impress
impress - تاثیر گذاشتن
verb - فعل
UK :
US :
امپرسیونیسم
امپرسیونیست
چشمگیر بودن
تاثیر پذیر
بی تاثیر
امپرسیونیستی
تحت تاثیر قرار نگرفته
به طرز چشمگیری
---
تا کسی احساس تحسین و احترام کند
اهمیت چیزی را برای کسی روشن کردن
فشار دادن چیزی روی یک سطح نرم به طوری که علامت یا الگوی روی آن ظاهر شود
باعث شود کسی شما را تحسین کند یا به شما احترام بگذارد
وادار کردن کسی به احساس تحسین یا احترام
اگر چیزی را بر کسی تحت تاثیر قرار دهید، باعث میشوید اهمیت یا ارزش آن را درک کند
من موفق شده بودم توپی را برای خودم بکشم و سعی میکردم هر کسی را که دوست داشت تماشا کند تحت تأثیر قرار دهم.
به عنوان یک دختر بسیار کوچک، داستانی که یک راهبه برای کلاس درس ما تعریف کرد، تحت تأثیر قرار گرفتم.
برای تحت تاثیر قرار دادن مهمانان نیازی به تهیه غذاهای فانتزی ندارید - کاری ساده اما خوب انجام خواهد شد.
این پسر با شجاعت و اراده خود پزشکان خود را تحت تأثیر قرار داده است.
وقتی این اتفاق افتاد من را شگفت زده کرد و تحت تأثیر قرار داد.
هیچ یک از افرادی که تاکنون با آنها مصاحبه کرده ام، مرا تحت تأثیر قرار نداده اند.
گزارش جناب و دوست نجیب بانوی کامبرلژ به وضوح آقای من را تحت تأثیر قرار داده است. دوست
A steady paycheck also impresses serious people when you want to buy a house or own a car-or even make a trip.
وقتی می خواهید خانه بخرید یا ماشین داشته باشید یا حتی سفر کنید، یک چک حقوق ثابت افراد جدی را تحت تاثیر قرار می دهد.
آنچه بیش از همه داوران را تحت تاثیر قرار داد، اصالت اجرای رقصندگان بود.
دویدن پنجاه یاردی کوئینل با توپ در یک دست، مربی ولز را تحت تأثیر قرار داد.
او همیشه ما را تحت تأثیر قرار می داد که بسیار درخشان هستیم.
باید به شما بگویم، تحت تأثیر مارتی قرار گرفتم.
اما این ممکن است شما را تحت تأثیر عزم من قرار دهد.
همیشه عاقلانه است که به کسانی که الهام بخش و تحت تأثیر شما هستند نگاه کنید.
ما با تعدادی از نامزدها مصاحبه کردیم اما هیچ کدام ما را تحت تأثیر قرار ندادند.
گراند کانیون هرگز نمی تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد.
گراند کانیون هرگز در تحت تاثیر قرار دادن شکست نمی خورد.
His sincerity impressed her.
صداقت او او را تحت تأثیر قرار داد.
او را با صداقتش تحت تاثیر قرار داد.
من را تحت تاثیر قرار داد که او نام من را به خاطر آورد.
او نیاز به اقدام فوری را بر ما تأثیر گذاشت.
مسئولیت های آنها در طول آموزش بر آنها تأثیر می گذارد.
Her words impressed themselves on my memory.
سخنان او در حافظه من تأثیر گذاشت.
من جوان بودم و به راحتی تحت تأثیر قرار می گرفتم.
این بازی شانس بزرگ او برای تحت تاثیر قرار دادن است.
او ما را با عمق و دامنه دانش خود تحت تأثیر قرار داد.
یادم می آید وقتی بچه بودم از تعداد اسباب بازی های او بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.
مادر شما به وضوح تحت تأثیر رفتار ما در رستوران قرار نگرفت.
او سعی کرد با دانش گسترده اش در مورد شراب مرا تحت تأثیر قرار دهد.
می ترسم تئاتر جدید نتواند تحت تاثیر قرار بگیرد.
او با صداقتش ما را تحت تاثیر قرار داد.
او همیشه ما را تحت تأثیر قرار می داد که باید بهترین کار را انجام دهیم.
تاثیر می گذارد
نفوذ
تأثیر
حرکت
دست زدن به
ضربه
الهام بخشیدن
هم بزنید
sway
تاب خوردن
رسیدن
تاثیر داشتن روی
بگو
make an impression on
تحت تاثیر قرار دادن
برش یک شکل
اثری بگذارد
make an impression
تاثیر بگذارد
در ذهن کسی بچسبد
ایجاد یک بیانیه
متوجه ساختن
چشم را جلب کند
ایجاد یک حس
ایجاد غوغا کند
باعث توجه دیگران شود
get noticed
مورد توجه قرار گیرد
حضورت را احساس کن
سرها را بچرخانید
turn heads
اشتیاق
impassion
تحریک
stimulate
گرفتن
رسیدن به
disappoint
ناامید کردن
خرس
bore
منفذ
calm
آرام
ايجاد كردن
delight
لذت بسیار
depress
افسرده
discourage
دلسرد کردن
dissuade
منصرف کردن
شکست
از دست دادن
بی توجهی
neglect
لطفا
متوقف کردن
زایمان کند
تنها گذاشتن
جدا کردن
تبرئه کردن
exonerate
فرا گرفتن
توضیح
انتظار
پاکسازی