impress

base info - اطلاعات اولیه

impress - تاثیر گذاشتن

verb - فعل

/ɪmˈpres/

UK :

/ɪmˈpres/

US :

family - خانواده
impression
احساس؛ عقیده؛ گمان
impressionism
امپرسیونیسم
impressionist
امپرسیونیست
impressiveness
چشمگیر بودن
impressionable
تاثیر پذیر
impressive
چشمگیر
unimpressive
بی تاثیر
impressionistic
امپرسیونیستی
unimpressed
تحت تاثیر قرار نگرفته
impressively
به طرز چشمگیری
impressionistically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [impress] در گوگل
description - توضیح
  • to make someone feel admiration and respect


    تا کسی احساس تحسین و احترام کند


  • اهمیت چیزی را برای کسی روشن کردن


  • فشار دادن چیزی روی یک سطح نرم به طوری که علامت یا الگوی روی آن ظاهر شود


  • باعث شود کسی شما را تحسین کند یا به شما احترام بگذارد


  • وادار کردن کسی به احساس تحسین یا احترام


  • اگر چیزی را بر کسی تحت تاثیر قرار دهید، باعث می‌شوید اهمیت یا ارزش آن را درک کند

  • I had managed to swipe a ball for myself and was attempting to impress anyone who cared to watch.


    من موفق شده بودم توپی را برای خودم بکشم و سعی می‌کردم هر کسی را که دوست داشت تماشا کند تحت تأثیر قرار دهم.

  • As a very small girl I was impressed by the story a nun told to our catechism class.


    به عنوان یک دختر بسیار کوچک، داستانی که یک راهبه برای کلاس درس ما تعریف کرد، تحت تأثیر قرار گرفتم.

  • You don't need to make fancy foods to impress guests - something simple but good will do.


    برای تحت تاثیر قرار دادن مهمانان نیازی به تهیه غذاهای فانتزی ندارید - کاری ساده اما خوب انجام خواهد شد.

  • The boy has impressed his doctors with his courage and determination.


    این پسر با شجاعت و اراده خود پزشکان خود را تحت تأثیر قرار داده است.

  • It surprised me and impressed me when that happened.


    وقتی این اتفاق افتاد من را شگفت زده کرد و تحت تأثیر قرار داد.

  • None of the people I've interviewed so far have impressed me.


    هیچ یک از افرادی که تاکنون با آنها مصاحبه کرده ام، مرا تحت تأثیر قرار نداده اند.

  • The report of my hon. and noble Friend Lady Cumberlege has clearly impressed my hon. Friend.


    گزارش جناب و دوست نجیب بانوی کامبرلژ به وضوح آقای من را تحت تأثیر قرار داده است. دوست

  • A steady paycheck also impresses serious people when you want to buy a house or own a car-or even make a trip.


    وقتی می خواهید خانه بخرید یا ماشین داشته باشید یا حتی سفر کنید، یک چک حقوق ثابت افراد جدی را تحت تاثیر قرار می دهد.

  • What impressed the judges most was the originality of the dancers' performance.


    آنچه بیش از همه داوران را تحت تاثیر قرار داد، اصالت اجرای رقصندگان بود.

  • Quinnell's fifty-yard run down the touchline with the ball in one hand impressed the Wales coach.


    دویدن پنجاه یاردی کوئینل با توپ در یک دست، مربی ولز را تحت تأثیر قرار داد.

  • He always impressed us as being very bright.


    او همیشه ما را تحت تأثیر قرار می داد که بسیار درخشان هستیم.

  • I have to tell you I was impressed with Marty.


    باید به شما بگویم، تحت تأثیر مارتی قرار گرفتم.

  • But this may serve to impress you with my determination.


    اما این ممکن است شما را تحت تأثیر عزم من قرار دهد.


  • همیشه عاقلانه است که به کسانی که الهام بخش و تحت تأثیر شما هستند نگاه کنید.

example - مثال
  • We interviewed a number of candidates but none of them impressed us.


    ما با تعدادی از نامزدها مصاحبه کردیم اما هیچ کدام ما را تحت تأثیر قرار ندادند.

  • The Grand Canyon never fails to impress people.


    گراند کانیون هرگز نمی تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد.

  • The Grand Canyon never fails to impress.


    گراند کانیون هرگز در تحت تاثیر قرار دادن شکست نمی خورد.

  • His sincerity impressed her.


    صداقت او او را تحت تأثیر قرار داد.

  • He impressed her with his sincerity.


    او را با صداقتش تحت تاثیر قرار داد.

  • It impressed me that she remembered my name.


    من را تحت تاثیر قرار داد که او نام من را به خاطر آورد.

  • He impressed on us the need for immediate action.


    او نیاز به اقدام فوری را بر ما تأثیر گذاشت.

  • Their responsibilities are impressed on them during training.


    مسئولیت های آنها در طول آموزش بر آنها تأثیر می گذارد.

  • Her words impressed themselves on my memory.


    سخنان او در حافظه من تأثیر گذاشت.

  • I was young and easily impressed.


    من جوان بودم و به راحتی تحت تأثیر قرار می گرفتم.

  • This game is his big chance to impress.


    این بازی شانس بزرگ او برای تحت تاثیر قرار دادن است.

  • She impressed us with both the depth and range of her knowledge.


    او ما را با عمق و دامنه دانش خود تحت تأثیر قرار داد.

  • I remember when I was a child being very impressed with how many toys she had.


    یادم می آید وقتی بچه بودم از تعداد اسباب بازی های او بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

  • Your mother was clearly not impressed by our behaviour in the restaurant.


    مادر شما به وضوح تحت تأثیر رفتار ما در رستوران قرار نگرفت.


  • او سعی کرد با دانش گسترده اش در مورد شراب مرا تحت تأثیر قرار دهد.

  • I'm afraid the new theatre fails to impress.


    می ترسم تئاتر جدید نتواند تحت تاثیر قرار بگیرد.

  • She impressed us with her sincerity.


    او با صداقتش ما را تحت تاثیر قرار داد.

  • He always impressed on us the need to do our best.


    او همیشه ما را تحت تأثیر قرار می داد که باید بهترین کار را انجام دهیم.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • disappoint


    ناامید کردن


  • خرس

  • bore


    منفذ

  • calm


    آرام


  • ايجاد كردن

  • delight


    لذت بسیار

  • depress


    افسرده

  • discourage


    دلسرد کردن

  • dissuade


    منصرف کردن


  • شکست


  • از دست دادن


  • بی توجهی

  • neglect


    لطفا


  • متوقف کردن


  • زایمان کند


  • تنها گذاشتن


  • جدا کردن


  • تبرئه کردن

  • exonerate


    فرا گرفتن


  • توضیح


  • انتظار


  • پاکسازی


لغت پیشنهادی

weakening

لغت پیشنهادی

slew

لغت پیشنهادی

cram