birth
birth - تولد
noun - اسم
UK :
US :
زمانی که نوزاد از بدن مادرش خارج می شود
زمانی که چیزی جدید شروع به وجود می کند
the character language social position etc that you have because of the family or country you come from
شخصیت، زبان، موقعیت اجتماعی و غیره که به دلیل خانواده یا کشوری که از آن آمدهاید دارید
زمانی که نوزاد یا حیوان جوان از بدن مادر خارج می شود
کودکی که به دنیا می آید
موقعیت خانواده ای که در آن متولد شده اید، به ویژه موقعیت اجتماعی آن
born in a particular place or having parents of a particular nationality
در مکانی خاص متولد شده یا دارای والدینی از یک ملیت خاص است
آغاز چیزی
برای تولید یک نوزاد یا حیوان جوان از بدن شما
برای کمک به تولد نوزاد یا حیوان جوان
تولید یا ایجاد چیزی؛ باعث شود چیزی شروع به وجود کند
مناسبتی که نوزاد از بدن مادرش بیرون می آید
تولد همچنین به منشا خانوادگی شما اشاره دارد
هنگامی که یک زن به دنیا می آورد، یک یا چند نوزاد از بدن او خارج می شوند
Most birds cannot identify their parents at birth and simply follow the first moving object they see.
اکثر پرندگان در بدو تولد نمی توانند والدین خود را شناسایی کنند و به سادگی اولین جسم متحرکی را که می بینند دنبال می کنند.
بدون فرزند، آنها آزاد بودند، نه پیوندهای محدود - محدود کننده - بین تولد و مرگ.
زایمان خیلی سختی بود.
دو ماه بعد دختری به دنیا آورد که با پای چاقویی به دنیا آمد.
In a large sample of adolescents low birth weight was associated with increased prevalence of asthma.
در یک نمونه بزرگ از نوجوانان وزن کم هنگام تولد با افزایش شیوع آسم همراه بود.
وزن کم هنگام تولد یکی دیگر از معیارهای سلامت نوزادان و کودکان است.
در حال حاضر کاملاً رایج است که پدرها هنگام تولد نوزادان خود حضور داشته باشند.
این باعث نرم شدن موقت رباط ها در آمادگی برای زایمان می شود.
تولد دخترت را تبریک می گویم!
تولد یک ملت
تولد عکاسی
اینکه فرزندانتان شما را دوست داشته باشند تقریباً به اندازه تولد آنها معجزه آسا است.
امسال سه بار در خانواده ما تولد شده است.
وزن نوزاد در بدو تولد سه کیلو بود.
امید به زندگی جهانی در بدو تولد حدود 72 سال است.
جان در تولد هر دو فرزندش حضور داشت.
زایمان سختی بود
زایمان در بیمارستان/خانه
مارک از بدو تولد نابینا بوده است.
لطفا تاریخ و محل تولد خود را ذکر کنید.
آنها در معرض خطر افزایش وزن کم هنگام تولد هستند.
شما باید یک کپی از شناسنامه خود را نشان دهید.
خطر زایمان زودرس پس از 35 سالگی به طور قابل توجهی افزایش می یابد.
لطفا نام کامل و تاریخ تولد خود را وارد کنید.
این بیانیه تولد جامعه جدیدی در آفریقای جنوبی بود.
او سالها قبل از تولد روانکاوی دانشجوی پزشکی بود.
آنه در اصل فرانسوی بود اما بیشتر عمرش را در ایتالیا گذراند.
زنی اصیل زاده
او مدت کوتاهی پس از زایمان درگذشت.
مریم یک دختر سالم به دنیا آورد.
این مطالعه تاریخ بود که باعث پیدایش علوم اجتماعی شد.
او مشتاقانه منتظر تولد فرزندش بود.
آنها به تازگی تولد دومین دختر خود را جشن گرفتند.
شما باید با متخصص زنان و زایمان خود برنامه زایمان تهیه کنید.
شرایط زندگی بهتر به معنای تولد بیشتر زنده و مرده زایی کمتر است.
ثبت ولادت، ازدواج و وفات
او هنگام تولد هشت پوند وزن داشت.
این روزها مردان بیشتری در تولد فرزندان خود حضور دارند.
فرم درخواست کشور/محل تولد شما (= محل تولد شما) را می خواهد.
The percentage of live births (= children who are born alive and continue to live) continues to increase.
درصد تولد زنده (= کودکانی که زنده به دنیا می آیند و به زندگی خود ادامه می دهند) همچنان در حال افزایش است.
ثبت ولادت و وفات در سال 1871 اجباری شد.
He had received all the advantages of birth (= having been born into a family of a high social class) and an expensive education.
او تمام امتیازات تولد (= به دنیا آمدن در خانواده ای از طبقه اجتماعی بالا) و تحصیلات گران قیمت را دریافت کرده بود.
Oscar Wilde was Irish by birth.
اسکار وایلد در اصل ایرلندی بود.
این سیارک ها در بدو تولد منظومه شمسی شکل گرفتند.
conception
دریافت، آبستنی
childbirth
زایمان
nascence
تولد
parturition
تحویل
birthing
همراهی
درد و رنج
accouchement
بچه دار شدن
travail
حصر
childbearing
ولادت
confinement
کار انگلستان
nativity
نیروی کار ایالات متحده
labourUK
تخت کودک
laborUS
جنس
childbed
یاتاقان
geniture
ورود
bearing
ایجاد
natality
روایت آفرینش در انجیل
تولید
زنده شدن
genesis
واقعه مبارک
producing
الگوی پاهای ریز
becoming alive
عمل خدا
blessed event
بازدید از لک لک
به دنیا آوردن
دراز کشیده
انقباضات
giving birth
درد
lying-in
درد زایمان US
contractions
throes
labor painsUS
مرگ
demise
پایان
انقراض
extinction
گذراندن
passing
تمام کردن
در حال گذشتن
passing away
تخریب
نابودی
annihilation
خراب کردن
ruin
ویرانی
extermination
محو کردن
devastation
تباهی
obliteration
حذف
ruination
خرابه
demolition
هدر دادن
decimation
قلع و قمع
desolation
ضرر - زیان
demolishment
گوشت چرخ کرده
elimination
از بین بردن
wreckage
لغو
wastage
برداشتن
eradication
ناپدید شدن
فراموشی
havoc
mincemeat
extirpation
abolition
excision
vanishing
oblivion
disappearance