obtain
obtain - به دست آوردن
verb - فعل
UK :
US :
قابل حصول
دست نیافتنی
برای به دست آوردن چیزی که می خواهید، به ویژه از طریق تلاش، مهارت یا کار خود
اگر وضعیت، سیستم یا قانون به دست آید، به وجود خود ادامه می دهد
to get something especially by asking for it buying it working for it or producing it from something else
به دست آوردن چیزی، به ویژه با درخواست، خریدن، کار کردن برای آن، یا تولید آن از چیز دیگری
(به ویژه از یک موقعیت) وجود داشته باشد
به دست آوردن چیزی، به ویژه با یک تلاش برنامه ریزی شده
Beyond that McCord said she hopes to get a job and find a legitimate way to obtain a college education.
فراتر از آن، مک کورد گفت که امیدوار است شغلی پیدا کند و راهی قانونی برای تحصیل در دانشگاه بیابد.
بازدیدکنندگان برای ورود به پارک باید مجوز پیاده روی در طبیعت را دریافت کنند.
Having already obtained an MoD licence and farmer's permission we set about trying to pinpoint the site.
پس از دریافت مجوز وزارت دفاع و اجازه کشاورز، تلاش کردیم تا سایت را مشخص کنیم.
نقشه ها و راهنماها را می توان در دفتر گردشگری به دست آورد.
Such oblique photography is a selective process involving archaeological judgment in contrast to the unselective view obtained by vertical survey.
چنین عکاسی مایل یک فرآیند انتخابی است که شامل قضاوت باستانشناسی است، برخلاف نمای غیرانتخابی که با بررسی عمودی به دست میآید.
ویزنر امیدوار است که بودجه ای برای مطالعه بعدی کودکان به دست آورد.
هدف حسابرسی شناسایی یک مشکل و به دست آوردن داده های عینی برای تجزیه و تحلیل است.
The responsibility for obtaining such information rests with the business units themselves and/or a central research and development department.
مسئولیت به دست آوردن چنین اطلاعاتی بر عهده خود واحدهای تجاری و/یا بخش مرکزی تحقیق و توسعه است.
Soon afterwards, the Tokugawa clan obtained supremacy under the patient and skilful Hideyori or Iyeyasu.
اندکی پس از آن، طایفه توکوگاوا تحت سلطه هیدیوری یا آیه یاسو صبور و ماهر برتری یافتند.
His promotional leaflets referred to his routine practice of obtaining x ray films, running diagnostic tests, and prescribing treatment.
بروشورهای تبلیغاتی او به تمرین معمول او در تهیه فیلم های اشعه ایکس، انجام آزمایش های تشخیصی و تجویز درمان اشاره داشتند.
برای به دست آوردن اطلاعات / داده ها / نتایج
من در تلاش برای کسب مجوز برای انتشار این مطالب بوده ام.
در نهایت موفق به دریافت نسخه ای از گزارش شدم.
اطلاعات بیشتر را می توان با مکاتبه به آدرس بالا دریافت کرد.
برای به دست آوردن امتیاز کلی، مجموع را در هر ستون جمع کنید.
این شرایط دیگر حاصل نمی شود.
اخذ رضایت از بیماران الزامی است.
Financial information was difficult to obtain.
به دست آوردن اطلاعات مالی دشوار بود.
Such information is easily obtained from the internet.
چنین اطلاعاتی به راحتی از اینترنت به دست می آید.
این شرکت ادعا می کند که پایگاه داده اسامی خود را از راه های قانونی به دست آورده است.
مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند تا مسکن جایگزین دریافت کنید.
Soil preparation is critical for obtaining good results.
آماده سازی خاک برای به دست آوردن نتایج خوب حیاتی است.
داده ها از 170 دانش آموزی که در دوره ثبت نام کرده بودند به دست آمد.
بر اساس اسنادی که The Observer به دست آورده است، او ارتباط نزدیکی با شرکت های مواد مخدر دارد.
سرمایه گذار به دنبال مجوز برنامه ریزی شد و دریافت کرد.
تامین مالی از طریق یک وام دهنده محلی به دست آمد.
او برای درمان بیمارستان تظاهر به بیماری کرد.
برای گرفتن مجوز
چاپ اول این کتاب ها در حال حاضر تقریبا غیرممکن است.
در آزمایش دوم نتیجه بسیار واضحی به دست آوردند.
شکر از خرد کردن و فرآوری نیشکر به دست می آید.
شرایط فقر شدید اکنون در بسیاری از نقاط کشور وجود دارد.
برای به دست آوردن دانش
او در نهایت توانست به تصرف قانونی خانه دست یابد.
این دارو اکنون بدون نسخه قابل تهیه است.
گرفتن
بدست آوردن
کسب کردن
امن است
procure
تهیه کنند
attain
به دست آوردن
زمین
رسیدن
کیسه
درو
reap
پیروزی
قرعه کشی
استخراج
گردآوری
جمع آوری
خالص
garner
خرید
RealiseUK
realizeUS
دسترسی داشته باشید
AnnexeUK
realiseUK
annexUS
realizeUS
رفتن و آوردن
چیدن
annexeUK
نمره
annexUS
fetch
glean
forfeit
از دست دادن
relinquish
رها کردن
forgo
چشم پوشی
تسلیم شدن
surrender
رهایی
صرف نظر کردن
renounce
قربانی
sacrifice
دادن
پیشنهاد
بازده
با رفتن
forsake
رایگان
withgo
خرج کردن
اسراف کردن
هدر
توزیع کردن
squander
تقسیم کنید
دست برداشتن از
محروم شود
بیرون انداخته شود
سلب شود
پراکنده کردن
خود را از
واگذار کردن
تحویل دادن
disperse
بخشی با
disqualify oneself from