suit

base info - اطلاعات اولیه

suit - کت و شلوار

noun - اسم

/suːt/

UK :

/suːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [suit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She was wearing a grey business suit.


    او یک کت و شلوار تجاری خاکستری پوشیده بود.

  • He is dressed in a formal black suit.


    او کت و شلوار مشکی رسمی پوشیده است.


  • آنها مردان را بدون کت و شلوار و کراوات وارد رستوران نمی کنند.

  • a two-/three-piece suit (= of two/three pieces of clothing)


    کت و شلوار دو یا سه تکه (= از دو یا سه تکه لباس)

  • a pinstripe suit


    یک کت و شلوار نواری

  • a diving suit


    لباس غواصی

  • a suit of armour


    یک لباس زرهی

  • His parents had bought him a new suit of clothes for the occasion.


    پدر و مادرش برای این مناسبت برایش کت و شلوار جدید خریده بودند.

  • The suits are called hearts, clubs, diamonds and spades.


    کت و شلوارها قلب، چماق، الماس و بیل نامیده می شوند.

  • to file/bring a suit against somebody


    شکایت کردن علیه کسی


  • یک کت و شلوار طلاق

  • We can leave the detailed negotiations to the suits.


    می توانیم مذاکرات مفصل را به کت و شلوارها بسپاریم.

  • He’s a ‘suit’, not a ‘creative’.


    او یک «کت و شلوار» است، نه «خلاق».

  • I'm afraid geography is not my strong suit.


    می ترسم جغرافیا لباس قوی من نباشد.

  • He wore his one good suit to the interview.


    او یک کت و شلوار خوب خود را در مصاحبه پوشید.

  • Two men in suits came out of the hotel.


    دو مرد با کت و شلوار از هتل بیرون آمدند.

  • All the cards have to be from the same suit.


    همه کارت ها باید از یک لباس باشند.

  • The suit changed to diamonds.


    کت و شلوار به الماس تغییر کرد.

  • Which suit is trumps?


    کدام کت و شلوار ترامپ است؟

  • His former business associate filed a suit against him claiming £5 million damages.


    شریک تجاری سابق او علیه او شکایت کرد و خواستار غرامت 5 میلیون پوندی شد.

  • She plans to defend the suit vigorously.


    او قصد دارد به شدت از دعوا دفاع کند.

  • The company now faces several suits over its failure to protect its employees.


    این شرکت اکنون به دلیل عدم حمایت از کارکنان خود با چندین شکایت مواجه است.

  • The two companies have settled the suit.


    این دو شرکت به توافق رسیده اند.

  • They have agreed to drop their suit against the Dutch company.


    آنها موافقت کرده اند که از شکایت خود علیه این شرکت هلندی صرف نظر کنند.


  • شکایت علیه شوهر سابقش

  • a suit over a disputed estate


    دعوی در مورد یک ملک مورد مناقشه

  • All the businessmen were wearing pinstripe suits.


    همه تاجرها کت و شلوارهای نواری پوشیده بودند.

  • She wore a dark blue suit.


    او یک کت و شلوار آبی تیره پوشیده بود.

  • a diving/protective/ski, etc. suit


    لباس غواصی/محافظ/اسکی و غیره

  • a swimsuit


    یک لباس شنا

  • a spacesuit


    یک لباس فضایی

synonyms - مترادف
  • outfit


    لباس


  • تن پوش


  • گروه

  • ensemble


    عادت داشتن

  • costume


    رنگارنگ


  • دودز

  • attire


    ظرافت

  • garb


    دنده

  • livery


    کیت

  • duds


    ضامن

  • finery


    لباس فرم

  • garms


    پوشاک


  • کلوبگر

  • kit


    لباس ها

  • togs


    سوت زدن


  • بلند شدن

  • apparel


    موضوعات

  • clobber


    تاکسیدو

  • vestments


    جا رختی

  • whistle


    کت و شلوار لباس

  • getup


    ست لباس

  • threads


    فلانل خاکستری

  • tuxedo


    کت و شلوار

  • wardrobe


    سوت و فلوت

  • get-up




  • gray flannel


  • trouser suit


  • whistle and flute



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

engage

لغت پیشنهادی

impeach

لغت پیشنهادی

guarantees