grab
grab - گرفتن
verb - فعل
UK :
US :
گرفتن کسی یا چیزی با یک حرکت ناگهانی یا خشونت آمیز
به دلیل مشغله کاری سریع غذا بخورید یا بخوابید
برای به دست آوردن چیزی برای خود، گاهی اوقات به روشی ناعادلانه
to take an opportunity accept an invitation etc immediately
برای استفاده از فرصت، پذیرش دعوت نامه و غیره بلافاصله
جلب توجه کسی
برای گرفتن اطلاعات در رایانه، وب سایت و غیره
عمل به دست آوردن سریع چیزی، به خصوص به روشی غیر صادقانه
گرفتن یا به دست آوردن چیزی که دیگران نیز می خواهند
تلاش برای گرفتن یا به دست آوردن چیزی که دیگران نیز می خواهند
اگر چیزی برای گرفتن است، برای هر کسی که میخواهد آن را به دست آورد در دسترس است
گرفتن چیزی یا کسی به طور ناگهانی و تقریباً
از فرصت برای بدست آوردن، استفاده یا لذت بردن از چیزی سریع استفاده کنید
تلاش ناگهانی برای نگه داشتن، گرفتن یا گرفتن چیزی
گرفتن یا گرفتن ناگهانی چیزی یا کسی
این شرکت در تلاش است تا سهمی از بازار را از رقبا بگیرد.
همچنین به صاحب یک علامت تجاری ثبت شده اجازه می دهد تا در صورتی که نام آن توسط شخص دیگری قبضه شده باشد، شکایت کند.
It also allows the owner of a registered trademark to complain if its name has been grabbed by somebody else.
هرج و مرج بود، همه فقط از پشت میله نوشیدنی می گرفتند.
به سمت او برگشت و بازوی او را چنان محکم گرفت که غافلگیرش کرد.
پسر کیفم را گرفت و به سرعت در میان جمعیت ناپدید شد.
هندرسون آن را گرفت و با قرار دادن آن در پشت خود از چندین تروجان اجتناب کرد.
گاه به گاه نگاهی مشکوک به اطراف می انداخت، گویی می ترسید کسی سعی کند آن را از دستش بگیرد.
From time to time she glanced suspiciously around as if afraid some one might try to grab it off her.
من می روم به طبقه پایین و چند کتاب و چیزهای دیگر را برمی دارم - بلافاصله برمی گردم.
آیا می توانید زودتر به آنجا برسید و چند صندلی خوب برای ما بگیرید؟
او همچنین انتظار دارد که کشاورزانی که تیراندازی می کنند از چنین فرصتی استفاده کنند.
با گرفتن نقطه پشتی به جلو می رویم.
یک تقلای دیوانه وار به دنبال پرتاب آزاد دلاری انجام شد و جیسون همیلتون در نهایت توپ را در جناح راست گرفت.
A mad scramble followed a Dollar free throw and Jason Hamilton eventually grabbed the ball on the right wing.
دستگیره در را گرفتم، در را در برابر نیروی باد باز کردم و از پله ها دویدم.
براون گوشی رو گرفت و شروع کرد به داد زدن.
بروین ها اشتباهات بی شماری را مرتکب شدند و آوالانچ تنها با 9 شوت برتری 3-0 خود را به دست آورد.
کتتو بگیر دیر اومدیم
وقتی بلند شد تا برود بازوی او را گرفت.
دست بچه را گرفت و دوید.
منو گرفت و رها نکرد.
دور گلویش گرفت و فشار داد.
یک نفر مرا از پشت گرفت.
یقه تام را گرفت و کشید بیرون.
جیم یک کیک از بشقاب برداشت.
نگیرید - برای همه چیز زیادی وجود دارد.
او شاخه را گرفت، از دست داد و افتاد.
وقتی از کنارش می دوید، بازویش را گرفتم.
کیت اسلحه دزد را گرفت.
این شانس بزرگ من بود و با دو دست آن را گرفتم.
او به هر بهانه ای برای اجتناب از شستن ظروف چنگ می زند.
او به هر بهانه ای دست می زند تا از کار سخت دوری کند.
بیایید قبل از رفتن یک ساندویچ برداریم.
من لقمه ای برای خوردن در شهر می گیرم.
تاکسی بگیر و برو اینجا
موفق شدم چند ساعتی در هواپیما بخوابم.
یک صندلی بگیر، من یک لحظه تو را نگه نمی دارم.
تا رسیدیم، یک نفر تمام صندلی های خوب را گرفته بود.
او همیشه در تلاش است تا مرکز توجه را به خود جلب کند.
ببینم می توانم پیشخدمت را بگیرم و صورت حساب را بگیرم.
Glasgow’s drugs problem has grabbed the headlines tonight (= been published as an important story in the newspapers).
مشکل مواد مخدر گلاسکو امشب تیتر خبرها شده است (= به عنوان یک خبر مهم در روزنامه ها منتشر شده است).
نمایش از همان ابتدا توجه مخاطب را به خود جلب می کند.
می توانید از این میانبر صفحه کلید برای گرفتن بخشی از صفحه استفاده کنید.
ایده سفر به رم چگونه شما را جذب می کند؟
نرده ای را گرفت تا از سقوط نجات پیدا کند.
یک نفر سعی کرد کیف دستی او را از او بگیرد.
یک دزدگیر کیف دستی او را در حالی که در پارک قدم می زد، گرفت.
او بازوی فرزندش را گرفت تا از دویدن او به جاده جلوگیری کند.
اگر از این فرصت استفاده نکنید، ممکن است فرصت دیگری به دست نیاورید.
گرفتن
قاپیدن
snatch
تصاحب کردن
مناسب
آوردن
جمع آوری کنید
جمع آوری
امن است
پلیس
دست و پنجه نرم کردن
grapple
فهم
grasp
حمل
grip
گلدان
سوار کردن
corral
چیدن
خود را در اختیار داشته باشد
pluck
در اختیار گرفتن
دریافت رسید
چفت کردن به
ضربه محکم و ناگهانی
دست به دست شدن
دستت را بگیر
دست روی دست بگذار
جمع شدن
بدست آوردن مالکیت
از دست دادن
رایگان
دادن
liberate
آزاد کردن
سوء تفاهم
misunderstand
پیشنهاد
دريافت كردن
مصون باشید
be immune
رها کردن
رهایی
رد کردن
باز کردن
unfasten
شل
متوقف کردن
شل کردن
loosen
شکست
forfeit
خاموش کردن
کافر شدن
منفذ
relinquish
نگاه داشتن
رها کن
disbelieve
انزجار
bore
دفع کردن
افسون کردن
لاستیک
disgust
دست برداشتن از
repulse
تخلیه
disenchant
discharge