creative

base info - اطلاعات اولیه

creative - خلاق

adjective - صفت

/kriˈeɪtɪv/

UK :

/kriˈeɪtɪv/

US :

family - خانواده
creation
ایجاد
creativity
خلاقیت
creator
ایجاد کننده
create
ايجاد كردن
recreate
بازآفرینی
google image
نتیجه جستجوی لغت [creative] در گوگل
description - توضیح
  • involving the use of imagination to produce new ideas or things


    شامل استفاده از تخیل برای تولید ایده ها یا چیزهای جدید


  • کسی که خلاق است در استفاده از تخیل خود برای ساختن چیزها بسیار خوب است


  • کسی مانند نویسنده یا هنرمند که از تخیل یا مهارت های خود برای ساختن چیزها استفاده می کند

  • producing or using new and interesting ideas


    تولید یا استفاده از ایده های جدید و جالب

  • relating to the work of producing advertisements etc at an ADVERTISING AGENCY rather than management of the agency


    مربوط به کار تولید تبلیغات و غیره در آژانس تبلیغاتی به جای مدیریت آژانس

  • someone working for a company that produces books, advertisements, or films, whose job involves writing drawing or having new ideas, and who does not have to wear a suit or neat clothes when they are at work


    شخصی که برای شرکتی کار می کند که کتاب، تبلیغات یا فیلم تولید می کند، شغلش نوشتن، طراحی یا داشتن ایده های جدید است و نیازی به پوشیدن کت و شلوار یا لباس های مرتب در محل کار ندارد.

  • producing or using original and unusual ideas


    تولید یا استفاده از ایده های بدیع و غیرمعمول

  • describing or explaining things in unusual ways in order to deceive or give a false impression


    توصیف یا توضیح چیزها به روش های غیر معمول به منظور فریب دادن یا ایجاد تصور نادرست

  • a person whose job involves producing original ideas or doing artistic work


    فردی که شغلش تولید ایده های بدیع یا انجام کار هنری است


  • شخصی که کارش پیشنهاد ایده های جدید یا طراحی، طراحی، یا نوشتن است

  • But it also contains many plot elements with which you can be creative.


    اما همچنین شامل بسیاری از عناصر طرح است که می توانید با آنها خلاق باشید.

  • I enjoy my job but I'd like to do something more creative.


    من از کارم لذت می برم، اما دوست دارم کار خلاقانه تری انجام دهم.

  • We encourage the children to use their creative abilities.


    ما کودکان را تشویق می کنیم تا از توانایی های خلاقانه خود استفاده کنند.

  • The creative advertiser has the function of stimulating arousal in buyers.


    تبلیغ کننده خلاق عملکرد تحریک برانگیختگی در خریداران را دارد.

  • We need someone creative and enthusiastic to take this project forward.


    ما به فردی خلاق و مشتاق برای پیشبرد این پروژه نیاز داریم.

  • Some groups are very decisive, very productive, very creative and very satisfying for their members.


    برخی از گروه ها بسیار تعیین کننده، بسیار سازنده، بسیار خلاق و برای اعضای خود بسیار راضی کننده هستند.

  • creative architectural designs


    طرح های خلاقانه معماری

  • Children should be allowed to develop their creative as well as their academic abilities.


    باید به کودکان اجازه داد تا توانایی های خلاقانه و تحصیلی خود را نیز توسعه دهند.

  • I move confidently among the technicians, the ideas-men and creative consultants, the engineers and fine-tuners.


    من با اطمینان در میان تکنسین ها، ایده پردازان و مشاوران خلاق، مهندسان و تیونرها حرکت می کنم.

  • Tarantino is one of Hollywood's most creative directors.


    تارانتینو یکی از خلاق ترین کارگردانان هالیوود است.

  • Our goals-peace based on military strength and creative foreign policy economic growth tax re-form, and fiscal sanity-would never change.


    اهداف ما - صلح مبتنی بر قدرت نظامی و سیاست خارجی خلاقانه، رشد اقتصادی، اصلاح مالیات و سلامت مالی - هرگز تغییر نخواهد کرد.

  • But there was next to no creative intellectual stimulation.


    اما هیچ انگیزه فکری خلاقی وجود نداشت.

  • Davis was one of the most creative jazz musicians of our time.


    دیویس یکی از خلاق ترین نوازندگان جاز زمان ما بود.

  • It's creative recycling as much as material recycling.


    بازیافت خلاقانه به همان اندازه بازیافت مواد است.

  • Communities are more flexible and creative than large service bureaucracies.


    جوامع نسبت به بوروکراسی های خدماتی بزرگ انعطاف پذیرتر و خلاق تر هستند.

  • Ed, you are so creative - where did you learn to draw like that?


    اد، تو خیلی خلاقی - از کجا یاد گرفتی که اینطور نقاشی کنی؟

  • This year's prize goes to the creative young author Ben Williams.


