coat

base info - اطلاعات اولیه

coat - کت

noun - اسم

/kəʊt/

UK :

/kəʊt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [coat] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • برای پوشیدن کت

  • to put on/take off your coat


    برای پوشیدن/درآوردن کت خود

  • a fur coat


    یک کت خز


  • یک کت چرمی


  • یک کت بلند زمستانی


  • مردی با کت سیاه

  • I dressed in my finest blue wool coat.


    من بهترین کت پشم آبی خود را پوشیدم.

  • He slipped the letter into his coat pocket.


    نامه را در جیب کتش گذاشت.

  • a dog with a smooth/shaggy coat


    سگی با کت صاف/شگی

  • animals in their winter coats (= grown long for extra warmth)


    حیوانات در کت زمستانی خود (= برای گرمای بیشتر بلند شده اند)


  • برای دادن لایه دوم رنگ به دیوارها

  • We wanted to buy a bigger house than this but it was a case of cutting our coat according to our cloth.


    ما می خواستیم خانه ای بزرگتر از این بخریم، اما این یک مورد بود که کتمان را مطابق با پارچه خود می بریم.

  • Let me take your coat.


    بگذار کتت را بردارم

  • The coat was buttoned up wrong.


    دکمه های کت را اشتباه بسته بودند.

  • Why don't you take off your coat if you're hot?


    چرا کتت را اگر داغ هستی در نمیاری؟

  • The dog sheds its winter coat once the weather becomes warmer.


    سگ پس از گرم شدن هوا کت زمستانی خود را می اندازد.

  • a dog with a long shaggy coat


    سگی با کت بلند پشمالو

  • Make sure the base coat has thoroughly dried before applying the top coat.


    قبل از زدن تاپ کوت مطمئن شوید که لایه پایه کاملا خشک شده است.

  • The room needs a fresh coat of paint.


    اتاق نیاز به یک لایه رنگ تازه دارد.

  • Apply a coat of clear varnish.


    یک لایه لاک شفاف بمالید.

  • The floor needs another coat of varnish.


    کف به یک لایه لاک دیگر نیاز دارد.

  • The windows were painted with undercoat and two coats of gloss.


    پنجره ها با زیرپوش و دو لایه براق رنگ آمیزی شده بودند.

  • Do your coat up Joe, or you'll freeze.


    کتت را بپوش، جو، وگرنه یخ می زنی.

  • We need a coat hook on the back of this door.


    به یک قلاب کت در پشت این در نیاز داریم.

  • an overcoat


    یک پالتو

  • a raincoat


    یک کت بارانی

  • a thick/glossy/matted coat


    یک کت ضخیم / براق / مات

  • I'll give the walls a quick coat of paint.


    من به دیوارها یک پوشش سریع رنگ می دهم.

  • two coats of varnish


    دو لایه لاک

  • When the biscuits are cool you coat them in/with melted chocolate.


    وقتی بیسکویت ها خنک شدند، آنها را با شکلات ذوب شده داخل/با آن بپوشانید.


  • کت سنگین زمستانی اش را پوشید.

synonyms - مترادف

  • ژاکت

  • overcoat


    پالتو

  • cape


    شنل

  • cloak


    بسته بندی کردن


  • روپوش

  • frock


    آنورک

  • anorak


    بریده شده

  • cutaway


    لباس بارانی

  • raincoat


    اولستر

  • topcoat


    بادگیر

  • ulster


    شلاق زدن

  • windbreaker


    کت بزرگ

  • flogger


    ماکیناو

  • greatcoat


    راسو

  • mackinaw


    نخود

  • mink


    نرم تر

  • pea


    کت و شلوار

  • slicker


    دم


  • موضوعات

  • tails


    سنگر

  • threads


    تونیک

  • trench


    تاکس

  • tunic


    تاکسیدو

  • tux


    کت لوازم شخصی

  • tuxedo


    مانتو

  • duffle coat


    شال

  • mantle


    پانچو

  • shawl


    بلیزر

  • poncho


  • blazer


  • manteau


antonyms - متضاد

  • آشکار ساختن


  • نوار

  • uncover


    برملا کردن

  • dull


    کدر

  • decolorize


    رنگ زدایی

  • whiten


    سفید کردن


  • پیوستن


  • ترکیب کردن


  • كاهش دادن

  • harm


    صدمه


  • نزول کردن

لغت پیشنهادی

suitability

لغت پیشنهادی

cedes

لغت پیشنهادی

redesigning