج از دادگاه رسیدند.
این بازیگر مبلغ 100000 دلار از مجله را پذیرفت.
یک سکونتگاه بزرگ رومی درست در خارج از شهر فرانسه کشف شده است.
Many Native Americans were killed during the settlement of the American West by Europeans in the 19th century.
بسیاری از بومیان آمریکا در طول اسکان غرب آمریکا توسط اروپایی ها در قرن 19 کشته شدند.
تسویه بدهی هایش چندین ماه طول کشید.
I enclose a cheque in settlement of your claim.
من یک چک برای تسویه ادعای شما ضمیمه می کنم.
توافق
قرارداد
معامله
pact
پیمان
covenant
میثاق
compact
فشرده - جمع و جور
درك كردن
bargain
چانه زدن
ترتیب
accord
عزم
وضع
determination
معاهده
disposition
رابطه، رشته
کنکوردات
طرفدار
concordat
پروتکل
entente
سوگند - تعهد
protocol
وعده
pledge
شرط
transaction
نامزدی
اتحاد
stipulation
ضمانت
engagement
تعهد
concord
ضمانتنامه
منشور
indenture
undertaking
warranty
charter
شروع
گیجی
denial
انکار
disagreement
اختلاف نظر
indecision
بلاتکلیفی
معرفی
misunderstanding
سوء تفاهم
receipt
اعلام وصول
شروع کنید
veto
وتو
refusal
امتناع
discord
اختلاف
زنگ تفريح
dissension
عجیب بودن
strangeness
تضاد
antagonism
اصل و نسب
علت
منبع
افتتاح
رخنه
breach
مبارزه کردن
عدم انطباق
nonconformity