    جایزه امسال به نویسنده جوان خلاق بن ویلیامز تعلق می گیرد.

example - مثال
  • a course on creative writing (= writing stories, plays and poems)


    دوره نویسندگی خلاق (= نوشتن داستان، نمایشنامه و شعر)


  • تفکر خلاق (= فکر کردن در مورد مشکلات به روشی جدید یا فکر کردن به ایده های جدید)

  • the company’s creative team/director


    تیم / مدیر خلاق شرکت


  • فرآیند خلاق

  • She channels her creative energy into her art.


    او انرژی خلاقانه خود را به هنر خود هدایت می کند.


  • با این دستور می توانید خلاقیت به خرج دهید و هر میوه ای که دوست دارید اضافه کنید.

  • She's very creative—she writes poetry and paints.


    او بسیار خلاق است - او شعر می نویسد و نقاشی می کند.

  • Do you have any ideas? You're the creative one.


    هیچ نظری در این باره داری؟ شما خلاق هستید


  • یک هنرمند بسیار خلاق

  • a creative genius/talent/mind


    یک نابغه/استعداد/ذهن خلاق

  • They use creative ways to market their services to customers.


    آنها از روش های خلاقانه برای بازاریابی خدمات خود به مشتریان استفاده می کنند.

  • Get those creative juices flowing to think of new ways to serve your customers.


    برای فکر کردن به راه‌های جدید برای خدمات رسانی به مشتریان خود، آن آب‌های خلاقانه را به جریان بیاندازید.

  • Most of his creative work has been done in the theatre.


    بیشتر کارهای خلاقانه او در تئاتر انجام شده است.

  • the creative and performing arts


    هنرهای خلاقانه و نمایشی

  • a creative person/artist/designer/programmer


    یک فرد خلاق / هنرمند / طراح / برنامه نویس

  • creative talents/powers/abilities


    استعدادها/قدرت ها/توانایی های خلاق


  • تفکر خلاقانه

  • They used rather creative methods to impress investors.


    آنها از روش های نسبتاً خلاقانه ای برای تحت تأثیر قرار دادن سرمایه گذاران استفاده کردند.

  • Several leading creatives are involved in the advertising campaign.


    چندین خلاق برجسته در کمپین تبلیغاتی شرکت دارند.

  • a creative designer/person


    یک طراح/شخص خلاق

  • creative talents


    استعدادهای خلاق


  • ما افراد خلاقی را جذب می کنیم که می خواهند در ساخت شرکت ها مشارکت کنند.


  • هر عضو سازمان دارای پتانسیل خلاق است.

  • We felt that it was a creative solution to a difficult problem.


    ما احساس کردیم که این یک راه حل خلاقانه برای یک مشکل دشوار است.

  • Working in a cutting-edge environment makes us think more creatively.


    کار در یک محیط پیشرفته باعث می شود خلاقانه تر فکر کنیم.

  • The organization celebrates and rewards creativity in its staff.


    سازمان خلاقیت را در کارکنان خود جشن می گیرد و به آنها پاداش می دهد.

  • The company has a team of 10 creatives working on the project.


    این شرکت تیمی متشکل از 10 خلاق دارد که روی این پروژه کار می کنند.

synonyms - مترادف
  • imaginative


    تخیلی

  • innovative


    خلاقانه

  • visionary


    رویایی

  • ingenious


    مبتکرانه

  • inventive


    مبتکر


  • هنری

  • inspired


    الهام گرفته

  • originative


    نوآورانه

  • innovational


    اصلی


  • افراطی


  • انقلابی

  • revolutionary


    دنباله دار

  • trailblazing


    دستگاهی

  • deviceful


    تکوینی

  • formative


    پیشگام

  • innovatory


    تجربی

  • pioneering


    رسا

  • experimental


    بارور

  • expressive


    پرومته

  • fertile


    آسمان آبی

  • Promethean


    آوانگارد

  • blue-sky


    غیر متعارف

  • avant-garde


    غیر معمول

  • unorthodox


    جدید

  • unconventional


    باهوش


  • تازه

  • new


    رمان

  • clever


    پیشگامانه



  • groundbreaking


antonyms - متضاد
  • unimaginative


    بی خیال

  • uninspired


    بدون الهام

  • derivative


    مشتق

  • uncreative


    غیر خلاق

  • uninspiring


    بی انگیزه


  • مشترک


  • محافظه کار

  • imitative


    تقلیدی

  • mundane


    دنیوی


  • معمولی

  • prosaic


    منثور


  • روال

  • uninventive


    غیر اختراعی

  • unoriginal


    غیر اصلی

  • banal


    پیش پا افتاده

  • bland


    ملایم

  • boring


    حوصله سر بر

  • commonplace


    عادی

  • dull


    کدر

  • hackneyed


    هک شده

  • humdrum


    زمزمه

  • lacklusterUS


    بی درخشش ایالات متحده

  • lacklustreUK


    ضعیف انگلستان


  • کلاه قدیمی

  • pedestrian


    عابر پیاده

  • predictable


    قابل پیش بینی

  • stale


    کهنه

  • sterile


    استریل


  • موجودی

  • tame


    رام کردن

  • tedious


    خسته کننده

لغت پیشنهادی

adjournment

لغت پیشنهادی

commit

لغت پیشنهادی

anaphora